سایت مرجع دانلود پایان نامه - تحقیق - پروژه

۵۱ مطلب در خرداد ۱۳۹۹ ثبت شده است

بند اول  مفهوم و ماهیت حق فسخ ماده ۴۲۴ قانون تجارت

 

به طور کلّی معاملات تاجر ورشکسته، قبل از تاریخ توقّف صحیح و معتبر است. اشخاص در انجام‏ هرگونه معامله که مخالف قانون نباشد، آزادند و حتی می‏توانند قسمتی از اموال خود را به رایگان به‏ دیگران واگذار کنند. بنابر این اصل در مورد معاملاتی که تاجر ورشکسته قبل از تاریخ توقّف انجام داده‏ است صحّت آنهاست؛ ولی موادّ ۴۲۴ و ۴۲۵ و ۴۲۶ قانون تجارت استثناهایی قائل شده‏اند(ستودهء تهرانی،۱۳۷۵،ص ۱۸۱).

یکی از این استثنائات ماده ۴۲۴ قانون تجارت می­باشد مطابق ماده ی ۴۲۴ قانون تجارت: «هرگاه در نتیجه ی اقامه ی دعوی از طرف مدیر تصفیه یا طلبکاری بر اشخاصی که با تاجر طرف معامله بوده یا بر قائم مقام قانونی آنها ثابت شود تاجر متوقّف قبل از تاریخ توقّف‏ خود برای فرار از ادای دین یا برای اضرار به طلبکارها معامله کرده که متضمن ضرری بیش از ربع قیمت حین المعامله بوده است آن معامله قابل فسخ است؛ مگر اینکه طرف معامله قبل از صدور حکم فسخ تفاوت قیمت را بپردازد. دعوی فسخ در ظرف دو سال از تاریخ وقوع معامله در محکمه‏ پذیرفته می‏شود» و ماده ی ۴۲۵ اضافه می‏کند: «هرگاه محکمه به موجب ماده ی قبل،حکم فسخ معامله را صادر کند محکوم علیه باید پس از قطعی شدن حکم مالی را که موضوع معامله بوده است عینا به مدیر تصفیه، تسلیم و قیمت حین المعامله آن را قبل از اینکه داریی تاجر به غرما تقسیم شود دریافت دارد، و اگر عین مال مزبور در تصرف او نباشد تفاوت قیمت را خواهد داد» به عقیده برخی از حقوقدانان در مفهوم عقد قابل فسخ در حقوق فرانسه(که ظاهرا در ماده ی ۴۲۴ قانون تجارت ایران وارد شده است) با مفهوم این عقد در حقوق مدنی‏ ایران تفاوت دارد. این عده معتقدند قانونگذار ثبوت سوء نیت را برای فسخ معامله یکی از شرایط اساسی‏ آن می‏داند و اثبات این موضوع بر عهده مدعی است. یعنی بر عهده ی مدیر تصفیه یا طلبکاری است که‏ اقامهء دعوی کرده است. علاوه‏ بر آن با وجود سوء­نیت قانون فقط معامله را قابل فسخ می‏داند، آنهم در صورتی که زیان حاصله بیشتر از ربع قیمت حین المعامله باشد. بنابراین معاملات تاجر قبل از تاریخ توقّف اگر هم از روی سوء نیت باشد ولی زیان حاصله از ربع قیمت حین المعامله‏ تجاوز نکند قابل فسخ نیست. مادّه ۴۲۴، بیشتر مربوط به معاملات معوّض است؛ ولی می‏توان آن را به معاملات غیر معوّض مانند هبه و نقل و انتقالات بلاعوض نیز سرایت داد. در این نوع معاملات‏ هیچ‏گونه نفع مادی برای تاجر ورشکسته متصوّر نیست، و زیان وارده به بستانکاران نیز از ربع قیمت‏ حین المعامله تجاوز می‏کند(سکوتی نسیمی، ۱۳۸۴، ص۸۹ به بعد).

 

شایان ذکر اینکه «معامله برای فرار از دین» و «معامله برای اضرار به طلبکارها» مذکور در ماده ی ۴۲۴ قانون تجارت مصوّب ۱۳۱۱، به ترتیب معادل عبارت «معامله به قصد فرار از دین» و «معامله به‏ قصد اضرار به طلبکارها» است که هر دو مفهوم واحدی دارند. به بیان دیگر «قصد اضرار» به طلبکاران‏ تعبیر دیگری از «قصد فرار از دین» است.

 

معامله به قصد فرار از دین از لحاظ تراضی و سایر ارکان داخلی آن نقصی ندارد، جز اینکه انگیزه ی انجام آن «فرار از پرداخت دین» است.به همین دلیل نیز این سؤال را مطرح می‏سازد که آیا چنین‏ معامله‏ای در زمرهء قراردادهایی است که «جهت نامشروع» دارند، یا به دلیل برخورد با حقوق طلبکاران، باید در نفوذ آن تردید کرد(کاتوزیان، ۱۳۶۹، ص ۲۲۵).

 

آقای دکتر ناصر کاتوزیان معتقد است:«معامله‏ای که به قصد فرار از دین و اضرار به طلبکارها واقع می‏شود، ویژگی­هایی دارد که آن را از قلمرو معاملات مشروع خارج می‏کند. بیگمان، حیله ی بدهکار و هر خطای دیگری سرانجام با نظم عمومی و اخلاق، برخورد پیدا می‏کند. لیکن زشتی کار بدهکار بیشتر، از نظر زیانی است که به حقوق طلبکارن می‏رساند و چهرهء عمومی آن ضعیف‏تر است.چنانکه اشاره به‏ «فرار از تأدیه ی دین» یا «اضرار به طلبکارها» در متون قانونی نیز همین مقصود را می‏رساند. پس‏ بایستی نفوذ معامله را موقوف به اجازه و ردّ آنان کرد و «بطلان» آن را که وسیلهء تضمین «مشروع‏ بودن جهت معامله» است مطرح نساخت(همان، ص ۲۶۲).

 

در مادّهء ۴۲۴(ق.ت.) قانونگذار معامله برای فرار از دین یا برای اضرار به طلبکارها را «قابل فسخ‏» اعلان کرده است. قبل از بیان آثار این حکم، توضیحات زیر در خصوص عقد قابل فسخ،عقد باطل‏ (بطلان مطلق و نسبی) و عقد قابل ابطال ضروری است:

 

عقد قابل فسخ، عقدی است نافذ که آثار طبیعی خود را به جای می‏نهد و تا هنگام فسخ نیز باقی‏ است.مثلا خیار فسخ عقد نافذ و لازم را قابل فسخ می‏کند و نیروی الزام‏آور آن(عقد) را از بین می‏برد (کاتوزیان، ۱۳۶۹، ص ۳۳۰) به بیان دیگر اثر مهمّ اجرای خیار انحلال عقد لازم است. گسیختن پیوند ناشی از قرارداد…، نسبت به‏ آینده صورت می‏پذیرد و وجود عقد را آغاز حذف نمی‏کند (کاتوزیان، ۱۳۶۹، ص ۷۹).

 

درحالی‏که، عقد باطل تنها صورت و ظاهر عقد را دارد و در حکم معدوم است و عقد غیر نافذ نیز پیش از تنفیذ همان وصف را دارد. بنابراین قابلیت فسخ را با بطلان و عدم نفوذ نباید اشتباه کرد.بطلان، عقد را از آغاز بی‏اعتبار می‏کند، هرچند که بطلان مدتها پس از آن اعلان شود. اگر معامله «غیر نافذ» با نارضایتی و رد صاحب حق روبرو شود،از حیث آثار هیچ تفاوتی با عقد باطل ندارد و بی‏اعتباری آن را نمی‏توان محدود به رابطهء خاص کرد.در نتیجه دعوی طلبکار (صاحب حق‏) می‏بایست ناظر به ابطال‏ معامله بدهکار باشد و دادگاه نیز، در صورتی که آن را موجه بیابد، باید حکم به ابطال معامله دهد و عقدی را که به این صورت واقع شده در حکم عدم بداند، اثر این حکم مطلق است و چون‏ پیوند میان بدهکار و نخستین انتقال گیرنده را می‏گسلد، در معامله‏های بعدی نیز اثر می‏گذارد(همان، ص­۳۰۱).

 

در حقوق مدنی، بطلان عقد مطلق است و به دشواری می‏توان تصور موردی را کرد که عقد بین‏ دو طرف نافذ و در برابر بیگانگان باطل باشد، یا برعکس، بین دو طرف باطل و نسبت به اشخاص ثالث‏ معتبر باشد . با وجود این گاه به طور استثنایی با مواردی برخورد می‏شود که عقد نافذ بین دو طرف در برابر طلبکاران قابل استناد نیست، زیرا قانونگذار می‏خواهد از تقلّب بدهکار درباره ی طلبکاران جلوگیری‏ کند(همان،ص ۳۰۵).

 

ولی در قانون تجارت که از قوانین اروپایی متأثر شده است، موارد گوناگونی دیده می‏شود که در آنها بطلان نسبی است و تنها در رابطه ی ویژه‏ای می‏تواند مورد استناد قرار گیرد.

 

در حقوق ما، یا عقد باطل است و هیچ اثر حقوقی ندارد یا قابل فسخ. قابلیت فسخ را با قابلیت ابطال‏ نباید اشتباه کرد: همانطور که گفته شد، عقد قابل فسخ،عقدی است نافذ که در ارکان آن هیچ کمبود و عیبی دیده نمی‏شود. منتها به دلیل ضرر ناروایی که لزوم آن به بار می‏آورد یا به حکم تراضی دو طرف، برای یکی از آنان یا هر دو یا شخص ثالث «خیار فسخ» به وجود می‏آید؛ حقّی که به استناد آن می‏توان‏ عقدی کامل را منحل کرد. ولی عقد قابل ابطال، عقدی است که از آغاز انعقاد به وسیله ی اشخاص مورد حمایت قانونگذار نبوده است، از این ‏رو آن را در شمار عقدهای باطل آورده‏اند، جز اینکه بطلان آن‏ نسبی است.

 

قابلیت ابطال، ضمانت اجرای بطلان نسبی قرارداد است : بدین معنی که، هرگاه مبنای بطلان، حمایت‏ از حقوق اشخاص معیّن باشد، قانونگذار سرنوشت عقد را به دست آنها می‏سپارد تا بتوانند ابطال آن را از دادگاه خواسته، نهاد مزاحم و زیانبار را از سر راه خود بردارند. عقد قابل ابطال، مانند [عقد] غیر نافذ، قابلیت تنفیذ را نیز دارد و در دعوای ابطال مشمول مرور زمان می‏شود.

 

چنانکه گفته شد، قابلیت ابطال در حقوق ما متعارف نیست و جنبهء استثنایی دارد و نباید وجود چنین حالتی را مشمول قواعد عمومی قراردادها پنداشت.

 

بنابراین باید گفت که فسخ در ماده ۴۲۴ قانون تجارت منطبق با مفهوم و ماهیت فسخ در قانون مدنی و فقه امامیه بوده و نباید آن را به مفهوم قابل بطلان در نظر بگیریم.

بند دوم  تاثیر انتفای مبنای خیار ماده ۴۲۴ در سقوط آن

 

همانطور که بیان شد نویسندگان قانون تجارت برای حمایت از طلبکاران و جلوگیری از تضرر آنها برخی از معاملات تاجر ورشگسته که قبل از تاریخ توقف انجام یافته است را قابل فسخ اعلام نموده ­اند بنابراین مبنای حق فسخ یا خیار مزبور قاعده نفی ضرر می باشد.

 

برخلاف قانون مدنی، مطابق نص صریح ماده ۴۲۴ چنانچه مشتری مابه التفاوت قیمت را بپردازدو به نوعی ضرر وارده بر طلبکاران را جبران نماید و به تبع آن مبنای خیار منتفی گردد حق فسخ زایل می­گردد. ماده ۴۲۴ قانون تجارت در این زمینه مقرر می دارد: «هرگاه درنتیجه اقامه دعوی ازطرف مدیرتصفیه یاطلبکاری بر اشخاصی که با تاجرطرف معامله بوده یا بر قائم مقام قانونی آنها ثابت شود تاجرمتوقف قبل از تاریخ توقف خود برای فرار از ادای دین یابرای اضرار به طلبکارها معامله نموده که متضمن ضرری بیش از ربع قیمت حین المعامله بوده است آن معامله قابل فسخ است مگر اینکه طرف معامله قبل از صدور حکم فسخ تفاوت قیمت رابپردازددعوی فسخ درظرف دوسال ازتاریخ وقوع معامله در محکمه پذیرفته می شود».

بند سوم-ارتباط ماده ۴۲۴ قانون تجارت با ماده ۴۲۱ قانون مدنی

 

همان طور که می­دانیم قانون گذار در ماده ۴۲۴ قانون تجارت چنین مقرر می دارد:

 

«هرگاه در نتیجه اقامه دعوی از طرف مدیر تصفیه یا طلبکاری بر اشخاصی که با تاجر طرف معامله بوده یا بر قائم مقام قانونی انها ثابت شود تاجر متوقف قبل از تاریخ توقف خود برای فرار از ادای دین یا برای اضرار به طلبکارها معامله نموده که متضمن ضرری بیش از ربع قیمت حین المعامله بوده است آن معامله قابل فسخ است مگر اینکه طرف معامله قبل از صدور حکم فسخ تفاوت قیمت را بپردازد. دعوی فسخ در ظرف دو سال از تاریخ وقوع معامله در محکمه پذیرفته می­شود».

 

نیز قانون گذار در مبحث پنجم از فصل اول از باب سوم قانون مدنی طی ماده ۴۲۱ قانون مدنی چنین مقرر داشته است:

 

«اگر کسی که طرف خود را مغبون کرده است تفاوت قیمت را بدهد خیارغبن ساقط نمی شود مگر اینکه مغبون به اخذ تفاوت قیمت راضی گردد».

 

از ظاهر دو ماده مورد بحث در بدو امر چنین به نظر می رسد که بین این دو ماده تعارض و مغایرت وجود دارد.به نحوی که قانون گذار در وضع ماده ۴۲۴ قانون تجارت جبران ضرر وارده ناشی از معاملات تاجر قبل از تاریخ توقف و پرداخت تفاوت قیمت از سوی غابن(طرف معامله) را موجب سقوط حق فسخ می داند درحالی که در ماده ۴۲۱ قانون مدنی پرداخت تفاوت قیمت معامله از سوی غابن را به طور یک طرفه موجب سقوط خیار فسخ مغبون نمی داند مگر اینکه طرف زیان دیده عقد راضی به پرداخت تفاوت قیمت گردد.

 

برای اینکه معاملات تاجر قبل از توقف قابل فسخ باشد تحقق دو شرط لازم است.

۱٫احراز سوء نیت در معامله مورد بحث به این معنا که معامله باید به قصد فرار از ادای دین یا اضرار طلبکاران صورت گرفته باشد

 

۲٫معامله مزبور متضمن ضرری بیش از ربع قیمت حین المعامله باشد

 

لذا با این شرح که آورده شد بدیهی است که دو دسته از معاملات تاجر- قبل از تاریخ توقف- از شمول ماده ۴۲۴ قانون تجارت خارج است

 

یک- معامله ای که به قصد فرار از ادای دین یا اضرار طلب کاران انجام گرفته، ولی متضمن ضرری معادل ربع قیمت حین المعامله یا کمتر از آن است.

 

دو- معامله ای که متضمن ضرری بیش از ربع قیمت حین المعامله بوده ولی فاقد وصف سوء نیت باشد و به عبارتی قصد اضرار به طلب کار یا فرار از ادای دین از ان احراز نگردد.حال موضوع بحث این است که در این مورد از معاملات که از شمول ماده ۴۲۴ قانون تجارت خارج است آیا می توان به استناد ماده ۴۲۱ قانون مدنی این قبیل از معاملات را قابل فسخ دانست؟مثلا به مقررات قانون مدنی در باب غبن استناد جسته و حکم چنین معاملاتی را روشن ساخت؟

 

آیا فی ما بین این دو ماده مورد بحث تعارض وجود دارد و اگرنه طریق جمع این دو ماده و یاری جستن از قاعده فقهی (جمع) (الجمع مهما امکن اولی من الطرح )به چه نحوی است؟

 

قبل از پرداختن به پاسخ این سوال لازم به ذکرمی باشد که تفاوت هایی فی ما بین دو ماده موضوع بحث قابل اعتنا و توجه می باشد که عبارت است از

 

۱٫سقوط خیار فسخ با پرداخت تفاوت قیمت از سوی مشتری(غابن)در ماده ۴۲۴ قانون تجارت و عدم سقوط آن در ماده ۴۲۱ قانون مدنی با وصف پرداخت تفاوت قیمت معامله از سوی غابن .

 

۲٫شرط فوریت اعمال خیار در قانون مدنی و عدم فوریت ان در قانون تجارت

 

۳٫تاثیر علم و جهل طرف معامله در اعمال خیار غبن در مقررات وضعی قانون مدنی و عدم تاثیر آن در اعمال خیار فسخ در قانون تجارت.

 

حال در پاسخ به سوال مطروحه باید گفت که رابطه حاکم بین مقررات قانون مدنی با مقررات قانون تجارت در واقع امر رابطه عام و خاص می باشد .

 

بدین معنا که قانون مدنی مصوب ۱۳۰۷٫۰۲٫۱۸ و قانون تجارت مصوب ۱۳۱۱٫۰۲٫۱۳ می باشد لذا اولی عام مقدم و دومی خاص مؤخر می باشد.از نظر نگارنده هیچ گونه مغایرتی بین مقررات این دو قانون وجود ندارد و مقررات هر دو ماده قابل جمع می باشد و طریق جمع در این است که طبق قواعد مربوط به ناسخ و منسوخ قانون خاص موخر قانون عام مقدم را در حدی که باهم مغایر باشد نسخ می کند و در غیر آن این مقررات قابل جمع خواهد بود.قانون گذار در وضع ماده ۴۲۴ قانون تجارت وضعیت خاصی را در جهت حمایت از حقوق طلب کاران پیش بینی کرده است و در مقام بیان یک حکم استثنایی است و برخلاف آنچه که در قانون مدنی در باب خیار غبن مطرح است، علم و جهل طرف معامله و نیز فوریت در اعمال خیار را شرط ندانسته است لذا در معاملاتی که مصداق ماده ۴۲۴ قانون تجارت می باشد حتی در صورت علم واگاهی تاجر به وجود غبن در معامله و یا عدم اعمال فوری خیارحق خیار برای تاجر و مدیر تصفیه محفوظ خواهد بود.

 

لکن در خصوص سایرمعاملات تاجر خارج از معاملات موضوع ماده ۴۲۴ قانون تجارت یعنی دو دسته که مورد اشاره قرار گرفت(۱٫معامله ای که به قصد فرار از ادای دین و یااضرار طلبانجام گرفته ولی متضمن ضرری معادل ربع قیمت حین المعامله یا کمتر از آن است۲- معامله ای که متضمن ضرری بیش از ربع قیمت معامله حین المعامله است ولی فاقد وصف سوء نیت و قصد اضرار به طلب کاران و فرار از ادای دین باشد)که در خصوص این دو دسته از معاملات اخیر مقررات قانون مدنی در باب غبن به عنوان قانون عام شامل خواهد بود.و در خصوص این قبیل از معاملات باید طرح دعوی از سوی تاجر را پذیرفت.

 

به طور کلی تا جایی که احکام خاص قانون تجارت در خصوص تاجر با احکام عام قانون مدنی مغایرت نداشته باشد معنایش این است که در خصوص تاجر هم مقررات خاص قانون تجارت و هم مقررات عام قانون مدنی حاکم خواهد بود

مبحث سوم  تاثیر انتفای مبنای خیار در کنوانسیون بیع بین المللی کالا ۱۹۸۰ وین

 

از نظر کنوانسیون مهمترین سبب فسخ، تحقق نقض اساسی قرارداد از سوی فروشنده یا خریدار است(قسمت الف بند ۱ ماده ۴۹ و قسمت الف بند ۱ ماده ۶۴) لیکن گاه متعهد می‏تواند باتوجه به دلایل و امارات موثر موجود حاکی از وقوع نقض اساسی در آینده‏ نیز قرارداد را پیشاپیش فسخ کند(ماده ۷۲).حتی اگر نقض قرارداد، اساسی نباشد، متعهد له حق دارد با اعطای مهلت اضافی معقول‏ به طرف مقابل و عدم اجرای قرارداد در این مدت،آن را فسخ کند که فسخ قرارداد به دلیل انقضای مدت اضافی نامیده شده و سومین سبب فسخ در کنوانسیون به شمار می‏رود(قسمت ب بند ۱ مواد ۴۹ و ۶۴).

 

سوالی که مطرح می شود این است که در صورت معیوب و ناقص بودن مبیع اگر بایع آماده رفع عیب و تعمیر مبیع باشد آیا خریدار همچنان حق فسخ معامله را خواهد داشت یا خیر؟

 

مفهوم، حدود و ثغور نهاد امکان تعمیر کالا از سوی فروشنده و چگونگی جمع بین این‏ حق و امکان فسخ قرارداد توسط خریدار که در ماده ۴۸ کنوانسیون آمده است، یکی از بحث‏ برانگیزترین موضوعات و مباحث، هم در جریان مذاکرات مقدماتی و هم کنفرانس سیاسی وین‏ بود.

 

بحث بر سر این نکته بود که راجع ‏به تعارض میان حق فسخ خریدار و پیشنهاد تعمیر و رفع ‏نقص کالا از سوی فروشنده، چگونه باید داوری کرد؟ از یکسو اصل کلی که کنوانسیون آن را دنبال می‏کند، چنین اقتضا دارد که بقا و اجرای قرارداد بر فسخ آن ترجیح داده شود و در نتیجه از فسخ قرارداد حتی الامکان اجتناب گردد، لیکن از سوی دیگر، بلا تکلیفی و در انتظار گذاردن‏ مشتری برای دریافت پیشنهاد رفع نقص و تعمیر کالا و وادار ساختن وی به دادن مهلت اضافی به‏ فروشنده، به رغم تحقق نقض اساسی قرارداد نیز در بسیاری از موارد منجربه از دست رفتن‏ فرصت‏های دیگر برای انعقاد قرارداد و دریافت کالا از سوی مشتری می‏شود.

 

در قانون متحدّ الشکل بیع بین المللی ۱۹۶۴ لاهه‏، این تعارض به نفع مشتری حل شد؛ بدین‏ترتیب که در بند ۱ ماده ۴۴ آمده بود: «فروشنده حق تعمیر و رفع نقص کالا را بارعایت‏ شرایطی دارد مگراینکه مشتری قرارداد را فسخ کرده باشد.»(داراب‏پور، ۱۳۷۴ ،ص ۱۸۸)

 

این قید در ماده ۴۸ حذف شد و همانند سایر مواردی که به لحاظ دشواری تامین نظر اکثریت کشورهای شرکت‏کننده در کنفرانس و حصول توافق راجع‏ به آنها از تعیین تکلیف صریح آن خودداری و همچنان در بوته ی ابهام و حتی گاه تعارض باقی گذارده شد، در اینجا نیز با ارجاع‏ به ماده ۲۴۹و حذف قید صریحی که در کنوانسیون ۱۹۶۴ لاهه وجود داشته است، از اعلام روشن‏ حکم موضوع امتناع و با تدوین متن راه را برای ارائه تفاسیر و تعابیر مختلف بازگردانیده است‏( همان) در ماده ۴۸ چنین می‏خوانیم: «۱-بارعایت ماده ۴۹، بایع می‏تواند حتی پس از موعد تسلیم، هرنوع قصور در ایفای تعهد را به هزینه خود جبران نماید به شرط آنکه‏ بتواند این کار را بدون تاخیر غیرمعقول و بدون اینکه موجب زحمت غیرمعقول مشتری شود انجام‏ دهد و باعث عدم اعتماد مشتری نسبت به بازپرداخت هزینه‏هایی که مشتری بصورت پیش‏ پرداخت انجام داده است، نشود. معهذا هرنوع حق مطالبه خسارت برای مشتری، به ترتیبی که در این کنوانسیون مقرر شده است، محفوظ خواهد بود.۲- …..».

 

همانطور که دیدیم، تدوین‏کنندگان کنوانسیون درصدر ماده ۴۸ قبول حق فروشنده برای‏ تعمیر و ترمیم کالا را منوط به رعایت ماده ۴۹ کرده‏اند.ماده ۴۹ نیز، بازچنانکه آمد،ناظر به این‏ مطلب است که خریدار بارعایت پاره‏ای شرایط و در موارد مشخص حق دارد قرارداد را فسخ‏ کند.

 

حال پرسش قابل طرح این‏است‏که منظور از پذیرش چنین حقی برای فروشنده بارعایت‏ ماده ۴۹ چیست؟آیا منظور این‏است‏که فروشنده در صورتی می‏تواند از حق مزبور استفاده کند که‏ خریدار قبلا قرارداد را فسخ نکرده باشد، یعنی به تعبیر دیگر در برخورد این دو حق،برای خریدار نوعی حق تقدم و اولویت درنظر گرفته شده است؟ اگرچنین است،چه دلیلی وجود داشت که‏ تدوین‏کنندگان کنوانسیون از درج عبارت مشابه بند ۱ ماده ۴۴ قانون متحد الشکل بیع بین المللی‏ (۱۹۶۴ لاهه) که صراحتا به این حق تقدم اشاره کرده بود، در کنوانسیون وین خودداری کنند؟ آیا جز این ‏است ‏که آنان با این حذف و ابهامی که ایجاد کرده‏اند هدف دیگری را دنبال می‏کردند؟ آیا می‏توان ادعا کرد که صدر ماده ۴۸ منظور دیگری داشته و در پی بیان این نکته است که هرکدام‏ زودتر اقدام به اعمال حق خود کرده باشد، مقدم است؟ در هر صورت بی‏گمان، در مواردی که‏ خریدار خواهان انحلال کامل قرارداد از طریق اعلام فسخ است و فروشنده هم باتقاضای رفع عیب‏ و نقص کالا بدنبال بقاء و اجرای قرارداد است، این تعارض و یا به تعبیر دقیقتر این تزاحم‏ کاملا مسلم و مشهود است و برای رفع آن باید چاره‏ای اندیشید. ضمن‏اینکه بدیهی است در صورتی که‏ هریک‏از طرفین به تقاضای طرف دیگر تمکین کند مثلا فروشنده از تعمیر کالا صرف‏نظر کند با خریدار با پذیرش تقاضای فروشنده، از اعمال حق فسخ خویش خودداری ورزد، این بحث اساسا منتفی است.

 

به نظر می­رسد در فرض نخست، چنانچه پیشنهاد فروشنده واجد شرایط مقرر در ماده ۴۸ نظیر «بدون‏ تاخیر نامعقول» یا «بدون مزاحمت نامعقول» باشد؛ خریدار علی الاصول ملزم به پذیرش آنست و حق فسخ وی ساقط می گردد. زیرا در غیر این ‏صورت، عمل او ممکن است برخلاف اصل حسن نیت مذکور در ماده ۷ و قاعده لزوم‏ کاهش خسارت مندرج در ماده ۷۷ کنوانسیون تلقی شود، مگر اینکه وی برای رد این تقاضا دلایل‏ مشروع و معقولی داشته باشد. البته، همانطور که درصدر ماده ۴۸ نیز با رعایت «حتی پس از موعد تسلیم» تصریح شده است، معقول و متعارف بودن پیشنهاد ترمیم کالا از سوی فروشنده، لزوما به‏ معنای اقدام به این امر قبل از انقضاء موعد تسلیم نیست‏. در واقع، هنگامی که قبل از اعلام فسخ‏ قرارداد پیشنهاد تعمیر کالا به خریدار عرضه می‏شود، وی نمی‏تواند با فسخ، آن را بی‏اثر سازد. باید برای رد این پیشنهاد دلیل معقول و منطبق با اصل حسن نیت ارائه دهد. همانند موردی که‏ تعمیر مزبور، سبب ورود خسارت غیر معقول و گزاف می‏شود یا مستلزم صرف زمان زیادی است‏ که برخلاف اهداف و منافع عمدهء مورد انتظار مشتری و فوریت امر می‏باشد. لیکن در فرض دوم‏ یعنی هنگامی که خریدار به دلیل تحقق نقض اساسی یا انقضاء مهلت اضافی تعیین شده برابر بند ۱ و ۲ ماده ۴۹، اخطاریه ی فسخ می‏فرستد، فروشنده برای بی‏اثر ساختن آن نمی‏تواند پیشنهاد تعمیر و رفع عیب کالا را بنماید. این مطلب به‏طور تلویحی در یکی از آراء صادره از دادگاههای سوئیس‏ در اجرای مقررات کنوانسیون تایید شده است؛ در این پرونده که مشتری پیشنهاد رفع عیب از سوی‏ بایع را به علت کم‏بودن زمان و نداشتن فرصت کافی نپذیرفت، دادگاه تجاری این کشور چنین‏ حکم کرد که فروشنده در صورتی می‏تواند پیشنهاد رفع عیب بدهد که مستلزم تأخیر و زحمت‏ نامعقول نباشد.اگر تأخیر در تحویل کالا، خود نقض اساسی محسوب شده و مشمول قسمت«ب» بند ۱ ماده ۴۹ باشد،پیشنهاد فروشنده نامتعارف و همراه باتاخیر نامعقول تعبیر خواهد شد.

 

درواقع وقتی شرایط فسخ موجود بود و خریدار نیز از حق فسخ خویش بهره برد،قرارداد پایان می‏یابد و دیگر در عالم اعتبار و از نظر حقوقی چیزی باقی نمی‏ماند تا فروشنده فرصت‏ پیشنهاد و ترمیم کالا را براساس آن داشته باشد.

 

شاید برای جلوگیری از ورود زیان فاحش و گزاف به فروشنده و رعایت اصل حسن‏ نیت و همکاری در قلمرو تجارت بین الملل و در عین حال خودداری از ارائه ی تفسیری کاملا مخالف‏ باظاهر مادهء ۴۸ بتوان تفکیک فوق را پذیرفت.

 

جالب است بدانیم که در مادهء ۴ قسمت اول،بخش ۷ مجموعه ی اصول بازرگانی بین‏ المللی و مؤسسه وحدت حقوق خصوصی رم‏ که جنبه ارشادی و پیشنهادی دارد و از متون معتبر بین المللی محسوب می‏شود(نوری، ۱۳۷۸، ص ۱۸۵ به بعد) این نهاد پیش‏بینی و تصریح شده‏ است که اخطار فسخ از سوی خریدار نمی‏تواند مانع از اقدام فروشنده برای رفع عیب‏ونقص کالا گردد؛همینکه اخطار پیشنهاد تعمیر کالا به خریدار ابلاغ گردید،کلیه ی حقوق زیان دیده که مغایر اجرای تعهد از سوی طرف مقابل باشد تا انقضاء مدت تعمیر و رفع عیب،معلّق خواهد شد.البته‏ در این ماده تفکیک فوق پذیرفته نشده و همانند آنچه برخی از حقوقدانان در تفسیر مادهء ۴۸ گفته‏ اند،حق فروشنده برحق فسخ خریدار ترجیح داده شده است. بنابراین حتی اگر مشتری قبل از ارائه ی پیشنهاد ترمیم کالا از سوی فروشنده، اعلام فسخ کرده باشد، آثار فسخ با ابلاغ پیشنهاد فروشنده به شرط رعایت شرایط پیش‏بینی شده، معلّق می‏شود.در صورتی که عیب ‏ونقص کالا برطرف شود، اخطار فسخ بی‏اثر می‏گردد و چنانچه علیرغم انقضاء مدت تعیین شده بایع اقدام به‏ رفع آن ننماید، فسخ اعلام شده مجددا به جریان می‏افتد و آثار خاص خود را در پی‏خواهد داشت

 

 


– تاریخ توقّف تاجر همواره قبل از تاریخ صدور حکم ورشکستگی است و تاریخ توقّف، تاریخی است که تاجر قادر به انجام تمامی‏ تعهدات خود نیست(مواد ۴۱۳ و ۴۱۶ ق.ت)

باوجود تصریح ماده ۴۸،در برخی از آراء مشاهده می‏شود که دادگاهها حق تعمیر یا تعویض کالا پس از تاریخ تحویل توافق‏ شده در قرارداد را برای بایع به رسمیت نشناخته‏اند.ر.ک به:

Court of Arbitration of the International Chamber of Comerce,1994,editor Kritzer,pace University School of law home page:http://www.CISGlaw.Pace.edu/

-این ماده مقرر می دارد که«۱-طرفی که تعهد خویش را ایفا نمی‏کند می‏تواند به هزینه خود هرنوع عدم ایفا را جبران نماید مشروط به آنکه الف)بدون تاخیر نامعقول،اخطاری حاکی از شیوه پیشنهادی و زمان‏بندی اقدام جبرانی به طرف دیگر بدهد.ب) اقدام جبرانی متناسب اوضاع‏واحوال باشدج)طرف زیاندیده نفع مشروع در ردّ اقدام جبرانی نداشته باشد.د)اقدام جبرانی سریعا به موقع اجراگذاشته شود.

 

۲-اخطار فسخ نمی‏تواند مانع استفاده از اقدام جبرانی شود.

 

۳-به محض موثر شدن اخطار اقدام جبرانی،حقوق زیاندیده که مغایر ایفای تعهد طرف مختلف از ایفا باشد،تا انقضای زمان جبران، معلق خواهد شد

 

۴-……»

  • milad milad

معنا و مفهوم حقوق بشر

milad milad | شنبه, ۱۷ خرداد ۱۳۹۹، ۰۲:۴۷ ب.ظ

پایان نامه

در بخش اول این نوشتار که شروع پژوهش حاضر می­باشد، در ابتدا به تبیین مفهوم حقوق بشر پرداخته و در ادامه به موضوعاتی مانند تعریف، ماهیت، فرهنگ، قرائت حقوق بشر و ارزش­های حقوق بشری خواهیم پرداخت و در نهایت نسبت مدرنیسیم و حقوق بشر مطرح می­شود.

گفتار اول: معنای حقوق بشر

در این گفتار به بررسی معنای حقوق بشر در یک نگاه کلی و در نگاه اسلام می پردازیم.

۱ معنای حقوق بشر در نگاه کلی

در یک معنا حقوق بشر به معنای آن است که فرد حق دارد حکمرانی خوب و روشی برای بهبود رشد با توجه به توسعه پایدار و ریشه کنی فقر و توزیع عادلانه منافع داشته باشد.(زنجانی و توکلی،۶۲،۱۳۸۶) در این تعریف بیشتر جنبه­ی منافع اقتصادی در نظر گرفته شده است و معنای حقوق بشر بیشتر با برقرای عدالت در توزیع منافع اقتصادی به ذهن متبادر می­شود. حقوق بشر یعنی آن که جان و مال آدمی، آزاد باشد و او بتواند به زبان قلم با دیگران سخن بگوید. حقوق بشر در  معنایی دیگر، یعنی آن که نتوان کسی را بدون حضور یک هیئت منصفه متشکل از افراد مستقل به مجازات محکوم کرد، و نیز یعنی آنکه محکومیت کیفری برحسب مقررات قانونی صورت گیرد، یعنی اینکه انسان بتواند با آرامش خاطر به هر دین که خود برمی گزیند متدین گردد.(موحد،۳۹،۱۳۸۱)

 

 

حقوق بشر در معنای مدرن و مدون آن، خاستگاهی مشخصا غیر دینی دارد با این حال روا و شایسته نیست که صرفا با توجه به این خاستگاه از مفهوم والای آن صرفنظر کرده و اهمیت آن را نادیده بگیریم. ادیان و مشخصا  دین اسلام به جنبه­های متعددی از آدمی توجه دارد و هر چند قابلیت­های آدمی را فراتر از نگرش­های اومانیستی بر می­شمارد با این حال هنجارها و ارزش­هایی را که برای بشر از بدو تولدش ضروری دانسته می­شود، نفی­نکرده بلکه بدانها نیز نیز اعتبار و ارزشی والا می­بخشد.(نصیری و مکارم،۱۳۹۲،۱۴۳) از آنجایی که بشر چند بعدی است بهتر آن است که تمامی ابعادش در نظر گرفته شود، و برای تک تک آنها ارزشی والا قائل باشیم. با کنکاشی در نظام حقوقی اسلام در می­یابیم که  همه­ی این ابعاد دارای اهمیت می­باشند و در این دین آسمانی ضوابطی برای آنها برنامه ریزی شده است. اما سئوالی اینجا مطرح است مبنی بر اینکه تحقق و اجرای حقوق بشر در اسلام در مقایسه با التزام­های معمول و متداول در فرهنگ­های حقوقی از چه امتیاز و مزیتی برخوردار است؟

اسلام علاوه بر سازوکارها و روندهای بیرونی برای تحقق و اجرای حقوق بشر با ارائه تصویری فرا زمینی از رابطه انسان با همنوعانش که همه را در ارتباط با خداوند می­بیند پشتوانه و ضمانت اجرایی درونی و معنوی نیز برای انسان­ها در باره حقوق بشر ایجاد می­ کند. با بیان کردن معنای حقوق بشر در اسلام بیشتر با واقعیت­های این مسئله آشنا می­شویم:

۲ معنای حقوق بشر در اسلام

در رویکرد اسلامی، حقوق جزیی از پیکره دین و دارای پیوند بسیار عمیقی و ناگسستنی با دین است. قرآن کریم، زمینه ­های اجتماعی حاکمیت یک نظام حقوقی را بعنوان فلسفه تشریع دین و بعثت انبیاء مطرح می­ کند که خود بیانگر جایگاه نظام حقوقی در اسلام است. گویا رسالت اصلی این دین الهی، تحقق بخشیدن حاکمیت نظام حقوقی آن در جامعه بشری می­باشد. این دین الهی منزلت ممتازی برای انسان قائل است و همه نعمت­های جهان را در راستای نیل به کمال انسانی، مسخر انسان قرار داده است.

 

 

حقوق بشر در جوامع اسلامی علاوه برآنکه در قالب قوانین و مقررات مدونی سر لوحه اعمال و رفتارها و تعاملات افراد قرار می­گیرد، از این قابلیت و ظرفیت هم برخوردار است که با تکیه بر آموزه­ها و باورهای اعتقادی و دینی افراد، از ضمانت اجرایی بیش از آن چیزی برخوردار می­باشد که در جوامع غیر دینی و مشخصا غیر اسلامی دیده می­شود.(نصیری و مکارم،۱۳۹۲،۱۴۷)

آنچه حقوق بشر را دارای موقعیت و وضعیتی منحصر به فرد می­سازد این است که این حقوق همان گونه که از عنوان آن بر می­آید امری است مربوط به وجه بشری انسان و اینکه آدمی فارغ از تمام قید و بندهایی که او را به ناچار در موقعیت­ها و شرایط مختلف اجتماعی و فرهنگی در بر می­گیرد، دارای حقوقی است که باید رعایت گردند.

اهمیت حقوق بشر تا بدان جاست که امروزه هیچ کشور و واحد سیاسی نمی­تواند با استناد به حاکمیتش در قلمرو مرزهای ملی به توجیه نقض مواردی از حقوق بشر بپردازد.

گفتار­دوم: تعریف حقوق بشر

در این گفتار برای درک بیشتر مفهوم حقوق بشر به ارائه­ تعاریفی از این مفهوم از دیدگاه­های مختلف می­پردازیم.

۱ تعریف حقوق بشر از منظر بین الملل

حقوق بشر از جمله مفاهیمی است که تعاریف متعددی از آن ارائه شده است و تعریف واحدی ازآن ارائه نشده است و توافقی در این مورد وجود ندارد و این مفهوم بارها باز تعریف شده و در هر دوره مکتب و صاحب نظری از منظر خود به این موضوع نگریسته و چارچوب آن را تبیین کرده است. به بیان کلی حقوق بشر حقوق بنیادین و انتقال ناپذیری است که برای حیات نوع بشر، اساسی دانسته می­شود، یعنی مجموعه ­ای از ارزش­ها، مفاهیم، اسناد و سازوکارها است که موضوعشان حمایت از مقام، منزلت و کرامت انسانی است.(ذاکریان،۱۹۲،۱۳۸۳) در تعریفی دیگر حقوق بشر به مجموعه حقوقی که به سکنه یک کشور اعم از بیگانه و تبعه در مقابل دولت داده شود، گفته می­شود. در مساله حقوق بشر امر تابعیت نباید دخالت داده شود زیرا این حداقل حقوقی است که انسان در هر جایی که می­خواهد باشد، باید دارا باشد. در همین معنی حقوق انسان هم به کار می­رود.(جعفری لنگرودی،۲۳۱،۱۳۶۳) در تعریفی دیگر حقوق بشر را مجموعه ­ای از اصول پذیرفته شده­ای که از طبیعت انسان ناشی شده و ذاتی بشر تلقی می­گردد عنوان می­ کنند. (محمودی،۱۸،۱۳۸۵) حقوق بشر، اصول ناشی از فطرت انسان است که با دو ویژگی نیازهای درون ذاتی و استعدادهای بیکران رشد و تعالی در زندگی او پدیدار گشته است؛ یعنی ترکیب این دو ویژگی که شاخص اصل فطرت انسانی است اصولی را ایجاب می­ کند که از آن به حقوق بشر تعبیر می­شود. تنها امتیاز حقوق بشر در این است که نسبت به سایر قواعد حقوقی نقش اساسی و بنیادین دارد و همه قواعد حقوقی باید براساس آن تشریع گردد.

۲ حقوق بشر از دیدگاه فلسفی

حقوق بشر توصیف کننده حقوق طبیعی سنتی و حقوق انسان معاصر بیانگر حقوقی است که برای هر فرد به جهت انسان بودن ثابت است.(حبیبی،۲۲۰،۱۳۸۴)

۳ حقوق بشر از نگاه جامعه شناسی

حقوق بشر مجموعه قواعد شناخته شده ای است که در رابطه با رشد شخصیت انسان ضروری بوده و دارای نقش حیاتی می باشد. بنابراین حقوق بشر باید در افراد انسان بیدار شود تا ببینند چگونه زنجیرهای اسارت را از دست و پای خود باز کنند.(ابوسعیدی،۲۰۷،۱۳۴۵)

۴ تعریف لیبرالیستی حقوق بشر

حقوق بشر مجموعه اصول و قواعد حمایتی است که افراد را در عرصه اجتماع و در برابر اقتدار دولت از تعرض مصون می دارد.(عمید زنجانی،۱۳۸۸،۲۷) حمایتی بودن قواعد حقوق بشر بیانگر وجود نوعی تبعیض در نظام های حقوقی است.

۵ حقوق بشر در رویکرد دینی

حقوق بشر عبارت از مجموعه امتیازات متعلق به افراد یک جامعه و مقرر در قواعد موضوعه است که افراد به اعتبار انسان بودن و در روابط خود با دیگر افراد جامعه یا قدرت حاکم با تضمینات و حمایت­های لازم از آن برخوردار می­باشند.(سلیمی،۸۱،۱۳۹۱) این تعریف ناظر به حقوق شهروندی است، زیرا حقوق و امتیازات افراد را در قلمرو یک حاکمیت و در روابط داخلی یک جامعه و در برابر اقتدار حاکم مورد تاکید قرار می­دهد. حقوقی که در قوانین اساسی کشورها تحت عنوان حقوق ملت یا حقوق مردم تبیین می­گردد، در صورتی که حقوق بشر صبغه جهانی دارد و محدود به قلمرو جغرافیایی خاص نیست. حقوق بشر برای هر فرد انسانی از جهت انسان بودن ثابت است، نه از آن جهت که در قلمرو حاکمیت معین زندگی می کند.

دیدگاه اسلام که مبتنی بر فطرت است ویژگی­های ثبات و جهانی بودن حقوق بشر را تامین می­ کند. اهتمام به این دو ویژگی وجه اشتراک اسلام و اعلامیه جهانی حقوق بشر است چون تعریف حقوق بشر براساس فطرت در واقع به دیدگاه فلسفی بر می­گردد و مبتنی بر واقعیت است اگر مراد از ذات انسان که مورد تاکید اعلامیه جهانی حقوق بشر است همان فطرت انسان باشد دو رویکرد به هم نزدیک می­شود. با این تفاوت که نگاه اعلامیه جهانی حقوق بشر اومانیستی است ولی دیدگاه اسلام صبغه الهی دارد و مبتنی بر فطرت خدادادی انسان است. در رویکرد اومانیستی حقوق بشر ذاتی است اما در نگرش اسلامی حقوق بشر عطیه الهی است.

حقوق بشر از جمله موضوعاتی است که هدایت و سعادت انسان­ها در گرو شناخت و رعایت آن است و با روش­های عادی شناخت نیز قابل دسترسی نیست از اینرو حقوق بشر در قلمرو انتظار بشر از دین قرار می­گیرد، یعنی تبیین آن را باید جزء انتظارات بشر از دین دانست.

گفتار سوم: مفهوم تاریخی و اجتماعی حقوق بشر

مفهوم حقوق بشر، به رغم برداشت غریزی و شهرت جهانی، در هاله­ای از ابهام و تردید قرار دارد. چیستی انسان و حقوق بشر از پرسش­هایی است که هنوز به پاسخ قطعی و کاملی نرسیده است. در حال حاضر، هرگاه سخن از حقوق بشر به میان می­آید، مراد آن دسته از حقوقی است که انسان صرفا به جهت انسان بودن از آن بهره­مند می­شود.(لیپیست،۶۱۱،۱۳۸۳؛ میلر،۲۲۲،۱۹۹۱)از اینرو کلیه­ی افراد بشر به طور مساوی از چنین حقوقی برخوردار می­گردند.(الترابی،۶۹،۲۰۰۴) حقوق بشر با این نگاه و رویکرد حقوقی است که برای هر فرد، حقی بنیادین یا طبیعی شمرده می­شود، در صورتی که کشوری بخواهد در زمره آن دسته از کشورهایی قرار گیرد که تحت عنوان کشورهای متمدن از آنها یاد می­شود، باید حقوق بشر در آن به صورتی بنیادین، ضروری و غیرقابل انکار وجود داشته و رعایت شود.

حقوق بشر از جمله مسائلی است که در صحنه جهانی مورد توجه زیادی واقع شده است، محققان بسیاری در اطراف این مسئله به کنکاش پرداخته­اند. برخی صرفا مسائل ماهوی را بررسی کرده و برخی دیگر نیز به مسائل شکلی پرداخته­اند. بررسی فلسفه حقوق بشر، مبانی، اهداف و منابع از جمله مباحثی است که در زمره­ی مسائل ماهوی مطرح می­گردد.(راعی،۱۰،۱۳۹۱)

عده­ای معتقدند که حقوق بشر مفهومی تاریخی اجتماعی است و از دیدی می­توان آن را نسبی پنداشت یعنی حقوقی که تا به حال جز حقوق بشر قلمداد نمی­شدند و اکنون به واسطه طبیعت رو به پیشرفت جامعه بین­الملل جز حقوق بشر محسوب می­شوند. لذا این حقوق را تابع شرایط زمانی و مکانی قلمداد می­ کنند. از سوی دیگر هیچ دلیل قابل قبولی وجود ندارد که نشان دهد حقوق بشر غیر قابل تغییرند. مقوله حقوق بشر نیز در مواجه با تغییر است و شعاع دایره آن رو به گستردگی است. در زمان ما حقوق بشر بر پایه ارزش و کرامت فزاینده بشری است اما شکل اصلی در خصوص ارائه معنایی باز از کرامت بشری است که در پذیرش آن اجماع وجود داشته باشد و مکاتب مختلف اعم از مذهبی و فرهنگی آن را پذیرا شوند.(دبیری،۱۳۷۲،۱۷۷) شاید تعریف زیر به واقعیت­های حقوق بشری بیشتر نزدیک باشد: “حداقل حقوقی که خداوند به انسان از آن جهت که انسان است و فارغ از رنگ، نژاد، زبان، ملیت، جغرافیا، اوضاع و احوال متغیر اجتماعی یا میزان قابلیت و صلاحیت ممتاز و فردی او اعطا کرده است.” (باقرزاده،۹۸،۱۳۸۳)

گفتار چهارم: ماهیت حقوق بشر

حقوق مفهومی انتزاعی نبوده بلکه قراردادی است بین شهروند و دولت، یا شهروند و اجتماع تا بدان وسیله شهروندان بتوانند منویات خویش را در این حوزه به مرحله اجرا در آورند و لذا: “حق تنها در صورتی معنا دارد که امکان اجرای آن وجود داشته باشد و روشن است که برای اجرای هر حقی باید نوعی سازوکار موجود باشد”(موسویان و گلشن پژوه،۱۰۶،۱۳۸۷) خصلت مهم و کلی جوامع بشری، سیر تحولی و انتقال آن از حالت اجتماع به جامعه به مفهوم واقعی آن است که دارای ویژگی تقسیم کار اجتماعی و نهادینه شدن نهادها و ساختارهای متفاوت در جامعه می­باشد و همین عامل خود به مثابه ضمانت اجرا و نیز ابزار تحقق بسیاری از اهداف و منویات جوامع نیز می­باشد. این مسئله علی الخصوص در جوامع اسلامی مهم است چرا که این جوامع نیازمند نوسازی نهادهایشان هستند تا بتوانند به نیازهای روز پاسخی مناسب عرضه کنند از آنجا که در پیشینه و گذشته تاریخ جوامع اسلامی، اقتدارگرایی شدیدی در همه عرصه­ها وجود داشته است، از اینرو طبیعی است که بسیاری مفاهیم مرتبط با مردم و حقوق آنها نیز به حاشیه رانده شده باشد.

گفتار پنجم: فرهنگ حقوق بشر

استناد و ارجاع به فرهنگی خاص و شرایط بومی و محلی نباید توجیهی برای تخطی آشکار از مضامین و مفاد اصلی و مورد وفاق در حوزه­ای همانند حقوق بشر گردد کما اینکه در دوران گذشته گاهی این چنین بوده است و توسل به اقتضائات و شرایط بومی و گروهی زمینه­ای برای رد کلی و همه جانبه مسئله­ای همانند حقوق بشر گردیده است. خواه این امر از سوی کشوری همچون عربستان سعودی باشد که از امضای اعلامیه­ی جهانی حقوق بشر به دلیل ناسازگار بودن مفاد آن با قوانین اسلامی خودداری نمود.(پرایس،۱۵۸،۱۹۹۹) و خواه از سوی متفکران و اندیشمندانی همانند برناردلوئیس و دانیل پاییز باشند که معتقدند اسلام با هنجارها و موازین حقوق بشر در تضاد و تناقض است؛ چرا که اسلام بازتابی از ارزش­ها و هنجارهای سده هفتم اعراب به شمار می­رود. در واقع چنین نظریاتی ماهیتی ایستا و راکد برای اسلام در نظر می­گیرند و تنها یک حکم را برای همه زمان­ها در مورد این دین صادر می­ کنند.(اکبرزاده و همکاران،۲،۲۰۰۸)

گفتار ششم: قرائت حقوق بشر

چون بیان و شیوه طرح مفاد حقوق بشر جدید و نوین بوده است، لذا مسلمانان در نهادهایی خاص نیز اقدام به بیان مسئله در قالب و شکلی نوین نموده ­اند. از جمله این موارد اعلامیه حقوق بشری است که از سوی شورای اسلامی اروپا در ۱۹ سپتامبر ۱۹۸۷ مورد تصویب و پذیرش قرار گرفته است.(محمود،۱۶۴،۲۰۰۳) از سویی همواره وقتی موضوع اعلامیه جهانی حقوق بشر و دیگر معاهدات مربوط بدان مطرح می­شود، مسلمانان و کشورهای اسلامی تلاش داشته و دارند که بتوانند ملاحظات و به اصطلاح حق شرط­های خودشان را در مفاد مورد بحث مطرح نمایند. این تلاش ها به غیر از مجموعه تلاش­هایی است که در قالب مباحث نظری و … انجام شده و می­شود تا ثابت کنند زیر بنای اصلی حقوق بشر به شکل مستحکمی در قوانین اسلام مندرج است یعنی آنجایی که انسان به عنوان خلیفه الهی بر روی زمین آفریده می شود.(عمید زنجانی،۲۸،۱۳۸۸)

گفتار هفتم:ارزش­های حقوق بشری

علی رغم اینکه دنیای امروز با چالش­های مربوط به تعارضات و اختلافات میان ملل متمدن مواجه است و این چالش­ها، گروه­های بشری را تحت تاثیر خود قرار داده، اما همواره لزوم رعایت ارزش­های بشری مورد تاکید می­باشد. حقوق بشر گفتمانی است که در درون خود گفتمان­های فرعی دیگری را جای داده است. بی­تردید می­توان ادعا کرد مفاهیمی چون حق، آزادی، برابری و عدالت آن چنان ریشه گرفته­اند که هر کدام در جای خود گفتمان پر نفوذی را در عرصه معارف اسلامی تشکیل می­ دهند.(رزم خواه،۱۰،۱۳۹۱)

گفتار هشتم: نسبت مدرنیسیم و حقوق بشر

مقصود از نوگرایی یا مدرنیسیم، فرهنگ و فلسفه­ی عصر مدرن است. در واقع مدرنیسته یک دوران و یک پدیده­ زمان­مند و مکان­مند است و مدرنیسیم فلسفه و جهان بینی این عصر است. به عبارت دیگر مدرنیسته یکی از دوره­های تمدن بشری و مدرنیسیم محتوا و رویکرد فلسفی این دوره می­باشد. در مورد آغاز دوره مدرنیسته، آراء گوناگون است اما بیشتر پژوهشگران، آغاز آن را از سده ۱۸، همزمان با عصر روشنگری دانسته ­اند و کسانی نیز آغاز آن را از سده ۱۵ مقارن با دوره­ی رنسانس دانسته ­اند.(بیات،۵۱۷،۱۳۸۱)

فردگرایی، لیبرالیسیم، خردگرایی و علم­گرایی، یعنی تمامی آنچه که به عنوان بنیان­های ­فکری حقوق بشر معرفی شد؛ همه از مولفه­های مدرنیسیم هستند و از دل جامعه مدرن بیرون آمدند. بدین ترتیب به طور خلاصه باید گفت که مدرنیسیم زمینه­ فکری لازم برای پیدایی حقوق بشر را فراهم کرد. در واقع  این طور می­توان تعبیر کرد که حقوق طبیعی بذری بود که مدرنیسیم آن را در برگرفت و حقوق بشر را از آن رویانید از همین رو ناصواب نیست اگر بگوییم که حقوق بشر محصول مدرنیته می­باشد.

بخش دوم: تاریخچه حقوق بشر

در این بخش به تاریخچه­ی حقوق بشر پرداخته می­شود تا دریابیم که آیا حقوق بشر از زمان اعلامیه، بر سر زبان­ها افتاده است یا اینکه قدمتی طولانی­تر داشته است؟ و اصولا متنی در این رابطه وجود دارد یا خیر؟ از سوی دیگر روند تدوین اعلامیه­ی جهانی بررسی می­شود تا ببینیم اعلامیه­ی حاضر چه مسیری را طی کرده است تا توانست به شکل امروزی در بیاید.

گفتار اول: بررسی دیدگاه­های مختلف

در این گفتار به بررسی حقوق بشر از سه دیدگاه حقوق طبیعی مدرن، رواقیون و مسیحیان می­پردازیم.

۱ دیدگاه حقوق طبیعی مدرن

منزلت طبیعت برتر از هیچ یک از مخلوقات دست بشر نیست برعکس، آنان یا برای بشر و آثار بشری از جمله انواع و اقسام مفاهیم عدالت همانند خصلت طبیعی بودن را که در هر عنصری از عناصر واقعیت می­توان یافت می­پذیرند، و یا قبول دارند که قلمرو طبیعت و قلمرو آزادی و تاریخ دو امر متفاوت اند که این، به نوع دوگانه­بینی ذاتی در این زمینه می­انجامد. جهان بشر، جهان خلاقیت بشری، دورادور بر جهان طبیعت مسلط است.(اشتراوس،۲۹،۱۳۷۵)

۲ دیدگاه رواقیون

عدالت چیزی نیکوست و آن عبارت است از این که به هرکس چیزی را که شایسته اوست بدهیم. و چیز شایسته­ی بشر را هم قانون، قانون مدینه تعیین می کند ولی قانون نیز ممکن است احمقانه باشد و از همین رو بد و زیانبار باشد.(اشتراوس،۱۶۶،۱۳۷۵)

جامعه مدنی اصل شایستگی یعنی عالی­ترین، که از اصل عدالت چشم پوشی می کند و اصل کاملا مستقل شهروندی را به جای آن می­گذارد.

تعالیم رواقیان در باب قانون طبیعی بر وجود مشیتی الهی و بر مدار عالمی نهاده شده که در سر منزل مقصود آن به انسان و پایگاه انسانی می­رسیم.

۳ بینش متفکران مسیحی

الهیون مسیحی قرون وسطی برای حقوق بشر منشا الهی قائل می­شوند و اعلام می­دارند فقط حقوق الهی که از جانب خداوند مقرر گردیده واحد وصف عمومی و دائمی است و همیشه و همه جا صحیح و موافق مصالح نوع بشر می­باشد. از جمله این متفکران می­توان به سنت آگوستن اشاره نمود.(کاتوزیان،۸۷،۱۳۸۷)

گفتار­دوم: حق و حقوق بشر

خداوند براساس نیازهای انسان در راه رسیدن به تکامل، امتیازاتی به او بخشیده که از آن به حقوق تعبیر می­کنیم. این اعطا چیزی جز تجلی صفات جمال و جلال خداوندی نیست به او حیات طیبه بخشید تا بتواند از این موهبت الهی در راه تحصیل معارف بوسیله نیروی عقل قدم بردارد. او را موجودی آزاد و مختار آفرید تا بتواند مسئولیت­پذیر باشد او را حقوق مساوی بخشید تا چیزی سد راه او نشود.(راعی،۱۴،۱۳۹۱)

زن و مرد به تناسب خلقت خود نیازهای خاص خود را دارا هستند، همچنان که مشترکاتی نیز دارند و خداوند به اعتبار این نیازها، امکاناتی را برای آنها قرار داده است. و این به معنای تبعیض نیست که تبعیض فرع بر تساوی است و بدون تساوی، فرق­گذاری را نمی­توان تبعیض قلمداد کرد. بنابراین حقوق بشر باید ناظر به هر دو بعد باشد و در عین حال او موجودی مکلف است و حقوق مبتنی بر نیازهای مادی و معنوی انسان است، انسانی که در راه رسیدن به تکامل حقیقی خود باید از امکانات لازم برخوردار باشد؛ این حقوق براساس تعریف دقیق از بشر تبیین حقیقی پیدا می­ کند و آن نیز براساس معارهای ایدئولوژیکی و جهان بینی استوار می­گردد.

  • milad milad

تعریف بیان

milad milad | شنبه, ۱۷ خرداد ۱۳۹۹، ۰۲:۴۵ ب.ظ

بیان مترادف کلماتی چون، حرف و صحبت، سخن و گفتار می­باشد و در اصطلاح کلماتی است که انسان در محاورات خود با افراد و اجتماع آن را بکار می­بندد.

کلمه بیان به دو مفهوم در قرآن کریم مورد استفاده قرار گرفته است یکی معنا آنچه انسان با دیگران ارتباط کلامی برقرار می­ کند که همان سخن و از خصوصیات نوع بشر است. چنانچه در سوره الرحمن آیه ۴ بعد از ذکر خلق انسان می­فرماید «علمه البیان» (او را بیان آموخت) در اینجا بیان در معنای لغوی آن استعمال شده است اما معنای دیگری که در قرآن برای کلمه بیان مطرح نموده عبارت از خود قرآن است در جایی که می­فرماید: «هذا بیان للناس و هدس و موعظه للمتقین» (و این بیانی برای مردم و هدایت و پندی برای متقین است) (آل عمران – ۱۳۸) قرآن خود از جنس لفظ و کلام است و در آیات متعددی همچون «انا انزلنا قرءناً عربیاً لعلکم تعلمون (همانا ما قرآن را عربی فرو فرستادیم شاید که تعقل کنید) – (یوسف آیه ۲) بدان اشاره نموده است.[۱]

خداوند متعال با خلق انسان و بطور جزئی با خلق هر عضوی از وی کارایی خاص آن را به او عنایت فرموده است. در آیات ۸ و ۹ سوره بلد می­فرماید: «الم نجعل له و عینین و لساناً و شفقین» که اشاره به خلق چشم و زبان و لب نموده که بر انسان را برای انجام کاری توانایی بخشیده است که همه از مصادیق در خلق الانسان» و البته مشترک بین انسان و دیگر حیوانات می­باشد ولی آنچه در این میان از اختصاصات انسان می­باشد قدرتی است که وی برای بیان مقاصد و برقراری ارتباط با دیگران دارد. در حالی که داشتن وسیله آن که زبان و لب می­باشد با حیوانات وجه مشترک دارد بنابراین چنین اعضایی برای برخورداری از قوه کلام  و بیان کافی نبوده و قرآن با اشاره به «علمه البیان» بیان را تعلیم مستقیم خداوند دانسته و آنرا یکی از ویژگی­های انسان و از علائم گرامی داشت وی نسبت به ؟؟ حیوانات برشمرده است.[۲]

 

بند سوم  تعریف جامع و حقوقی آزادی بیان

قبل از اینکه به تعریف جامع و حقوقی از آزادی بیان بپردازیم باید به مسأله آزادی عقیده پرداخته شود چرا که ابتدائا باید عقیده و نظری وجود داشته باشد تا آن بیان شود و این دو لازم و ملزوم هم بوده و از هم قابل انفکاک نمی­باشند.

آزادی عقیده عبارت است از اینکه هر شخصی هر فکری اعم از اجتماعی، فلسفی، سیاسی یا مذهبی را که می­پسندد یا آن را عین حقیقت می­پندارد آزادانه انتخاب کند بی­آنکه مواجه با نگرانی و یا بیم و تجاوزی شود.[۳]

آزادی بیان عقیده از جمله حقوق غیرقابل سلب و ارزشمندی است که احترام به آن لازمه اصل آزادی عقیده به نظر می­رسد و به کار افتادن اندیشه و فکر نباید با موانعی مواجهه شود که این حق طبیعی را از انسان سلب کند. با وجود این بازتاب­های اجتماعی نسبت به تاثیرات ناشی از بیانات جسورانه و بی­ملاحظه­ای را که ممکن است جریحه دار کردن وجدان عمومی باشد نباید نادیده گرفت.[۴]

مسأله آزادی بیان و عقیده در حقوق داخلی و قوانین اساسی کشورها و نیز در قواعد بین المللی مانند اعلامیه جهانی حقوق بشر و میثاقین مطرح گردیده است. مثلاً در قانون اساسی ایران آزادی بیان در نشریات به شرط عدم اخلال به مبانی اسلام و حقوق عمومی و آزادی بیان و نشر افکار در رادیو و تلویزیون با رعایت موازین اسلامی و مصالح کشور اشاره شده است.[۵]

در حقوق بین الملل نیز آزادی بیان و عقیده دارای جایگاه می­باشد و موادی از اعلامیه حقوق بشر و میثاقین به آن اشاره دارد. ماده ۱۹ اعلامیه جهانی حقوق بشر مقرر می­دارد و هر کس حق آزادی عقیده و بیان دارد و حق مزبور شامل آن است که از داشتن عقاید خود بیم و اضطرابی نداشته باشد و در کسب اطلاعات و افکار و اخذ و انتشار آن با تمام وسایل ممکن و بدون ملاحظات مرزی آزاد باشد.»

ماده ۱۸ میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی می­گوید:

۱- هر کس حق آزادی فکر وجدان و مذهب یا معتقدات به انتخاب خود همچنین آزادی ابراز مذهب یا معتقدان خود خواه به طور فردی یا جمعی خواه به طور علنی یا در خفا در عبارات و اجرای آداب و اعمال و تعلیمات مذهبی می­باشد.

۲- هیچ کس نباید مورد اکراهی واقع شود که به آزادی او در داشتن یا قبول یک مذهب یا معتقدات به انتخاب خوبش لطمه وارد آورد.

۳- آزادی ابراز مذهب یا معتقدات را نمی­توان تابع محدودیت­هایی نمود مگر آنچه منحصراً به موجب قانون پیش بینی شده است و برای حمایت از امنیت، نظم، صلاحیت یا اخلاق عمومی و یا حقوق و آزادی­های اساسی دیگران ضرورت داشته باشد.

۴- کشورهای طرف این میثاق متعهد می­شوند که آزادی و دین و برحسب مورد سرپرستان قانونی کودکان را تامین آموزش مذهبی و اخلاقی کودکان مطابق معتقدات خودشان محترم بشمارند.

ملاحظه می­شود که:

میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی در توضیح و تکمیل اعلامیه جهانی حقوق بشر آزادی عقیده را متضمن دو حق می­داند: یکی حق داشتن یا قبول یک عقیده و دیگری حق ابراز آن. منظور از داشتن عقیده آن است که شخص بر عقیده­ای را که مایل باشد آزدانه انتخاب کند و افزون بر آن مجبور نباشد عقیده­ای را بپذیرد و یا به داشتن عقیده خود اعتراف کند و منظور میثاق بین المللی نیز ایفاد همین معنی است. آزادی عقیده و آزادی بیان از یکدیگر جدا و تفکیک ناپذیر نیستند زیرا فکر و اندیشه بدون سخن و بدون ابراز آن ارزشی ندارد. فکر جزء مکنونات باطنی و پنهانی بشر و در نهان خانه دل اوست و ما را به آن دسترسی نیست و آن وقتی شکل پیدا می­ کند که به گونه­ای از راه گفتار، نوشتار، رفتار و غیره در عالم خارج ابراز و ظاهر شود و تا این حد آزاد و درخور احترام است و منطقاً و قانوناً نباید مانع آن شد ولی آنجا که فکر جنبه مجرمانه به خود بگیرد یعنی مخل نظم عمومی، امنیت ملی، اخلاق حسنه و حقوق و آزادی­های دیگران شود منطقاً قابل تحمل و درخور احترام نخواهد بود.

 

گفتار دوم  آزادی بیان در مکاتب بشری

ضرورت طرح این مبحث

اعلامیه جهانی حقوق بشر و میثاقین حقوق سیاسی و مدنی محصول رنسانس فکری عصر جدید یعنی قرون ۱۹ و ۲۰ میلادی می­باشد فلذا ضروری است قبل از طرح مباحث اصلی تحقیق مختصری در خصوص نظر این مکاتب بشری در خصوص آزادی بیان مطرح گردد از میان این مکاتب دو مکتب فکری مارکسیسم و لیبرالیسم از اهمیت بسزایی برخوردار بوده فلذا نظر این دو مکتب در خصوص آزادی بیان در قالب دو بند مطرح می­گردد:

 

بند اول- دیدگاه لیبرالیسم در خصوص آزادی بیان

بارزترین ارزش لیبرالیسم آزادی یا اختیار است. نهادهایی چون حکومت زمانی ارزشمندند که برای تحقق اصول مسلم و اساسی فرد – فرد شهروندان از هیچ تلاشی مضایقه نکنند و در صورت ناتوانی سریعاً از شهروندان پوزش و از مسئولیتی که بر عهده­اش گذاشته­اند استعفا نماید چرا که اهمیت اساسی بسط حیات بشر به صورت گوناگونی و مترقی و متنوع در آزادی است و هر چه در این امر مورد استدلال، تعبیر و تفسیر قرار گیرد در حمایت آزادی امکان پذیر است.[۶]

اندیشمندان معروف لیبرالیسم همانند مایک ولتر آزادی را به عدالت ترجیح می­ دهند و اعتقاد دارند که عدالت در فضای آزاد حاصل می­شود. پویر معتقد است که برای از بین بردن نابرابری­ها و ایجاد عدالت به مهندس اجتماعی نیازمندیم او معتقد است هر چند پدیده فقر پدیده­ای است که می­باید برای از بین بردن آن تدبیری اندیشیده و راه حل­هایی برای آن ارائه داد ولی اهمیت آزادی را بر فقر مادی افراد ترجیح می­دهد و اعتقاد دارد که در فضای آزادی توان در مورد مفهوم فقر و رفع آن چاره جویی کرد. بنابراین علاوه بر اینکه مفاهیمی ارزشی مانند آزادی، فضیلت، عدالت، شجاعت، خوشبختی از عهده باستان و به ویژه در آثار سقراط، افلاطون، ارسطو، سیسرون و … مطرح بوده است.

وی از زمان شکل گیری سرمایه­داری مفهوم آزادی نسبت به مفاهیم دیگر در میان اندیشمندان چون ژان ژاک و روسو از جایگاه ویژه­ای برخوردار است.

در لیبرالیسم آزادی وسیله رسیدن به یک هدف سیاسی متعالی­تر نمی­باشد بلکه آزادی عالی­ترین هدف سیاسی است و آزادی به عنوان روح عقل و عقلانیت تلقی و عقلانیت در فضای آزادی تکوین می­شود. آزادی از منظر لیبرالیسم محدود کردن قدرت فرمان روا و حاکم است به نفع مردم. از منظر این مکتب اختیارات دولتها محدود و یک سری رشته نظارت­های قانونی مانند انجمن­ها، احزاب و مطبوعات می­توانند بر عملکرد دولتها نگاه انتقادی و اعتراض داشته باشند. این فکر به شکل گیری رژیم­ها دمکراتیک انجامید.

بنابراین نقد حکومت یا قدرت در جوامع دمکراتیک کاملاً پذیرفته شد و این نقد در فضای آزاد بوجود آمد و این سوال در میان اندیشمندان لیبرال کلاسیک مطرح شد که آیا دولتها می­توانند به حریم عقاید مردم دست درازی کنند و سؤال دیگری که توسط لیبرال­ها مطرح می­شود این است که آیا بهترین و بهترین حکومت­ها حق دارند عقیده­ها را خاموش و از آزادی بیان، اندیشه و عقیده جلوگیری نمایند؟ لیبرال­ها معتقدند که بهترین و بدترین نوع حکومت­ها حق ندارند عقیده­ای را به زور خاموش کنند چرا که انجام این کار نفساً مخرب و زمان زیان بخش است. گرفتن عقاید هر شخص مثل این است که ثروت و املاکش را از او بگیرند همان طور که دارای هر شخصی برای او ارزشمند است و می ­تواند از آن استفاده کند داشتن عقاید هم بدین صورت است. استوارت میل معتقد است اگرثروت و دارایی او برای او و چند نفر دیگر ارزشمند است و می ­تواند از ان استفاده کند و گرفتن آن بر چند نفر لطمه وارد می­ کند. ولی خطر خاموش کردن عقیده در این است که زیان آن دامنگیر همه بشر، می­شود و آنچه آیندگان از این حیث از دست می­ دهند کمتراز خسارت­هایی که نصیب نسل­ها معاصر می­گردد نیست (مثل گالیله)- زمانی که جلوی آزادی بیان و اندیشه گرفته شود مخالفان خیلی بیشتری از صاحبان آن عقیده ضرر و زیان می­بینند زیرا اگر عقیده­ای که به زور خاموش کرده­اند صحیح باشد در این صورت همان کسانی که با آن مخالفند از این فرصت گرانبها که بطلان را با حقیقت مبادله­ می­ کنند محروم شده ­اند اما اگر عقیده­های اشتباه باشد خفه کنندگان آن باز به تقدیر زیان برده­اند چون از برخورد عقاید آزادی بیان و اندیشه و برخورد حق و باطل به هم سیمای حقیقت زنده­تر و روشن­تر دیده می­شود.[۷]

لیبرال­ها معتقدند اگر در جامعه­ای آزادی نباشد و یا آزادی بی­قید و شرط نباشد مردم آن جامعه آزاد نیستند اما لیبرال­ها هم معتقدند که آزادی نباید باعث ضرر و زیان افراد شود. محرز و مشخص است که این خود یک تناقض آشکار در تعالیم لیبرالیسم می­باشد چرا که ابتدائاً آزادی با قید و شرط را با علوم آزادی برابر دانسته و از طرف دیگر معتقدند آزادی نباید باعث ضرر و زیان افراد جامعه شود.

 

بند دوم  دیدگاه مارکسیسم در خصوص آزادی بیان

در اواسط قرن ۱۹ فلسفه مارکس بیان کننده خواسته­ های طبقه کارگری در برابر تئوری­های لیبرال بود. لیبرالیست­ها که در طبقه متوسط جامعه جاخوش کرده بودند و به دنبال سهم خواهی از قدرت بودند و به هر طریق به دنبال محدود کردن بال و پرقدرت و دست اندازی آن بودند و از طریق آزادی می­توانستند قدرت را نقد کنند در قرن ۱۹ به دلیل توسعه گرفتن طبقه کارگری که پروسه تولید کالا بر روی دستان و شانه­های این قشر می­چرخید. نظرها بیش­تر به اجرای آزادی­های مادی و حقوقی مادی معطوف شده بود. سرمایه داران در قرن ۱۸ به دلیل ارتقاء سطح مادی می­توانستند از آزادی­های اجتماعی و سیاسی بیشتر به نفع خود بهره ببرند ولی طبقه کارگر رو به گسترش از در اختیار داشتن امکانات مادی محروم بود از طرف دیگر مورد استثمار طبقه سرمایه­داری قرار گرفته بود طبقه کارگر طبعاً به دنبال مبارزه با ستم اقتصادی بود و طبقه متوسط مبارزه با ستم سیاسی.[۸]

ایدئولوژی مارکسیسم خود را صدای خواسته­ های طبقه کارگر، می­دانست و اعلام می­کرد که اعلامیه­های حقوق و آزادی مندرج در آن بیشتر جنبه صوری دارد چرا که قانون حکومت سیاسی را به عنوان رو بنا تلقی می­کرد.[۹]

مطابق اعتمادات مارکسیسمی دولت، دستگاه قضایی و حاکمیت در دستان سرمایه داری است و سرمایه داری می ­تواند با خشونت یا دروغ آزادی بیان را لغو یا آزادی صوری را ترویج نماید. بنابراین آزادی بیان حقیقی زمانی میسر است که قدرت سیاسی که ناشی از قدرت مالی و اقتصادی است در ید مردم قرار گیرد مارکسیست­ها در برابر مفهوم آزادی­های عمومی، آزادی­ها، حقیقی را مطرح می­نمایند و مظاهر آزادی­های اجتماعی و سیاسی از جمله آزادی بیان در جوامع لیبرالی را صوری و آزادی حقیقی را به ترتیب فوق الذکر تعریف می­نمایند.

 

 

[۱] – اصل آزادی بیان در مکتب قرآن، نویسنده محمد رسایی – ص ۲ پاراگراف ۲

[۲] – همان، ص ۲ پاراگراف آخر

[۳] – آزادی­های عمومی و حقوق بشر، دکتر منوچهر طباطبایی موتمنی،ص ۸۶

[۴] – حقوق بشر در آزادی­های اساسی، دکتر سیدمحمد هاشمی، ص ۳۴۷

[۵] – مستفاد از اصول ۲۴ و ۱۷۵ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران

[۶] – ماهنامه علمی و تخصی انجمن روابط عمومی ایران، شماره ۶۲ – آبان ۱۳۸۷- ص ۴۱

 

[۷] – همان، ص ۴۲

[۸] – همان، صص ۴۶ – ۴۷

[۹] – همان، ص ۴۷

  • milad milad

خیار تأخیر ثمن

milad milad | شنبه, ۱۷ خرداد ۱۳۹۹، ۰۲:۴۳ ب.ظ

۲-۱-۲-۱- غیر قرار دادی بودن خیار تأخیر ثمن 

یعنی منشاء آن توافق طرفین نمی باشد بلکه ناشی از حکم قانون است و ماده ۴۰۲  قانون مدنی خیار تأخیر را شناسایی نموده است. همچنین خیار مزبور از جمله خیارات معلق است، یعنی ابتدای مدت آن متصل به زمان وقوع عقد نمی باشد بلکه پس از سه روز از زمان وقوع عقد، ایجاد می گردد. از نظر فقها نیز هر چند که بر اساس اصل اولی وقتی عقد منعقد شد و ملکیت برای طرفین حاصل شد این ملکیت با تأخیر در قبض و اقباض از بین نمی‌رود ولی در اینجا شارع بنابر مصالحی به بایع حق داده است که در صورت وجود شرایط، معامله را فسخ نماید. این حق فسخ می‌تواند ناظر به مصلحت قبض باشد چرا که هدف از بیع مبیع، از طرف بایع دریافت ثمن است و وقتی تا سه روز این کار انجام نپذیرد بایع می‌تواند بیع را فسخ کند. در حقیقت تأخیر مشتری در پرداخت ثمن که مطلوب بایع است این حق را برای او ایجاد می‌کند که بیع را فسخ نماید(قاسم زاده، ۱۳۸۶، ص۵۶).

بنابراین باید گفت که منشاء خیار تاخیر ثمن ناشی از توافق طرفین نمی باشد.

۲-۱-۲-۲- اختصاص خیار تأخیر ثمن به عقد بیع و بایع

خیارات به دو دسته تقسیم می شوند : خیارات مشترک و خیارات مختص. خیارات مختص خیاراتی است که فقط در عقد بیع یافت می شود و در عقود لازم دیگر موجود نخواهند شد ولی خیارات مشترک در سایر عقود لازم دیگر ایجاد می گردند. خیار تأخیر ثمن بنابر ماده ۴۵۶ ق.م از خیارات مختص می باشد. مختص بودن خیار مزبور از دو جهت مورد مطالعه قرار می گیرد:

۲-۱-۲-۲-۱- اختصاص خیار تأخیر به عقد بیع

خیار تأخیر ثمن مختص به عقد بیع می باشد و در سایر عقود لازم دیگر جاری نمی گردد، هر چند نتیجه آنها با نتیجه عقد بیع از لحاظ قانونی یکسان باشد ؛ مانند صلح اعیان. بنابراین خیار تأخیر ثمن وقتی بوجود می آید که عقد و معامله  بیع باشد و اگر عقد بیع نباشد و مثلاً معاوضه باشد در آن خیار تأخیر جاری نمی گردد. علت این امر آن است که روایات وارده که دلیل و مدرک خاص خیار تأخیر ثمن می باشند، خیار مزبور را صرفاً به عقد بیع اختصاص داده از جمله: عَنْ اسحاق ابْنِ عَمَّارٍ عَنْ عَبْدٍ صَالِحٍ ( ع ) قَالَ : مِنْ اشتری بیعاً فِضَّهٍ ثلاثه ایام وَ لَمْ یجب به ثمن، فَلَا بیع لَهُ(حرعاملی، ج۷ ص۳۵۶).روایت اسحاق بن عمار از امام موسی کاظم (ع)  امام فرمود: هر کس مبیعی را بخرد و سه روز بگذرد و ثمن را نیاورد بیعی برای او نخواهد بود . همچنین آیت الله حبیب اله رشتی در این مورد  ادعای اجماع کرده اند(خلخالی، ۱۴۰۷، ج۲، ص۵۴۲).

شیخ انصاری نیز معتقد است که خیار تأخیر به بیع و فروشنده اختصاص دارد.«مَنْ بَاعَ شیئا وَ لَمْ یسلمه الی المشتری وَ لَا قَبَّضَ الثَّمَنَ وَ لَا شَرَطَ تاخیره وَ لَوْ سَاعَتِهِ لَزِمَ بیع ثلاثه ایام ، فَانٍ جَاءَ المشتری بِالثَّمَنِ فی هَذِهِ الثلاثه فَهُوَ أَحَقُّ بالعین . . . . . . . . . . . . . .

هرگاه چیزی فروخته شود ولی به مشتری تسلیم نشده باشد،وثمن نیز به قبض داده نشده باشد و شرط تاخیر در تسلیم نیز نشده باشد تا سه روز بیع لازم است،اگر مشتری در ضمن سه روز ثمن را به قبض دهد مستحق در گرفتن مبیع است و………(انصاری.۱۳۷۵، ص۲۱۶).

قانون مدنی نیز در ماده ۴۵۶ مقرر داشته: خیارات مختص به بیع عبارتند از: «خیار مجلس»، «خیار حیوان»، «خیار تاخیر ثمن». بنابراین با توجه به نظر فقها و همچنین ماده ۴۵۶ ق.م باید گفت که خیار مذکور مختص به بیع بوده درسایر معاملات محقق نمی شوند .

۲-۱-۲-۲-۱-۱-  بررسی ایجاد خیار تأخیر ثمن در انواع عقد بیع به اعتبار اعلام راس المال

عقد به اعتبار اعلام راس المال یا عدم اعلام آن به چهار قسم ذیل تقسیم می گردد :

۱-  بیع مرابحه : در این نوع بیع، توافق دو طرف بر این مبنا است که سودی عادلانه به فروشنده از بهای خرید برسد. پس فروشنده بهای خرید مبیع را که به «راس المال»  شهرت دارد اعلام می کند و سود را بر آن می افزاید و مجموع راس المال و ربح، ثمن قرار می گیرند(حلی، ۱۴۰۹، ج۲، ص۴۲۵).

۲-  بیع تولیه : .محقق در کتاب شرایع میفرماید:

« َمَّا التولیه فهی انَّ یعطیه الْمَتَاعُ بِرَأْسِ مَالِهِ مِنْ غیر زیاده فیقول‌ وَ لیتک أَوْ یعتک أَوْ ماشا کله مِنْ أَلْفَاظِ الدَّالَّهِ علی النَّقْلِ» (همان).

«تولیه بیعی است که بایع مبیع را بقیمت خرید و بدون افزایش مبلغی بمشتری‌ منتقل سازد»

۳-  بیع مواضعه : مواضعه بیعی است که بایع مبیع را با کسر مبلغی از خرید بفروش برساند.مانند آنکه بگوید این خانه که بمبلغ بیست هزار ریال خریده‌ام با کسر تومانی یک ریال میفروشم‌. محقق میفرماید:

«وَ أَمَّا المواضعه فانها مفاعله مِنَ الْوَضْعِ»(همان).

۴- بیع مساومه : محقق در کتاب شرایع از بیع مساومه ذکری ننموده، لیکن آنچه از لمعه و شرح‌ لمعه و سایر کتب فقها مستفاده میشود این است که مساومه بیعی است که بایع هنگام معامله ذکری‌ از خرید ننماید اعم از اینکه آن قیمت متضمن نفعی باشد و یا ضرر و درهرحال چنین بیعی‌ مرجح و بر سایر بیعها برتری دارد(شهید اول، ۱۴۱۱، ص۴۵۵٫شهید ثانی، ۱۴۱۰، ج۳، ص۳۷۸).

 

در تمام این اقسام  چهارگانه فوق خیار تأخیر ثمن می تواند ایجاد گردد البته در صورتی که بیع بصورت نقد باشد و سایر شرایط پیدایش خیار تأخیر را داشته باشند.

۲-۱-۲-۲-۱-۲- بررسی ایجاد خیار تأخیر ثمن  در بیع صرف و بیع فضولی

۱-  دربیع صرف : ماده ۳۶۴  ق.م مقرر می دارد : « دربیعی که قبض شرط صحت است، مثل  بیع صرف، انتقال از حین  حصول  شرط است نه حین  وقوع بیع ».خرید و فروش طلا و نقره را در برابر هم « بیع صرف » می گویند خواه طلا و نقره  به صورت مسکوک باشد یا کالا، ولی به هر حال مبیع و ثمن  باید هر دو از جنس طلا و نقره باشند. به نظر مشهور فقها یکی از شرایط صحت بیع صرف، قبض می باشد و تا زمانی که قبض صورت نگرفته است بیعی وجود ندارد و تنها پس از قبض، بیع صحیح می باشد(سید مرتضی، ج۴، ص۲۱٫شیخ طوسی، ۱۳۵۱، ص۹۵٫علامه حلی، ۱۴۱۳، ص۱۷۳٫ابن ادریس، ۱۴۱۲، ج۲، ص۸۲۲). «وَ هُوَ بَیْعِ الذَّهَبِ بِالذَّهَبِ أَوِ با الْفِضَّهُ ، أَوِ الْفِضَّهُ بِالْفِضَّهِ أَوْ بِالذَّهَبِ وَ لَا فَرْقَ بَیْنَ المسکوک مِنْهُمَا وَغَیْرُهُ حَتَّى فِی الکبتون الْمَصْنُوعِ مِنْ الابریسم وَ أَحَدُ النَّقْدَیْنِ إِذَا بِیعَ بالاخر وَ قُوبِلَ بَیْنَ النَّقْدَیْنِ اللَّذَیْنِ فِیهِمَا یَکُونُ صَرْفاً ، وَ أَمَّا إِذَا قُوبِلَ بَیْنَ الثَّوْبَیْنِ فَالظَّاهِرُ عَدَمِ جَرَیَانِ الصَّرْفِ فِیهِ ، وَ کَذَا إِذَا بَیْعٍ ، بِأَحَدِهِمَا ، وَ یَشْتَرِطُ فِی صِحَّتِهِ التَّقَابُضُ فِی الْمَجْلِسِ ، فَلَوْ تَفَرَّقَا وَ لَمْ یتقابضا بَطَلَ الْبَیْعِ ، وَ لَوْ قُبِضَ بَعْضِ صَحَّ فِیهِ خَاصَّهً وَ بَطَلَ فِیمَا لَا یُقْبَضَ ، وَ کَذَا إِذَا بَیْعِ أَحَدِ النَّقْدَیْنِ مَعَ غَیْرِهِمَا صَفْقَهً وَاحِدَهً بِأَحَدِهِمَا وَ لَمْ یَقْبِضِ الْجُمْلَهِ حَتَّى تَفَرَّقَا بَطَلَ فِی النَّقْدِ وَ صَحَّ فِی غَیْرِهِ »(شیخ طوسی، ۱۳۵۱، ص۹۵).لذا در بیع صرف خیار تأخیر ثابت نمی گردد زیرا که یکی از شرایط پیدایش خیار مزبور عدم قبض ثمن و مثمن  است، برخلاف بیع صرف که حتماً باید قبض صورت بگیرد.

۲-  در بیع فضولی : بیع فضولی آنست که شخص مالی را به دیگری بفروشد که نه مالک آنست و نه از طرف مالک اذن در فروش داشته است. بیع فضولی نه باطل است و نه صحیح. بلکه بیع ناقصی است که با اذن مالک به بیع صحیح تبدیل می گردد. لذا هیچگونه اثر حقوقی قبل از اذن مالک بر آن مترتب نیست بجز آنکه خریدار مکلف است صبر کند تا مالک  تصمیم  خود را اعلام کند و نمی تواند عقد را فسخ بکند، مگر اینکه این امر موجب ورود ضرر به او گردد (کاتوزیان، ۱۳۷۰، ص۲۴۳).

بنابراین خیار تأخیر نمی تواند در بیع فضولی ایجاد گردد چون خیار تأخیر فقط در عقدی ثابت می گردد که دارای آثار حقوقی و قانونی باشد نه اینکه بیع ناقص باشد. حال اگر مالک  در خلال سه روز اول عقد، بیع فضولی را تنفیذ کند، بعد از سه روز برای مالک خیار تأخیر ایجاد می گردد و اگرتنفیذ بعد از سه روز باشد باز خیار تأخیر برای او ثابت می گردد. زیرا اولاً با تنفیذ معامله، عقد مبدل به عقد صحیح شده است و دوماً اجازه مالک کاشف از رضای او به معامله از روز اول عقد است نه از روز وقوع اجازه. پس عقد از زمان انعقاد مبدل به عقد صحیح می شود و ضمناً از زمان بیع نیز سه روز منقضی شده است.

۲-۱-۲-۲-۲- اختصاص خیار تأخیر به بایع

در این مورد دلایلی آورده شده است که ما آنها را بیان می کنیم : اولاً همچنان که « قاعده تلف مبیع قبل از قبض» به مبیع اختصاص داده شده، روایاتی که دلیل خاص خیار مزبور می باشند، این خیار را به بایع اختصاص داده اند و چون خیار، خلاف اصل لزوم می باشد، پس باید آنرا به مورد نص و اجماع خود  اختصاص داده شود(خلخالی، ۱۴۰۷، ج۲، ۵۴۲).مثل روایت:عَنْ زراره عَنْ ابی جَعْفَرٍ ( ع ) قَالَ : قُلْتُ لَهُ : الرَّجُلُ یشتری مِنَ الرَّجُلِ الْمَتَاعَ ثُمَّ یدعه عِنْدَهُ فیقول:حتی آتیک بِثَمَنِهِ ، قَالَ : انَّ جَاءَ فیها بینه وَ بین ثلاثه ایام وَ الَّا فَلَا بیع لَهُ (حرعاملی، ۱۴۱۴، ج۱۳، ص۵۳).

زراره می گوید :  به امام (ع) عرض کردم : مردی از مردی متاعی می خرد. پس متاع را نزد بایع می گذارد و می گوید پول را برای تو خواهم آورد امام باقر (ع)  فرمودند : اگر از هنگام خرید تا سه روز ثمن را آورد فبها و اگر ثمن را نیاورد پس بیع برای او نخواهد بود.

دوماً اجماعی است که در کتب اختصار، خلاف و جواهر و تذکره در این مورد ذکر شده است. سوماً چون با عقد بیع، مبیع به تملک  مشتری در می آید و مبیع در ضمان اوست و از طرفی در مبیع نمی تواند تصرفی بکند، پس حقیقتاً و واقعاً بایع ضرر می کند و طبق قاعده لاضرر باید برای  بایع  قائل به خیار شویم (خلخالی، ۱۴۰۷، ج۲، ۵۴۲).

در همین راستا صاحب جواهر الکلام می فرمایند : « خیارتأخیر ثمن مختص به عقد بیع و بایع است و در مورد اختصاص این خیار به عقد بیع از جانب بعضی اساتید نفی خلاف شده است و در مورد اختصاص آن به بایع  نیز حکایت اجماع بر آن گردیده است».

 

أَیْ ( مَنْ بَاعَ وَ لَمْ یَقْبِضِ الثَّمَنَ وَ لَا سَلَّمَ الْمَبِیعَ وَ لَا اشْتَرَطَ تَأْخِیرِ الثَّمَنِ ) وَ لَوْ ساعَهً وَ لَا تَأْخِیرَ قُبِضَ الْمُثْمَنِ ( فَالْبَیْعُ لَازِمُ ثَلَاثَهَ أَیَّامٍ . فَانٍ جَاءَ الْمُشْتَرِى بِالثَّمَنِ ) فِیها اسْتَحَقَّ ( وَ الَّا کَانَ البایع أَوْلَى بالمبیع ) مِنْهُ انشاء الْفَسْخُ بِلَا خِلَافٍ مُحَقِّقُ مُعْتَدٍ بِهِ أَجِدُهُ فِیهِ بَلْ حُکِیَ الاجماع عَلَیْهِ مستفیضا أَوْ مُتَوَاتِراً» خیار تاخیر و آن در جایی است که بایع چیزی را بفروشد و تمام ثمن را تحویل نگیرد و مبیع را به مشتری تسلیم نکرده باشد و تاخیر تسلیم یکی از عوض و معوض را شرط نشده باشد، در این صورت بیع سه روز لازم است، پس اگر مشتری ثمن را بیاورد پس او به جنس سزاوارتر است و گرنه بایع حق فسخ معامله را دارد در مورد اختصاص این خیار به عقد بیع از جانب بعضی اساتید نفی خلاف شده است و در مورد اختصاص آن به بایع  نیز حکایت اجماع بر آن گردیده است(نجفی، ۱۳۱۴، ج۲۳، ص۵۵).

به همین دلایل قانون مدنی در ماده ۴۰۶  می گوید : « خیار تأخیر ثمن  مخصوص بایع است ….»  پس اگر بایع در تسلیم نمودن مبیع به مشتری تأخیر و امتناع ورزد، مشتری نمی تواند از خیار تأخیر استفاده بنماید.

حقوقدانان نیز معتقدند از ماده ۴۰۲ ق.م استنباط می شود که خیار مزبور مختص به بایع است و برای مشتری چنین حقی متصور نمی شوند، چرا که انتظار بیش از حد بایع برای اخذ ثمن برای او زیان آور است (نوین، ۱۳۸۲، ص۱۱۲٫شهیدی، ۱۳۸۴، ص۵۱٫عدل، ۱۳۸۵، ص۴۷۴).

در توجیه این نظر گفته شده که علت آنست که خیار تاخیر از باب احتراز از توجه ضرر ایجاد شده و چون تقریبا همیشه ثمن کلی است و برای بایع در آن حق عینی ایجاد نمی شود که در هر صورت مفلس شدن مشتری مال خود را عینا استرداد نموده و داخل غرما نگردد، لذا بایع در صورت تاخیر در تادیه ثمن باید حق فسخ داشته باشد تا مواجه با افلاس مشتری نشود.برعکس چون غالبا مبیع شخصی است و از تاخیر در تسلیم آن بر مشتری همان ضرری که از تاخیر در تادیه ثمن بر بایع ایجاد میگردد متوجه نخواهد شد، لذا قانون برای مشتری در صورت تاخیر در تسلیم مبیع حق فسخ قائل نشده است (عدل، ۱۳۸۵، ص۴۷۴).درست است که نظر به مراتب فوق ممکن است ایراد نمود که بایستی در صورتی که مبیع کلی باشد به مشتری نیز حق داده شود که از جهت تاخیر در تسلیم آن بیع را فسخ کند ولی چون کلی بودن مبیع امری است استثنایی و حکم قانون باید شامل امور کلیه باشد و نه مخصوص موارد استثنایی و گذشته از این رو چون قائل شدن حق فسخ، عدول از اصل لزوم بیع است و معامله ای که مبتلا به یومیه مردم است نباید بدون جهت عمده و علت مهم متزلزل گردد، لذا برای مشتری نمس شود در صورت تاخیر در تسلیم مبیع، حق فسخی قائل شد.

از طرف دیگر، ممکن است گفته شود که با توجه به مبنای ضرر و حرج، برای رفع ضرر از او مشتری نیز  باید برای او قائل  به ایجاد  خیار تأخیر گردیم. در جواب شاید بتوان گفت : در صورتی این ایراد مورد قبول است که مبنای نیاز تأخیر صرفاً قاعده لاضرر و لاحرج باشد، ولی مبنای خیار تأخیر علاوه بر این قواعد نصوص و روایات  وارده می باشد و روایات صرفاً و صریحاً خیار تأخیر را به بایع  اختصاص داده اند و چون خیار خلاف اصل لزوم است باید آنرا به مورد نص خود اکتفا دهیم تا دلیل خلاف آن پیدا بشود. دلیلی هم خلاف آن تا کنون پیدا نشده است.

  • milad milad

اقبال روز افزون به جراحی‌های زیبایی و عواقب آن

milad milad | شنبه, ۱۷ خرداد ۱۳۹۹، ۰۲:۴۱ ب.ظ

بهتر است پیش از ورود به مسئله جراحی‌های زیبایی، وجوه تمایز این جراحی‌ها با جراحی‌های درمانی بررسی شود. شاخه جراحی زیبایی که یکی از شاخه های تخصصی پزشکی است مانند هر جراحی دیگری دارای مخاطراتی است که جزئی از آن به حساب می‌آید و حتی در صورتی که پزشک تمامی مسائل حرفه ای و فنی را رعایت نماید باز هم احتمال این‌که برای متقاضی این قبیل اعمال جراحی خطراتی پیش بیاید چه در اثر مشکلاتی که بیمار از قبل داشته و به دنبال این جراحی تشدید شده و چه بر اثر نقص دانش پزشکی در زمینه‌ی اعمال جراحی زیبایی، وجود دارد. اما بهتر است بیش از هر چیز به این نکته توجه نمود که این شاخه از اعمال جراحی، دارای یک سری از خصایص و ویژگی‌هایی است که این اعمال جراحی را از سایر اعمال جراحی درمانی متمایز می‌سازد که خود بسترساز اختلافات در بحث از تجویز و محدوده انجام این قسم از عملیات پزشکی شده است.

از جمله این خصوصیت‌ها می‌توان به این موارد اشاره نمود:

۱- از جراحی‌های زیبایی تحت عنوان شیوه های انتخابی نام برده‌اند و اصل استقلال و اختیار متقاضی اعمال جراحی زیبایی است که در این قبیل اعمال جراحی بیشتر خودنمایی می‌کند که منبعث از عدم ضرورت یا مسلم نبودن ضرورت در آن‌هاست زیرا اگر این قبیل اعمال جراحی را انجام ندهد (برعکس اعمال جراحی درمانی)، هیچ خطری برای وی ایجاد نمی‌شود.[۱]

۲- از دیگر خصایص اعمال جراحی زیبایی که منجر به تمایز آن‌ها با اعمال جراحی درمانی می‌شود، هدف مورد نظر در اعمال جراحی زیبایی است زیرا بر خلاف اعمال جراحی درمانی که هدف اصلی در آن‌ها درمان بیماران و رهایی بخشیدن آن‌ها از درد و رنج جسمانی و بالتبع حمایت از حیات و تمامیت جسمانی افرادی به نام بیمار است، در اعمال جراحی زیبایی قدر متیقن این است که این اعمال نمی‌توانند یک جراحی درمانی به معنای واقعی کلمه باشند. این موضوع را می‌توان در خواسته های متقاضیان جراحی‌های زیبایی دید. عمده ایشان به دنبال حل یک معضل و نجات از یک بیماری نیستند، بلکه در جستجوی ایجاد و خَلق حالتی جدید در صورت و اندام خود متفاوت از خلقت الهی خویش به دستان جراح خود می‌باشند و صرفاً می‌خواهند به کیفیتی خاص از زیبایی دست یابند و با توجه به اینکه این اعمال جراحی هزینه­ های بسیار بالایی دارند اگر که این کیفیت از زیبایی به دست نیاید این امر موجب ایجاد نارضایتی نسبت به پزشک می‌شود.

۳- برخی در مورد اختلاف اعمال جراحی درمانی و اعمال جراحی زیبایی به این مورد استناد نموده ­اند که گاهی فرد متقاضی اعمال جراحی زیبایی تنها هدفش از انجام جراحی دستیابی به زیبایی نیست بلکه برای برطرف کردن مشکلات روانی خود (و نه مشکلات جسمانی که هدف جراحی‌های درمانی است) از جمله اضطراب و افسردگی روی به انجام جراحی زیبایی می‌آورد.[۲]

۴- مواردی نیز وجود دارد که با توجه به جایگاه افراد، آن‌ها را برای کسب درآمد یا شهرت به سوی انجام جراحی زیبایی می‌آیند و همچنین برخی هم با نیات سوء و برای تدلیس و فریب و یا انجام جرم و اختفای هویت اصلی خویش به این جراحی‌ها دست می‌زنند.[۳]

با وجود این نقاط تمایز میان اعمال جراحی زیبایی و درمانی، از یک سو مفهوم جراحی زیبایی و اینکه به چه اعمال جراحی لفظ زیبایی اطلاق می‌شود کاملاً مشخص نیست و از طرف دیگر بایستی به این موضوع توجه کرد که اعمال جراحی زیبایی با وجود کمک به افراد برای اندکی زیباتر شدن خطرات و عوارض بسیاری به دنبال دارد که گاهی حتی غیر قابل جبران هستند. اما با وجود همه این خطرات و عوارض باز هم آمار جراحی زیبایی روز به روز در حال افزایش است که خود جای تأمل دارد.

 

گفتار اول: مفهوم جراحی‌های زیبایی و خطرات این جراحی‌ها

برای درک بهتر تمایز جراحی‌های زیبایی از سایر اشکال جراحی که به جراحی‌های درمانی معروف شده‌اند (فصل اول) بهتر است ابتدا مفهوم جراحی زیبایی توضیح داده شود تا معلوم شود که به چه اعمال جراحی، لفظ اعمال جراحی زیبایی اطلاق می‌شود و در ادامه اقسام این جراحی‌ها بیان شود تا با آشنایی بهتر با اقسام این جراحی‌ها بیان خطراتی که ممکن است انجام این قبیل جراحی‌ها گریبان گیر متقاضیان این اعمال شود بهتر درک شود.

 

 

بند اول: شاخه­های جراحی زیبایی

در واقع جراحی زیبایی خود یکی از زیر شاخه های جراحی پلاستیک است. جراحان پلاستیک، صورت یا بدن فرد را شکل داده و به آن قالب می‌دهند تا به شکلی خوشایندتر در آید. طبق تعریف انجمن پزشکی ایالت متحده آمریکا، تخصص جراحی پلاستیک شامل دو گروه از روش‌هاست. جراحی ترمیمی و جراحی زیبایی صرف، در این تعریف، جراحی ترمیمی این گونه تبیین شده است: «جراحی ترمیمی، در مورد ویژگی‌های غیر طبیعی بدن انسان ‌که معمولا نتیجه نقایص مادرزادی، ناهنجاری تکاملی، عفونت، تومورها یا بیماری‌هاست، به کار می‌رود؛ به طور کلی، جراحی ترمیمی برای بهبود عملکرد انجام می‌شود، اما برای ایجاد ظاهری طبیعی‌تر نیز کاربرد دارد».[۴]

در واقع این قبیل جراحی‌ها جهت مرتفع ساختن نقص عضو و … بیمار صورت می‌گیرد و در عین حال ظاهر بیمار را هم زیباتر می‌سازد که بدان­ها جراحی‌های زیبایی ضروری نیز گفته می‌شود؛ مانند جراحی پلاستیک فردی که به صورت او اسید پاشیده شده است. گفتنی است که ضرورت این نوع جراحی‌ها را عرف هم تایید می‌کند.[۵] از رایج ترین این نوع جراحی‌ها در آمریکا طبق آمار سال ۲۰۱۰ انجمن جراحان پلاستیک آمریکا، می‌توان به جراحی ترمیمی دست، ترمیم پارگی ناشی از زخم، ترمیم سینه، اصلاح جای زخم و برداشت غده اشاره نمود؛ لذا جراحی ترمیمی می‌تواند به دو قسم تقسیم شود: یکی جراحی ترمیمی کارکردی مثل جراحی بینی در صورتی که توأم با اختلال تنفسی باشد و دیگری جراحی ترمیمی اصلاحی که صرفاً جهت اصلاح شکل انجام می‌شود و فاقد ضرورت حیاتی است، بلکه صرفاً به دلیل غیر طبیعی بودن شکل عضو مربوطه و نازیبایی حاصل از آن انجام می‌شود؛ مانند جراحی‌های ترمیمی مرتبط با آثار به جای مانده از سوختگی‌ها و زخم‌ها.[۶]

دسته دوم از جراحی پلاستیک که به جراحی زیبایی صرف معروف شده است توسط انجمن پزشکی ایالت متحده آمریکا این چنین تعریف شده است: «انجام عمل جراحی برای تغییر شکل دادن به ساختمان‌های طبیعی بدن که ظاهر بیمار را بهبود بخشیده و به او اعتماد به نفس می‌دهد». بنابراین در صورتی که جراحی پلاستیک جهت بهبود ظاهر انجام گردد، آن را جراحی زیبایی و یا جراحی پلاستیک زیبایی می‌نامند برخی از محققان به این اعمال جراحی، لفظ اعمال جراحی غیرضروری اطلاق می‌کنند. در واقع ملاک تعریف یک جراحی به عنوان جراحی زیبایی محض یا غیرضرور، طبیعی بودن عضوی است که مورد جراحی قرار می‌گیرد؛ لذا در این جراحی‌ها هدف، اصلاح و ترمیم عملکرد یا شکل یک عضو نیست، بلکه هدف، ارتقای آن عضو از لحاظ زیبایی شناسی است؛ و ملاک برای صدق عنوان جراحی زیبایی، سالم بودن عضو مربوطه است.[۷] حال اینکه چه تعریفی از لفظ سلامتی عضوی که قصد انجام عمل جراحی زیبایی بر روی آن را دارند برداشت می‌شود، در میان اقشار مختلفی که در مقوله جراحی زیبایی درگیرند اختلاف نظر وجود دارد به عنوان مثال پزشکانی که این اعمال جراحی زیبایی را انجام می‌دهند برای آن‌که بتوانند برای اعمال جراحی زیبایی توجیهی بیاورند، عضوی را که به تیغ جراحی می‌سپارند دارای مشکل می‌دانند و بعضاً افراد را برای انجام عمل جراحی عضو مورد نظر ترغیب می‌کنند اما به نظر می‌رسد که نظر پزشکانی که سود سرشاری از انجام این اعمال جراحی می‌برند نمی‌تواند چندان مورد اعتماد باشد بلکه بهتر است در این زمینه معیار عرف را در نظر گرفت که تا حدودی بی‌طرفانه به این موضوع نگاه می‌کند و فارغ از هرگونه جنبه سودجویی در این باره قضاوت می کند. نکته­ی قابل تأمل در تعریف انجمن پزشکی ایالت متحده آمریکا، این است که در این تعریف بر متقاضیان اعمال جراحی زیبایی لفظ بیمار اطلاق شده است. شاید به علت آنکه این تعریف از جانب پزشکان مطرح شده است همان جنبه­های سودجویی و توجیه اعمال جراحی زیبایی مطرح بوده که لفظ بیمار را بر متقاضیان اعمال جراحی زیبایی صرف نهاده­اند درحالی‌که در اکثر موارد که این اعمال جراحی بر روی اعضای بدنی صورت می‌گیرد که از نظر عرف و جامعه، این عضو سالم قلمداد می‌شود و نیازی به جراحی برای این عضو احساس نمی‌شده است.

جراحی‌های زیبایی انواع مختلفی دارند که در هر جامعه­ای با توجه به ویژگی‌های فرهنگی آن جامعه نوع خاصی از این اعمال جراحی بیشتر مورد تقاضا است. در برخی از جوامع به زیبایی اندام توجه می‌شود و بالتبع جراحی‌های زیبایی بیشتر در همین نواحی متقاضی دارد، اما در برخی از جوامع دیگر از جمله ایران زیبای صورت بیشتر مورد توجه است و جراحی‌های اصلاح اجزای صورت بیشتر انجام می‌شود.[۸] بر طبق گزارشات غیرمستند، کشور ایران بالاترین آمار انجام جراحی رینوپلاستی یا جراحی زیبایی بینی را دارد.[۹] به همین علت انواع جراحی‌های زیبایی را به دو دسته کلی جراحی‌های زیبایی صورت و جراحی‌های زیبایی دیگر نواحی بدن تقسیم می‌کنند. دسته اول شامل جراحی زیبایی لاله گوش، جراحی زیبایی پلک (با هدف برداشتن پف پلک‌ها، اصلاح افتادگی پلک و برداشتن پوست اضافی آن‌ها انجام می‌شود)، کشیدن پوست صورت (لیفتینگ صورت) (برای جوان تر و شاداب‌تر کردن صورت معمولا در سنین ۴۰ به بالا انجام می‌شود)، بلا کشیدن ابرو و پیشانی (لیفت ابرو و پیشانی)، جلو آوردن چانه و جراحی زیبایی بینی (رینوپلاستی) که جزو پرطرفدارترین اعمال جراحی در بین ایرانیان است. دسته دوم شامل برداشتن چربی‌های زیرپوستی بدن (لیپوساکشن) و جراحی زیبایی سینه است که جراحی زیبایی سینه خود شامل دو نوع عمل جراحی می‌شود: جراحی کوچک کردن سینه و جراحی بزرگ کردن سینه.[۱۰]

بند دوم: پیامدهای جراحی‌های زیبایی

در جراحی‌های زیبایی که اکثراً طولانی مدت و چندگانه­اند، خطرات زیادی وجود دارد، به همین دلیل مطالعات بسیاری در جهت اثبات ایمنی و اثربخشی طولانی مدت برخی از این مداخله‌ها انجام شده که نتیجه بخش نبوده‌اند، هرچند جامعه پزشکی تلاش می‌کند که این گونه درمان‌ها را کاملاً بی خطر و عادی جلوه دهد. رسانه‌ها نیز تلاش می‌کنند که زنان را به حفظ و بازسازی ویژگی‌های دوره‌ی جوانی ترغیب کنند؛ و همه ساله این صنعت نوظهور، صدها میلیون دلار صرف بازاریابی خدمات خویش می کند تا زنان اندکی لاغرتر و کمی جوان­تر را به جامعه تقدیم کند و در مقابل مرگ چند صد نفر، بد فرم شدن اتفاقی بدن هزاران انسان دیگر یا بروز عوارض پیش بینی نشده، چندان اهمیتی نخواهد داشت.[۱۱] در نتیجه، بسیاری از افرادی که خواستار انجام چنین اعمالی بوده ­اند دچار مشکلات و خطرات بسیاری چه در حین عمل و چه بعد از عمل شده ­اند. مشکلات و خطراتی که در صورت وقوع آن‌ها، هدفی که برای رسیدن به آن فرد دست به چنین عملی زده است بسیار ناچیز و بی اهمیت نمود می‌کند.

دکتر بری فرید برگ جراح و متخصص حوزه زیبایی که در شهر لوس‌آنجلس به طبابت می‌پردازد می‌گوید: اصولاً در رشته ما جراحی کوچک نداریم، به علاوه بیماران ما با کاری همانند رفتن به چشمه آب معدنی و یا سالن آرایش رو به رو نیستند. مثلاً عمل جراحی کوچک کردن شکم (لیپوساکشن)، یک عمل جراحی بزرگ و یکی از خطرناک‌ترین عمل‌های جراحی زیبایی به حساب می‌آید و بیشترین مرگ و میر در حین این عمل جراحی است. از هر ۱۰۰ خانمی که اقدام به برداشتن چربی از بدن خود می‌کنند معمولا ۳ تا ۵ نفر دچار مشکل می‌شوند، و اکثر افرادی که خواهان چنین اقدامات پزشکی متداولی هستند افرادی میان‌سال و اغلب دارای فرزند هستند لذا با در نظر گرفتن وقوع حمله قلبی، خونریزی­های شدید و آثار پیش بینی نشده به وجود آمده پس از عمل جراحی، نمی‌توان به صورتی ساده‌انگارانه با این موضوع برخورد کرد.[۱۲]

سازمان غذا و دارو آمریکا (FDA) در این خصوص آمار تکان دهنده­ای ارائه نموده است، این سازمان ریسک مرگ بیماران به دنبال عمل لیپوساکشن (سومین عمل جراحی زیبایی در آمریکا) را پیش از خطر مرگ به دلیل تصادفات رانندگی عنوان کرده است چرا که از هر ۱۰۰۰۰۰ عمل لیپوساکشن، بین ۲۰ تا ۱۰۰ نفر جان خود را از دست می‌دهند. اما نرخ مرگ و میر شهروندان بر اثر تصادفات به ازای هر ۱۰۰۰۰۰ نفر حدود ۱۶ نفر است.[۱۳]

در مورد عمل جراحی زیبایی بینی نیز متخصصان بیان داشته اند که حدود ۹۰ درصد از بیمارانی که بینی خود را جراحی زیبایی می‌کنند دچار مشکلات تنفسی می‌شوند و از آنجا که تنفس اصلی­ترین جریان زندگی یک فرد است نقصان آن باعث بروز مشکلات عدیده­ای در زندگی انسان می‌شود. همچنین در پرونده­ای، بیمار در حین عمل جراحی زیبایی بینی دچار خونریزی غیر متعارف شد که فوت بیمار را به دنبال داشت و متأسفانه برخی از همین مراجعه کنندگان به کلینیک‌های زیبایی جدای از عوارض که پس از عمل به آن گرفتار می‌شوند چنان تغییری در صورت خود احساس می‌کنند که گاه این تغییرات روان آن‌ها را می‌آزارد به گونه­ای که نمی‌توانند از درون با تصویر جدید خود ارتباط برقرار کنند و این سرآغاز یک بحران جدید در زندگی آن‌ها می‌شود.[۱۴]

در برخی از اعمال جراحی زیبایی گاه صدمات جبران ناپذیری به وجود می‌آید که فرد متقاضی با انجام این قبیل اعمال جراحی نه تنها زیباتر نمی‌شود بلکه موجب می‌شود که شکل ظاهری خود را نیز از دست بدهد و ظاهری نامطلوب پیدا کند. در این باره در رأیی، کمیسیون پزشکی قانونی اعلام داشته است که فرد متقاضی توسط پزشک تحت عمل جراحی زیبایی پلک قرار گرفته است که در حال حاضر دارای جوشگاه­های دو طرف پلک بالا و بین ابروهاست و برجستگی بین ابروها و جوشگاه حاصله به آسانی قابل اصلاح نیستند، البته در این رأی تمامی عوارض به دلیل عدم تبحر و مهارت پزشک معالج دانسته شده است[۱۵]، اما بایستی توجه نمود که ایجاد چنین صدماتی صرف نظر از آنکه چه کسی مقصر است، متقاضی چنین اعمال جراحی را از هدف خود که او را به سوی انجام اعمال جراحی زیبایی سوق داده است بسیار دور می‌کند و حتی منجر به پشیمانی او برای انجام چنین اعمالی می‌شود، پشیمانی که در اکثر موارد سودی ندارد چرا که ضایعه ایجاد شده به علت حساس بودن موضعی که عمل جراحی روی آن انجام گرفته (مانند پلک چشم) اغلب غیر قابل اصلاح است.

در پرونده ای دیگر یک زن انگلیسی به منظور انجام جراحی زیبایی بینی و کاهش خال‌ها و لکه­های تیره اطراف چشم به یک جراح متخصص زیبایی مراجعه می کند و پس از مشورت با پزشک و به توصیه وی متقاعد می‌شود که با کشیدن پوست صورت، چین و چروک‌های ایجاد شده به ویژه در ناحیه‌ی پیشانی و چشم‌ها را نیز برطرف نماید. پس از عمل به توصیه پزشک، نتیجه اسفباری رقم خورد، به علت آسیب دیدگی عصب‌های صورت، وی با حرکات غیرقابل کنترل در صورت و درد اطراف چشم راست و کج شدن دهان مواجه می‌شود، عوارضی که به نظر می‌رسد قابل درمان نیست و وی می‌بایستی باقی عمر خود را با آن سپری کند. دادگاه عالی انگلیس پس از استماع اظهارات شاکی و دفاعیات پزشک خاطی، با صدور حکم در تاریخ ۲۳ می ۲۰۱۱ شاکی را مستحق دریافت ۶ میلیون پوند دانست که از این مبلغ ۸۰۰۰۰ پوند به دلیل بد شکل شدن صورت وی، دردها و مشکلات روحی ناشی از آن اختصاص یافت چرا که وی با بروز این مشکلات دچار افسردگی و اضطراب شده بود. بقیه‌ی این مبلغ نیز به عنوان جبران خسارت ناشی از اختلال ایجاد شده در شنوایی به وی تعلق گرفت.[۱۶] مشاهده می‌شود که در این رأی حتی خسارت معنوی نیز لحاظ شده است.

در پرونده­ای دیگر به استناد یکی از آراء دیوان عالی کشور فرانسه که بر اساس آن در ۲۳ ژانویه‌ی ۱۹۱۳ دادگاه پاریس، جراحی را که بر اثر عمل زیبایی سبب ایجاد زخم خوب نشدنی در چانه مریض شده بود را به پرداخت ۵۰۰۰ فرانک جریمه محکوم کرد؛ دیوان عالی کشور فرانسه نیز با این استدلال که اگرچه مریض رضایت داده بود و جراح نیز مرتکب بی احتیاطی نگردیده است ولی چون جراح به عمل جراحی خطرناکی برای یک منظور خیلی کوچک و بی فایده دست زده است رضایت مریض نمی‌تواند موجب برائت جراح گردد و حکم را ابرام نمود.[۱۷]

 

گفتار دوم: علل تقاضای روزافزون برای اعمال جراحی‌ زیبایی

حال این پرسش مطرح می‌گردد که چرا با وجود تمامی این خطرات و عوارض باز هم تقاضا برای جراحی زیبایی تا این قدر بالاست؟ به طوری که نشریه معتبر اکونومیست در پایان گزارشی که در سال ۲۰۰۳ منتشر کرد نتیجه گیری کرده است که «آمریکایی‌ها هر ساله به نسبت هزینه­ای که صرف کارهای آموزشی می‌کنند، مقادیر بیشتری برای زیبایی می‌پردازند»[۱۸]. عمل‌های جراحی زیبایی بر اساس گزارش انجمن جراحی پلاستیک آمریکا، با رشد چشم گیری رو به رو بوده است که انجام ۱۱ میلیون عمل مختلف زیبایی در سال ۲۰۰۶ میلادی و رشد ۷ درصدی آن در مقایسه با سال پیش از آن، نشانگر شکل گیری این رویکرد در جامعه به ویژه در میان زنان و دختران جوان است، گفته می‌شود که ۱۰ میلیون از این عمل‌ها بر روی زنان بوده و اصلاح و یا بزرگ کردن سینه‌ها در صدر این لیست قرار دارد.[۱۹]

در کشور ما نیز اگر چه تمایل به انجام این گونه جراحی‌ها در سال‌های اخیر روزافزون بوده است؛ اما مباحث پیرامون آن عمدتاً بر پایه‌ی تخمین‌ها و گزارشات غیر مستند بوده است. خلاء مطالعات در این حوزه، عطف به آمارهای غیررسمی می‌کند که نشان می‌دهد کشور ما یکی از بالاترین ارقام انجام جراحی زیبایی را حداقل در بین کشورهای منطقه دارد.[۲۰] با وجود فقدان آمارهای رسمی در خصوص میزان و نوع جراحی‌های زیبایی در ایران، اما آمارهای غیر مستند و روزنامه­ای نشان می‌دهد که در سال‌های اخیر، اگرچه روش‌های متعددی از جراحی زیبایی متداول شده است اما هنوز بیشترین مراجعات زیبایی در زمینه جراحی پلاستیک صورت و بینی است. به گفته متخصصان، پوشش زنان در ایران باعث شده است کمتر به جراحی‌های اندام توجهی نشان دهند. بر اساس آمارهای تخمینی در ایران ۹۵ درصد متقاضیان جراحی بینی را زنان و دختران گروه سنی ۱۴ تا ۴۵ سال تشکیل می‌دهند. سهم مردان از این نوع جراحی زیبایی تنها ۵ درصد است.[۲۱]

بند اول: زیبایی دوستی انسان قرن ۲۱؟

در توجیه گرایش روزافزون به اعمال جراحی زیبایی باید خاطر نشان نمود که تمایل به زیبایی از دیرباز در سرشت انسان‌ها وجود داشته است و امروزه با ورود ایده‌ی جراحی زیبایی به علم طب، جراحی زیبایی را جزء یکی از پیچیده­ترین اعمال جراحی قرار داده است. امروزه تحولات فرهنگی در جوامع مختلف و به دنبال آن افزایش نگرانی افراد نسبت به وضعیت ظاهری خود، افزایش تقاضا برای انجام اعمال جراحی زیبایی را در پی داشته است. تصویری که اکنون از بدن در جامعه وجود دارد این است که بدن به مثابه پارچه­ای دیده می‌شود که می‌توان از روی آن موقعیت اجتماعی افراد را دید، و طبقه، جنسیت و گرایش‌های مختلف آن را تشخیص داد.[۲۲] زیرا انسان موجودی کمال طلب است، زیبایی و برتری ظاهری را در کنار سایر امور دنیوی خواستار است. وجود انواع لوازم آرایشی و مصرف روزافزون آن‌ها دلیل این مدعاست. امروزه نیز با پیشرفت تکنولوژی همه افراد تا حدودی می‌توانند مطابق سلیقه شخصی خود با بهره گرفتن از جراحی زیبایی اجزای مختلف صورت و بدن خود را تغییر دهند[۲۳] و به دنبال آن در چند دهه اخیر برداشت‌های جدید از زیبایی ایجاد شده است که به طور مداوم در حال تغییر هستند. در یک رویکرد کلی زیبایی امری دنیوی (در برابر مقدس)، نسبی (در برابر مطلق)، جزئی (در برابر کلی) و از همه مهم‌تر ظاهری (در برابر باطنی) قلمداد شده و به عنوان مجموعه ای از مؤلفه‌هایی چون: تناسب اندام، آرایش، پوشش و جذابیت تعریف می‌شود. این رویکرد به جنبه‌هایی از زیبایی تأکید دارد که قابل کسب کردن، پروراندن و خلق کردن بوده و بر این اساس تأکید از روی «زیبایی طبیعی» برداشته می‌شود. در حقیقت این تلقی از زیبایی همراه با دستاوردهای صنعتی و پزشکی باعث شده است زیبایی، دیگر تنها یک مشخصه طبیعی و زیستی نباشد و ویژگی اکتسابی پیدا کند.[۲۴] اما در واقع می‌توان ادعا نمود که میل به زیبایی تنها عامل گرایش روزافزون به انجام جراحی‌های زیبایی نیست بلکه علل درونی دیگری نیز در پیدایش این میل دخیل هستند به عنوان مثال می‌توان ادعا نمود که جراحی‌های زیبایی تبدیل به یک وسیله برای تجمل گرایی افراد مختلف شده است و افراد همان‌طور که زمانی که کالایی جدید به بازار می‌آید و اصطلاحاً مد می‌شود به سرعت درصدد تهیه آن کالا برمی آیند در زمینه‌ی جراحی‌های زیبایی نیز هر زمان که نوع خاصی از جراحی زیبایی مطرح می‌شود افرادی که به دنبال زیبایی بیشتر اعضای بدن خود هستند در صدد انجام این عمل جراحی برمی آیند که می‌توان این پدیده را نوعی تجمل گرایی در قرن ۲۱ نامید.

روانشناسان هم در جهت توجیه گرایش روزافزون به جراحی‌های زیبایی مسائلی از قبیل عقده حقارت، اختلالات روانی و … را در تمایل روز افزون به انجام جراحی‌های زیبایی موثر می‌دانند. پژوهش‌های روان‌شناختی مرتبط با اختلالات شخصیت درباره متقاضیان اعمال جراحی زیبایی نشان داده است که اکثر متقاضیان اعمال جراحی زیبایی یک نوع اختلال شخصیتی دارند. پژوهش‌ها نشان داده­اند که اختلال شخصیت وسواسی دارای بیشترین فراوانی و اختلال شخصیت ضد اجتماعی دارای کمترین فراوانی در میان افراد طالب جراحی زیبایی بود است. اقدام به جراحی زیبایی می‌تواند رفتاری در جهت ارضای هیجان خواهی و نمایشگری باشد که از طریق زیباتر شدن حاصل می‌شود.[۲۵]

پاره­ای از تحقیقات روان‌شناختی نقش مثبتی برای جراحی‌های زیبایی در جهت رفع آلام روحی و بهبود سلامت روان قائل شده ­اند. این گروه بر این باورند که افراد به ندرت به طور سرسری یا بدون ضرورت واقعی، حداقل روانی به جراحی زیبایی روی می‌آورند و برای افرادی که به این گونه اعمال جراحی متوسل می‌شوند، حل کردن مشکلات و نقایص فیزیکی از اهمیت زیادی در حوزه‌ی روانی برخوردار است. می‌توان این گونه استدلال نمود که عمده دلایلی که جراحی زیبایی را توجیه می‌کنند، نقش آن در سلامت روان و عزت نفس و بهبود کارکردهای روانی و اجتماعی است، اما هنوز این مسئله به صورت متقن ثابت نشده است. لیکن این منافع روانی در همه افراد امر ثابتی نیست و چه بسا افرادی با اختلالات روانی برای انجام جراحی زیبایی رجوع نمایند که آن اعمال نه تنها ممکن است برای او سودمند نباشد بلکه تنها بر مشکلات او بیفزاید.[۲۶] بر حسب آمار ارائه شده، بالغ بر ۵۰% افرادی که برای جراحی زیبایی به پزشکان مراجعه می‌کنند از نظر پزشکان نیازی به جراحی زیبایی ندارند، مضافاً این‌که به عقیده اکثر صاحب نظران ۹۰% مراجعه کنندگان به علل روان‌شناختی دست به عمل جراحی زیبایی می‌زنند.[۲۷] از جمله اختلالات روانی که نمی‌تواند توجیه کننده انجام اعمال جراحی زیبایی شود بلکه باید این اختلالات روانی نیز مانند هر مشکل روانی دیگر توسط روانشناسان ‌که متخصصین این رشته اند درمان شود.

در مقایسه صفات شخصیت افراد داوطلب و غیر داوطلب جراحی زیبایی مشخص شده که دو گروه در صفت شخصیتی «دلپذیر بودن» تفاوت معناداری دارند، دلپذیر بودن یکی از صفات درون فردی است و ویژگی‌های چنین افرادی، بدگمانی، بی ثباتی و تأثیر پذیری است.[۲۸] همچنین مطالعات روان‌شناسانه آمارهایی را ارائه داده­اند که حاکی از وجود اختلالات روانی از جمله افسردگی، وسواس و اضطراب در برخی از داوطلبان انجام جراحی زیبایی می‌باشند که گویی در پاره­ای موارد اهلیت را از فرد مزبور ساقط می کند چرا که او دیگر مصلحت خود را تشخیص نمی‌دهد و اصل حاکمیت بیمار بر سرنوشت خود استثنا می‌خورد و در این مواقع جراح زیبایی باید درخواست فرد متقاضی جراحی زیبایی را رد نماید. مصداق بارز این بحث، اختلال «وسواس جراحی زیبایی» است که فرد را به انجام جراحی‌های مکرر سوق می‌دهد ریشه این وسواس در اختلالات روانی است که از آن به اختلال زشتی بدن یاد می‌شود.[۲۹]

از منظر اجتماعی نیز برای جراحی زیبایی فوایدی بیان شده است که از جمله آن‌ها این است که جراحی زیبایی موجب جذابیت و مورد توجه قرار گرفتن فرد می‌شود که این خود می‌تواند آثار خوشایندی به دنبال داشته باشد از جمله شانس موفقیت شغلی، افزایش احترام اجتماعی، کامیابی بیشتر در ارتباطات دوستانه، شانس بالای ازدواج با افراد دلخواه و … را می‌توان نام برد. در واقع زیبایی به جهت پاداش بخش بودن، یکی از عوامل موثر در روابط بین فردی است؛ افراد زیبا به طور پنهان یا آشکار پیوسته در روابط اجتماعی مورد تشویق قرار می‌گیرند. چنانچه شواهد علمی نشان می‌دهد مردم نه تنها کودکان زیبا را کمتر مورد سرزنش قرار می‌دهند بلکه به آن‌ها علاقه بیشتری نشان می‌دهند بدین ترتیب زیباتر شدن می‌تواند انگیزه­ای قوی برای اقدام به جراحی باشد.[۳۰] البته در پاسخ می‌توان گفت که این ضرورت‌های اجتماعی تا حدی ناشی از نگاه افراطی بشر قرن ۲۱ است که دارای نگاهی مادی گرایانه بوده و ظواهر و تجملات را بسیار مورد توجه قرار می‌دهد، که برای مشروعیت بخشی به اعمال جراحی آن هم در یک جامعه‌ی اسلامی قابل پذیرش نیست و اگر جامعه در یک سلامت روانی و بر اساس معیارهای والای انسانی رشد می‌نمود نیازی به این امور نبود.[۳۱]

بند دوم: علل بیرونی ترغیب کننده به اعمال جراحی زیبایی

در حال حاضر با توجه به وسعت تقاضای افراد، جراحی زیبایی به تجارتی پرسود تبدیل شده است و تبلیغات در این زمینه بسیار گسترده شده است و هدف بیشتر این تبلیغات تشویق کردن قشر زنان به شرکت در طرح‌های بدنی است. تبلیغات از افراد به ویژه زنان انتظار دارد که به منظور هرچه زیباتر شدن در بدن خود تغییراتی ایجاد کنند. در این رابطه مباحث اجتماعی- فرهنگی که درباره ظاهر و بدن به وجود می‌آید مملو از پیام‌هایی است که زیبایی زنان و جذابیت آن‌ها را با متناسب بودن برابر می‌کند. برخی از محققان این عامل را ناشی از نقش رسانه در شکل بخشیدن به ایده‌آل‌های زیبایی می‌دانند که از طرف جامعه به زنان تحمیل می‌شود بدون آنکه به مقوله سلامت آن‌ها توجه شود.[۳۲] در واقع این رسانه­های جمعی اعم از دیداری و شنیداری هستند که با نشان دادن نوع خاصی از شکل ظاهری بدن، آن را زیبا و ایده­آل جلوه می‌دهد و به طور مستقیم و غیر مستقیم افراد جامعه را برای شبیه شدن به این گونه ظاهری تشویق می‌نمایند. تبلیغات، نارضایتی از بدن را تشویق و ایده­آل­های زیبایی را بدون در نظر گرفتن سلامتی زنان به آن‌ها تحمیل می‌کند.

در مواردی دیده شده است که پزشکان متخصص پوست و مو در تبلیغات خود در مجلات و روزنامه‌ها و سایر رسانه­های جمعی با چاپ عکس‌های خلاف واقع درصدد جذب بیمار هستند. در این مورد بیمار پس از انجام عمل و نرسیدن به نتیجه مطلوب شاکی شده و درصدد شکایت از پزشک برمی آید، تبلیغات گمراه کننده و دادن وعده­های واهی و اغراق آمیز مثل بلند کردن قد افراد بالغ، ارائه نمونه­های درمان شده قبلی مثلاً در زمینه پوست و مو یا جراحی بینی که اساساً غیر واقعی و واهی باشند خلاف شئون پزشکی و بنا بر ماده ۱۴ آیین نامه انتظامی نظام پزشکی کشورمان ممنوع است.[۳۳] در این ماده مقرر شده است که: «جذب بیمار به صورتی که مخالف شئون حرفه پزشکی باشد، همچنین هر نوع تبلیغ گمراه کننده از طریق رسانه­های گروهی و نصب آگهی در اماکن و معابر، خارج از ضوابط نظام پزشکی ممنوع است. تبلیغ تجاری کالاهای پزشکی و دارویی از سوی شاغلان حرفه­های پزشکی، همچنین نصب اعلانات تبلیغی که جنبه تجاری دارند، در محل کار آن‌ها مجاز نیست.»[۳۴]

با وجود این قوانین ما با سیلی از آگهی‌های تبلیغاتی مواجه هستیم که برای کشاندن مشتری به سوی خود رقابت می‌کنند. این امر بالاخص در کشورهای آمریکایی و اروپایی می‌توان با نگاهی به تبلیغات روزنامه‌ها و مجلات و فیلم‌ها و سریال‌های تلویزیونی و آگهی‌های بازرگانی به خوبی یافت.[۳۵] اخیراً این گونه تبلیغات در سیمای جمهوری اسلامی ایران نیز دیده می‌شود که با اختصاص وقت نسبتاً زیادی از برخی برنامه ­های پر بیننده، به کلینیک‌های زیبایی رفته و از روند کارهایی که در این کلینیک‌ها انجام می‌شود برنامه تهیه می‌کنند و به صورت غیر مستقیم در جهت تبلیغ این مراکز برمی آیند، مراکزی که نام مراجعین خود را که در ابتدای بحث بیان داشتیم که نمی‌توان به آن‌ها بیمار گفت را میهمان می‌گذارند.

وجود این مسائل در حیطه عمل پزشکی که با علم اخلاق گره خورده است، نگرانی‌هایی را در میان علمای این رشته و سایر رشته‌ها به وجود آورده است. این در حالی است که اصولاً باید به این گونه اعمال جراحی با توجه به کم بودن ضرورت در آن‌ها با احتیاط نزدیک شد، نه اینکه به دنبال جذب مشتری و لکه دار کردن جایگاه اخلاق پزشکی بود. دکتر بودرا سالیوان جامعه شناس دانشگاه ایالتی آریزونا و نویسنده کتاب جراحی زیبایی با بیان این‌که جراحی زیبایی به عنوان پیش زمینه‌ی پزشکی تجاری و بازاری در آمریکاست، به پزشکان اخطار می‌کند که از چالش‌های اخلاقی بالقوه­ای که در ارتباط با تجاری نمودن خدمات زیبایی وجود دارد، جهت صدمه نرساندن به بیماران و به خاطر حفظ اعتبار مورد اعتماد حرفه پزشکی، بر حذر باشند. این خطر تجاری شدن عمل پزشک و معارضه آن با اخلاق پزشکی، حتی در متون قدیمی نیز مورد توجه بوده است. از جمله بقراط حکیم، در هنگام تبیین مسئولیت پزشک در قالب بایدها و نبایدها چنین بیان می‌دارد: «او (پزشک) نباید دست به تبلیغات و بازارگرمی بزند.»[۳۶]

در کنار این تبلیغات تجاری جهت توجیه نمودن جراحی‌های زیبایی، برخی از حقوقدانان نیز در جهت مشروعیت بخشیدن به این اعمال این گونه استدلال نموده‌اند که مفهوم بیماری تنها در بیماری‌های جسمانی منحصر نمی‌شود چه بسا در موارد متعددی جراحی‌های زیبای نه تنها موجب ضرر برای فرد نمی‌شود بلکه در جهت بهبود روحی و روانی نیز موثر هستند.[۳۷] این گروه در جهت توجیه انجام جراحی زیبایی به ضرورت درمانی آن و نقش آن در بهبود کارکرد های روانی و اجتماعی چون اعتماد به نفس، موفقیت در انتخاب همسر و شغل و … استناد می‌کنند. اما باید توجه داشت که این ضرورت‌ها در همه افراد امر یکسانی نیستند و بسیار تابع متغیرهای نسبی می‌باشند و در بعضی از موارد از لحاظ شرعی و اخلاقی هم توجیه پذیر نیستند. به همین دلیل در پاره­ای از اعمال جراحی زیبایی وجود روانشناس بالینی و انجام مشاوره قبل از انجام جراحی ضروری به نظر می‌رسد.[۳۸]

ممکن است برای تایید اخلاقی بودن جراحی زیبایی نیز مانند اعمال پزشکی به پذیرش عرفی در مورد آن استناد شود، اما مشکلی که در این جا وجود دارد این است که انجام هر کاری در عرف انسان‌ها دلیل بر صحت آن نیست؛ بلکه می‌تواند در کنار سایر دلایل جهت تحکیم ادله به کار رود؛ لذا علی رغم انجام این کار، در عرف باز هم با نظریاتی مواجه هستیم که برخی قائل به حرمت این قبیل جراحی‌ها هستند و برخی نیز این جراحی‌ها را نوعی هوس می‌دانند. شاید فقدان اصل ضرورت در اعمال جراحی زیبایی است که توجیه این اعمال را با مشکل مواجه ساخته است و نظریات متفاوتی در این زمینه ابراز شده است زیرا مهم‌ترین شاخص و دلیل اصلی انجام امور پزشکی ضرورت و مفید بودن این قبیل اعمال است و ریسک ناشی از اعمال جراحی تنها با وجود ضرورتی مهم می‌تواند نادیده گرفته شود؛ لذا اگر فردی که دارای یک عضو طبیعی است و تنها می‌خواهد به زیبایی بیشتری دست یابد، حالت ضرورت در مورد او صدق نمی‌نماید و با توجه به وجود خطر در هر جراحی، کار وی یک عمل غیراخلاقی و غیر شرعی قلمداد می‌شود و رضایت افراد نیز نمی‌تواند توجیه کننده یک عمل غیر مجاز باشد همان طور که رضایت مجنی‌علیه نمی‌تواند جواز جنایت بر او باشد و اصل عدم زیان آوری بر اصل آزادی بیمار در اعلام رضایت تفوق دارد.[۳۹] چرا که پزشکان وظیفه دارند نه تنها از آسیب رساندن به بیمار جلوگیری کنند، بلکه خطرات جراحی را با نیازهای بیمار مقایسه کرده و راهی پیشنهاد کنند که حداکثر منافع را برای بیمار داشته باشد[۴۰]

همچنین بر طبق قاعده‌ی احسان[۴۱] این گونه استدلال شده است که عمل پزشک به خاطر احسان و نیکوکاری است اما همان‌طور که پیش‌تر نیز بیان گردید یکی از معضلات جامعه پزشکی بحث تجاری شدن جراحی زیبایی و معارضه آن با اصول اخلاق پزشکی است که همین امر نیکوکاری و خیرخواهی جراح زیبایی را با تردید روبرو می‌کند.

شایسته است قبل از انجام جراحی زیبایی توسط پزشک، به نقش عوامل روانی و اجتماعی موثر بر افراد متقاضی جراحی زیبایی توجه شود و با این افراد مشاوره های روان‌شناختی پیش از درمان توسط روانشناسان صورت گیرد. همچنین با توجه به نسبی بودن ضرورت جراحی زیبایی در افراد مختلف و ریسک بالای این اعمال می‌بایست پزشک نیز خود را مکلف به مطالعه پرونده‌ی شخصیتی بیمار قبل از اقدام به هر کاری نماید و همچنین در صورت نیاز جلسات مشاوره­ای با افراد متقاضی این اعمال جراحی ترتیب دهد تا ضرورت این اعمال جراحی و صحت رضایت آگاهانه فرد متقاضی عمل زیبایی را احراز نماید و همچنین شایسته است برای آگاهی دادن به بیمار به منظور اخذ رضایت آگاهانه، مواردی را که پزشک موظف است در مورد خطرات و عواقب انجام جراحی زیبایی به متقاضی این اعمال قبل از اعمال جراحی ارائه دهد به صورت یک کتابچه مکتوب و از قبل آماده شده ارائه گردد تا نظر به عواقب خطرناکی که اکثر این اعمال جراحی به دنبال دارند لااقل گروهی از متقاضیان این اعمال جراحی که به سلامتی خود بیشتر از زیبایی اهمیت می‌دهند از انجام این قبیل اعمال منصرف شوند و همچنین شائبه‌ی این‌که پزشک به علت اهداف سودجویانه ناشی از انجام اعمال جراحی زیبایی، اطلاعات کافی را در اختیار متقاضی اعمال جراحی زیبایی قرار نمی‌دهد، برطرف شود.

با وجود تمامی این راهکارها بایستی خاطر نشان نمود که هیچ عاملی مانند قانون نمی‌تواند چنین اموری را کنترل نماید تا از مسیر خود منحرف

  • milad milad

آثار فسخ و انفساخ نسبت به گذشته

milad milad | شنبه, ۱۷ خرداد ۱۳۹۹، ۰۲:۳۹ ب.ظ

مواد قانونی که به روشنی اثر فسخ عقد را بیان نماید وجود ندارد ولی با توجه به منابع فقهی و احکام مقرر در مواد متعدد قانون مدنی مسلم می گردد که اصولاً اثر فسخ ناظر برآینده است و جز در موارد خاص در گذشته اثر ندارد . همچنین بعد از فسخ قرار داد ، آثار قانونی آن در فاصله انعقاد تا فسخ به قوت خود باقی می ماند .

پایان نامه ها

 

پایان نامه رشته حقوق

در فسخ بایستی اثر حقوقی مورد خواست و نظر فسخ کننده، افشا شده باشد انشا در فسخ خود اثر حقوقی مستقل است و رضای دیگری در آن شرط نیست و انشا کننده است که اثر مورد نظر خود را ایجاد می نماید.

در فسخ مانند هر عمل حقوقی دیگر رضا و انشای قلبی به تنهایی کافی نیست و بایستی این اراده افشا شود و قانون مدنی ما هم متاثر از این تفکر است که حقوق اگرچه در کارگاه اندیشه انسانی گسترش می یابد و گاه از نیت و قصد درون سخن می گوید ولی تنها به رویدادهای اجتماعی می پردازد و اراده اعلام شده را مبنای عهد و الزام می داند، از این رو ماده ۴۴۹ قانون مدنی در بیان این واقعیت مقرر داشته است: «فسخ به هر لفظ یا فعلی که دلالت بر آن نماید حاصل می شود». با توجه به اینکه دنیای حقوق دنیای ارتباط و ایجاد نظم در اجتماع است و به رویدادهایی می پردازد که در جامعه رخ می دهد میل و اشتیاق تصمیم درونی نمی توانند در الزام بیرونی اثر کنند و پیوند خارج را که عقد را به مهم بافته است از هم بگسلد و لذا انجام عمل فسخ نیاز به لفظ یا فعلی دارد که دلالت بر آن نماید و اراده درونی را اثر بیرونی بخشد.

مقاله - متن کامل - پایان نامه

 

 

 

گفتار اول: عدم تسری حکم فسخ و انفساخ نسبت به منافع منفصله

نفع در لغت به معنای آنچه موجب منفعت بشود فایده، سود، بهره آمده است. جمع این کلمه منافع می شود.[۱]

در اصطلاح فقه و حقوق نفع عبارت از سود و بهره مندی است که مطابق شرع و قانون به سود یک شخص نسبت به یک چیز، حق، رخداد و یا تصرفی در نظر گرفته شده باشد. به عبارت دیگر به سودمندی نیکویی که در اعیان وجود دارد، نفع گویند مانند نفعی که انسان می تواند از ملک خویش از قبیل خانه، ماشین و… ببرد. در میان فقیهان در این باره که آیا نفع باید از وصف موافقت با خواسته نفس برخوردار باشد یا خیر اختلاف نظر وجود دارد. گروهی معتقدند که توافق ها با هوای نفس در آن چیزی که نفع تلقی شود شرط نیست، حال آن که گروهی دیگر بر این باورند که نفع اصولاً سودبخش است و وقتی چیزی مطبوع انسان نباشد، به طریق اولی سودمند هم نخواهد بود، از این روی موافقت و همخوانی آن با هوای نفس شرط است. [۲]

نفع چیزها هم مانند عین آن ها ملک و مال صاحب آن به شمار می آید و مالیت دارد در قانون مدنی ایران گرچه بارها به اصطلاح نفع اشاره شده اما تعریفی از نفع در آن ارائه نشده است دکتر کاتوزیان در تعریف نفع می گوید: «مقصود از نفع ثمره حاصل است که به تدریج از اعیان اموال به دست می آید بی آنکه از عین مال به گونه ای محسوس بکاهد، خواه این ثمره، مانند میوه درختان، عین مادی باشد یا وصفی که عین مال از آن جهت قابل انتفاع است، مانند صلاحیت حیوانات برای سواری و باربری و خانه برای سکنی. ذره های منافع گاه در خارج به صورت عین مادی در می آید. این عین تا زمانی که وابسته به پایه اصلی است و بر آن بر پرورده می شود. نفع عین اصلی محسوب می شود (مانند این که میوه به اعتبار درخت و پیش از چیده شدن نفع درخت است) ولی همین که از اصل جدا شود و وجود مستقل پیدا کند، عینی جداگانه است. ماده ۱۵ قانون مدنی به اعتبار همین وجود مستقل است که مقرر می دارد: «ثمره و حاصل مادام که چیده یا درو نشده است غیر منقول است. اگر قسمتی از آن چیده یا درو شده باشد، تنها آن قسمت منقول است» پس، باید پذیرفت تعریفی که به طور معمول از منافع می کند و آن را از اموال غیرمادی می شمارند قابل انتقاد است. به هر حال، ارزش هر مال رابطه مستقیم با منافع آن دارد و منافع نیز جدای از عین مال ارزش مبادله را دارا است. چنانکه در اجاره اموال، منافع آن برای مدت معینی به دیگری واگذار و در برابر همین منافع اجاره بها گرفته می شود.[۳]

یکی دیگر از اساتید حقوق در تعریف نفع می آورد: «نفع اعیان را منفعت می گویند مانند نفع عین مورد اجاره. منافع مال است (مانند اعیان). در مورد منافع انسان آزاد تا به صورت قرارداد مهار نشود صدق مال نمی کند. منافع ملک را مستقلاً تقاضای ثبت نمی توان کرد. دعوی تقسیم منافع، قابل رسیدگی در دادگاه است.»[۴]

همین نویسنده در جای دیگری در رابطه با ماهیت نفع آورده است: «از دید اقتصادی، اموال (مادی یا معنوی) ممکن است دارای عوائد باشد این عایدات را منافع نامند و خود آن اموال را اصل گویند.[۵]از نظر حقوق مدنی، طلب پولی را اصل گویند و عایدی حاصل از آن را نفع نامند.» [۶]

منافع را به سه دسته قسمت کرده اند:

الف) منافع طبیعی: این منافع به طور طبیعی به دست می آید و اندیشه و کار فکری در آن دخالت ندارد مانند میوه جات

ب) منافع مصنوعی: این ها در طبیعت وجود ندارد و کار فکری در آن دخالت دارد مانند گندم وجو که از راه کشت به دست می آید.

ج) منافع معدنی: منافعی که حقوق مدنی به آن ها از نظر منافع نگاه می کند آن ها به طور طبیعی از اصل مال به دست نمی آیند بلکه به یاری عقدی از عقود، از مالی که موضوع آن عقد باشد به دست می آیند مانند منافع خانه مورد اجاره و منافع مال مورد عمری و رقبی و سکنی و وقف

د) نوعی از منافع هست که با منافع مذکور فوق (که به طور منظم و مستمر و بدون کاهش از اصل مال به دست می آید) فرق دارد زیرا به طور نامنظم در ازمنه بدست می آید و با کاهش از اصل، ملازمه دارد مانند محتوای معادن و آب قنات و چشمه و غیره. در اصطلاح حقوقی و فقه، نفع[۷] شامل هر چهار قسم مذکور است.»[۸]

در رخ دادن فسخ وانفساخ منافع متصله مال کسی می شود که در جهت فسخ مالک آن می شود ولی در منافع منفصله در این زمینه انتقال پیدا نمی کند و جدا از مال بررسی می شود و به نوعی حکم فسخ نسبت به آن تسری پیدا نمی کند.

[۱] . عمید، حسن، فرهنگ فارسی عمید، انتشارات امیر کبیر، چاپ ششم، ۱۳۶۴، ص۱۸۵۹٫ معین، محمد، فرهنگ معین، انتشارات امیر کبیر، جلد چهارم، چاپ هفتم، ۱۳۶۸،  ص۴۴۰۳٫

[۲] . انصاری، مسعود، دانشنامه حقوق خصوصی، انتشارات جنگل،  ج۳، چاپ سوم، ۱۳۸۸،  ص ۱۹۹۱٫

[۳] . کاتوزیان، ناصر،اموال و مالکیت، انتشارات میزان ، چاپ هشتم، ۱۳۸۳، ص ۳۷ به بعد.

[۴] . جفعری لنگرودی، محمد جعفر، مبسوط در ترمینولوژی حقوق، ج۵، واژه ۱۳۴۴۶، ص ۳۵۲۰٫

[۵] . ماده ۵۴۶ قانون مدنی فرانسه.

[۶] . جعفری لنگرودی، محمدجعفر، حقوق اموال، انتشارات گنج دانش، چاپ ششم، ۱۳۸۸،صص ۶۰ و ۶۱٫

[۷] . ماده ۲۹ قانون مدنی.

[۸] . جفعری لنگرودی، محمد جعفر، حقوق اموال، ص ۶۱٫

  • milad milad

مفاهیم رسانه های نوین

milad milad | شنبه, ۱۷ خرداد ۱۳۹۹، ۰۲:۳۷ ب.ظ

رسانه ها و وسایل ارتباطی جدید ، در مراحل ابتدایی پیشرفت هستند: چنان چه آن ها به حدی توسعه نیافته اند که بتوانیم تعاریف عمومی کاملی از آن ها را ارائه دهیم یا کاربرانشان به درستی با طرز کار آن ها، نتایجی که استفاده از آن ها میتواند موجب شود و یا کجا باید از آن ها استفاده کنند، آشنا باشند.[۱]با وجود آن چه که گفتیم، این سیر تکامل رسانه ها در پیشرفت وارتقاء و تعاریف جدید تکنولوژی جدید مجمومه رسانه های ارتباطی، نقش مهمی ایفا می کند.
مثالی که در این خصوص می توانیم بدان اشاره کنیم، بیانیه  cmبود که کمیته وزرا در خصوص پوشش رسانه ای رقابت انتخابات، به اعضاء دولت خطاب کردند.

بند اول: مفهوم رسانه

مفهوم رسانه  به تعهد در برابر تولید و نشر دوره ای اطلاعات،محتوا بر می گردد. در این راستا به ابزار و تکنولوژی هایی که برای تحویل و دریافت اطلاعات استفاده می شود ، چندان مد نظر قرار داده نمی شود هر چند که آن می تواند بر نسبت عموم مردم در استفاده از رسانه ها، تاثیر عمده ای داشته باشد. به عنوان مثال: انتشاراطلاعات از طریق رسانه های چاپی (روزنامه ، مجله) و رسانه های ارتباطی برقی (رادیو، تلویزیون رسانه های سمعی – بصری )، سرویس های خبری آنلاین (نظیر طبع و نشر روزنامه ها و گزارش) و سرویس های رسانه های سمعی – بصری که متصل به شبکه نیستند جزء این قبیل مواردند.

سرویس های رسانه های سمعی – بصری یکی دیگر از نمونه های بارز تکنولوژی های جدید رسانه ها ست.
سرویس های سمعی – بصری شامل۶بند ذیل می باشد

  1. سرویس های مذکور نیازمند یکسری اقدامات اقتصادی هستند(وب سایت های شخصی ، سرویس ها که ازیکسری قوانین خاصی متابعت می کنند ، نشر و انتشار محتوای اطلاعات سمعی – بصری برای مقاصد مشترک ، مبادله اطلاعات در جوامع ذی نفع).
    ۲٫ مشخصه رسانه های جمعی (تمایل به دریافت اطلاعات، تاثیرات بالقوه ای که بر روی مخاطبان خود دارد، نسبت عمومی مخاطبان در استفاده از رسانه های جمعی).
    ۳٫ رسانه ها جنبه اطلاع رسانی، سرگرمی و آموزش دارند. همچنین رسانه های جمعی بر طرز تفکر مخاطبان خویش تاثیر می گذارند.
    ۴٫ ساخت برنامه اصولا باید متابع قوانین خاصی صورت گیرد(این بند مغایر با محتوی سمعی – بصریست که صرفا بصورت اتفاقی حاصل می گردد).
    ۵٫ مشخصه های رسانه های سمعی – بصری (شبکه های رادیویی یا شبکه های انتقال اطلاعات شنیداری یا بخش های الکتریکی روزنامه و یا مجله را شامل نمی شود).
    ۶٫ رسانه هایی که از طریق شبکه های ارتباطی الکترونیکی ( نظیر سینما وDVD)در اختیار مخاطبان خود قرار گرفته اند.

آنچه که در این مبحث بدان پرداختیم تا حدودی ما را در درک مفهوم جدید رسانه ، بویژه مفهوم سرویس های رسانه های سمعی – بصری و تشریح اصول اصلی آن کمک خواهد کرد. همانطوری که می دانید رسانه ها برای مقاصد خاصی طراحی شده اند ولی با این وجود این مقاله می تواند به ما دید روشنی از کاربرد رسانه ها دهد. بنابر این، شماری از رسانه های سنتی (رادیو، سینما،DVD، ورژن های الکترونیک روزنامه یا مجله)،  از این قاعده مستثنی هستند. بعضی از وسایل ارتباط جمعی را صرفا می توان تحت شرایط خاصی، بعنوان رسانه تلقی کرد برای مثال وب سایت های شخصی، سرویس هایی که از یکسری قوانین خاصی متابعت می کنند، نشر محتوی اطلاعات سمعی – بصری جهت مقاصد مشترک، مبادله اطلاعات در جوامع ذی نفع، جزء این قبیل مواردند.

 

 

بند دوم:  مفهوم رسانه نوین
افراد در محیط اطلاعاتی به واسطه رابطه شخصی و یا رسانه های متنوع، آنچه را که می دانند به اشتراک می گذارند و اطلاعات را خلق و از آن استفاده می کنندزمانی که کانال های ارتباطی از سیستم پستی به کابل های زیردریایی پیشرفت کرد، سرعت انتقال اطلاعات بیشتر شد، اما محدودیت حجم ارائه اطلاعات به عنوان یکی از مشکلات مهم مطرح بود با پیشرفت ارتباطات ماهواره ای سرعت انتقال اطلاعات از روز به ساعت و دقیقه وثانیه تغییر پیدا کرد، اما هنوز مشکل سرعت و عدم وجود ارتباط با حداقل تفاوت زمانی وجود داشت. امروزه با بهره گرفتن از کابل های بی سیم، سرعت انتقال اطلاعات مشابه با سرعت انتقال اطلاعات در ارتباط شفاهی شده است. به علاوه گستره مخاطبان یک فقره اطلاعاتی بسیار وسیع تر از ارتباط شفاهی شده است.

تکامل رسانه های گوناگون، توانست شیوه های مختلف برقراری ارتباط را دگرگون کند، هم اکنون انواع مختلف ارتباط شفاهی، نوشتاری، غیرکلامی و یا مجموعهایی از آنها از طریق رسانه ها توأما ارائه می شود. درحقیقت رسانه های کنونی  و سایل جدید ارتباطی با توجه به دو دیدگاه وارد و از آنها استفاده میشود. نخست افرادی حس جانشینی رسانه های جدید را بر رسانه های قدیم احساس می کنند و صرفا ًتصور
می کنندکه رسانه جدید راهکاری مقابله ای با رسانه قدیم است. در حالی که برخی دیگر معتقدند که رسانه های جدید به منظور برطرف ساختن نیازهای بشر و رضایت وی پا به عرصه گذاشته اند. زمانی که بحث از رسانه نوین می شود، منظور جدیدترین رسانه هاست.  اگرچه در ایجاد رسانه های نوین تغییرات اجتماعی و فرهنگی دخیل بوده اند، اما رسانه رقومی به عنوان یکی از ملموس ترین و تأثیرگذارترین رسانه ای است که بر روی کلیه رسانه ها تأثیرگذاشت

مک کوایل، رسانه های نوین را مجموعه متمایزی از فناوری ارتباطی می داند که خصایص معینّی را در کنار نو شدن، امکانات دیجیتال و در دسترس بودن وسیع برای استفاده شخصی به عنوان ابزارهای ارتباطی، دارا هستند.  وی می گوید:  توجه ما به طور مشخص بر مجموعها از فعالیت هایی متمرکزاست که تحت عنوان «اینترنت» مطرح هستند، به ویژه و بیشتر در موارد استفاده همگانی آن شامل اخبارآنلاین، آگهی های بازرگانی، استفاده از برنامه های تولیدی مانند دانلود موسیقی و موارد مشابه، شرکت در بحثها و گفت وگوها، استفاده از شبکه جهانی وب، جست و جوی اطلاعات وشکلهای بالقوه وخاص ارتباطی.

تامپسون،اندکیپیشاز تحولات گسترده متأثر از فناوری های نوین، در توصیف رسانه نوین این ابعاد را بر شمرده است:

  1. رسانه نوین، مانند دیجیتالی کردن و ابزارها بیشتر با موضوع ها سر و کار دارد.
  2. رسانه نوین به مثابه فناوری رایانه ای، به منزله سکوی انتشار مورد استفاده قرار گرفته است.
  3. رسانه نوین به مثابه داده دیجیتالی، توسط نرم افزار کنترل می شود. در این تعبیر، رسانه نوین به داده های دیجیتالی که می تواند توسط نرم افزار دست کاری و مدیریت شود، تنزل می یابد.
  4. رسانه نوین به مثابه آمیزهای بین قواعد فرهنگی موجود و قواعد نرم افزاری است.رسانه نوین می تواند به مثابه آمیزهای بین قواعد فرهنگی گذشته برای ارائه داده ها، دسترسی، و تغییر به شکل قواعد و داده های نوین تلقی شود )تبدیل داده های فرهنگی گذشته به قالبهای نوین(.
  5. رسانه نوین به مثابه پدیده ای زیبایی شناختی است که دوره قبلی هر رسانه مدرن را به فناوری ارتباطی پیوند می دهد. ایجاد همبستگی بین تاریخ فناوری و تاریخ اقتصادی، سیاسی و اجتماعی، ازطریق تحلیلی جامع امری گریزناپذیر است .پدیده های زیبایی شناختی در قالب استعاره های ایدئولوژیکی باز تولید می شوند.
  6. رسانه نوین به مثابه اجرای سریعتر الگوریتمهایی که در گذشته به صورت دستی، یا به واسطه فناوری های دیگر اجرامی شدند .سرعت پردازش رایانه ها امکان تولید قالبهای نوین هنر رسانهای مانند چند رسانه ای تعاملی و بازی های رایانه ای را فراهم کرده است.
  7. پیشرو بودن رسانه نوین، شیوه نوینی از دسترسی و مدیریت اطلاعات است، مانند ابر رسانه، پایگاه های اطلاعاتی، و موتورهای کاوش.

بند سوم: «مفهوم نوین رسانه» موضوع کنفرانس ریکیاویک(۲۰۰۹)

در سال ۲۰۰۹، در شهر ریکیاویک، کشور ایسلند، در چارچوب برنامه های شورای اروپا، اولین کنفرانس شورای وزیران مسئول رسانه ها و تکنولوژی های نوین، با عنوان:«مفهوم نوینی از رسانه» تشکیل شد. در جلسات این کنفرانس، چندین مقاله ارائه گردید و در پایان آن نیز متونی به تصویب رسیدند. در میان مقالات مورد عرضه به کنفرانس مذکور، مقاله ای که بیش از همه آن را تحت شعاع قرار داد، مقاله ای با همان عنوان کنفرانس بود که به وسیله کارل ژکوبویچ،[۸]متخصص لهستانی تبار حقوق ارتباطات است.

ژاکوبویچ در مقاله خود، درصدد اثبات آن استکه در مجموعه تکنولوژی های نوین اطلاعات و ارتباطات همه آن ها رسانه نیستند. به عقیده او، با ظهور اینترنت، بازیگران یا ارتباط گران جدیدی در سطح جهانی وارد رصه ارتباطات می شوند و محتوای جدیدی را عرصه می کنند اما سوال این است که آیا آنها می توانند«رسانه» محسوب شوند؟ یا آنکه جنبه شخصی دارند؟ ارتباطات میان فردی یا بین گروهی برقرار می سازند و به هیچ وجه نمی توانند رسانه جمعی تلقی گردند. و برای رسانه های سنتی، شش ضابطه در نظر می گیرد. سپس هر یک از آنها را در زمینه خدمات یا تکنولوژی های نوین اطلاعات و ارتباطات، مورد بررسی مقایسه ای قرار می دهد. ضوایط رسانه ای یاد شده به این ترتیب هستند:[۹]
۱٫ رسانه های سنتی هدف دارند: از جمله آنکه اطلاع رسانی می کنند، بر افکار عمومی تاثیر می گذارند، منافع عمومی را دنبال می کنند و موجب تحقق آزدی بیان می شوند

  1. ۲٫ این رسانه ها، دارای سیاست تحریریه ای اند و یک فرایند تحریریه ای را دنبال می کنند، به این معنا که به تولید محتوا می پردازند یا در پی به دست آوردن آن هستند و در نهایت که محتوا را پخش کردند، مسولیت تحریریه ای آن را قبول می کنند.
  2. رسانه های مذکور، دارای روزنامه نگاران و دیگر آفرینندگان محتوا هستند.
  3. رسانه های سنتی، به صورت منظم به انتشار می پردازند.
  4. این رسانه ها، ارتباطات جمعی را موجب می شوند.
  5. رسانه های یاد شده، در نهایت تعدادی هنجارهای اخلاقی، حرفه ای و حقوقی را رعایت می کنند.[۱۰]

حال که این عناصر مشخص شده اند، سوال متعددی مطرح می شوند از جمله آن که آیا « وبلاگ» را می توان رسانه محسوب کرد؟

این کنفرانس، یک اعلامیه سیاسی، یک قطعنامه، تحت عنوان « به سوی مفهوم جدید از رسانه» یک برنامه عمل با عنوان:« به سوی مفهوم جدیدی از رسانه ها و آثار این تحول» و قطعنامه دیگری تحت عنوان « راهبری اینترنت و منابع ریشه ای اینترنت» را شامل می شود. در حال حاضر تحت تاُثیر پیشرفت تکنولوژی، شاهد دگرگونی های زیادی در عرصه ارتباطات هستیم، نحوه دسترسی به اطلاعات و نیز شیوه در دسترس قرار دادن آن متحول شده است. امروزه کاربران تکنولوژی های نوین اطلاعات و ارتباطات، نقش و مشارکت فعالی در این عرصه دارند. هر فردی می تواند آفریننده اثر و نشر کننده آن باشد به نظر می رسد که مفهوم رسانه، باید مورد بررسی و تجدید نظر قرار گیرد. از میان خدمات نوین ارتباطی، بعضی می توانند عنوان رسانه به خود بگیرند. ولی آن دسته از خدمات را که به صورت ارتباطات شخصی هستند، نمی توان رسانه به شمار آورد.[۱۱]

از نظر مردم این نقش رسانه های جمعی و سنتی به واسطه داشتن مخاطبان گسترده، در دسترسی بودن و واقف بودن عموم مردم به نقش آن ها را یک مشخصه ممتاز می دانند. بدون وجود رسانه ( که به واسطه حمایت از منافع ملی سعی در ارضا عموم دارند)، ممکن است قدرت های سیاسی خیلی راحت بحث ها و مذاکرات را تحریف کنند، مردم را از شنیدن حقایق محروم و جلوی اذعان سخنان منتقدانه را بگیرند که خود می تواند در سیر تکامل رسانه ها، انحرافاتی به وجود می آید. چنانچه انتشار اطلاعات بی طرفانه، مدافعه جویانه و اعتقادی / تبلیغاتی سبب ایجاد انحرافات و شک و تردید در بین عموم مردم می شود.

«دوز» در سال ۲۰۰۳ به بررسی ۴ مشخصه «روزنامه نگاری متصل به شبکه» پرداخته است:

۱- سایت های خبری:

سازمان های رسانه های رسمی این سایت ها را به راه انداخته اند و عموماً وظیفه گزینش مضامین، تجزیه و تحلیل اطلاعات را بر عهده دارند. سایت های پر مخاطب BBC،CNN نمونه های بارز این سایت های خبری اند. اکثر روزنامه های آنلاین و نیز برخی از منابع خبری شبکه های بومی را می توان جزء این گروه قلمداد کرد.

۲- سایت های مطلق و شاخص:

این نوع روزنامه نگاری آنلاین، اغلب به سایت های تحقیقی خاصی (نظیر یاهو)، شرکت های تحقیقی (نظیر موراور) یا آژانس های خدماتی (نیوسیندکس) و گاهاً به سایت های سرگرم کننده استفاده می شوند. رونامه نگاران انلاین غالباً در شبکه به سایت های خبری دیگری نیز کانکت می شوند. اطلاعات جمع آوری شده توسط تیم های روزنامه نگاران تفسیر و سپس بر اساس مفهومی که دارند طبقه بندی می شوند.

۳- سایت های تفسیر اطلاعات:

سایت هایی که در خصوص مباحث رسانه ها و رسانه های خبری تفسیری می نویسند و گاهاً نقش محافظ مضامین رسانه ها را ایفا می کنند. ( به عنوان مثال،media canal ,freediom forum)

۴- سایت های بحث، تبادل و مشارکت:

این سایت ها محل هایی برای مبادله ی نظرات، داستانها و… هستند که غالباً به بحث و بررسی موضوع خاصی می پردازند.

دوز معتقد است: آنچه که امروزه از آن به عنوان «وبلاگ» یاد میکنیم به نوبه خود نوعی روزنامه نویسی آنلاین جدید تلقی می شود، غالباً اتفاقات، وقایع روزانه، سفرنامه افراد (نه صرفاً توسط خود روزنامه نگار)، شرح تجارب و راهنمایی خوانندگان هنگامی که در شبکه سرگردان شده اند، جزء این قبیل مواردند.

در این جا سوالی که در ذهن ما در خصوص روزنامه نگاری آنلاین مطرح می شود این است که ایا وقتی که مضامین اطلاعات مربوطه توسط سازمان های خبری رسمی و یا روزنامه نگاران حرفه ای، جمع آوری نشده باشد، باز هم می توان آن ها را به عنوان رسانه های جدید طبقه بندی کرد؟[۱۲]

دومینگو وهینتون (۲۰۰۸) اذعان داشته اند که نه تمامی وبلاگ ها را می توان نوعی جراید و وقایع نویسی تلقی کرد و نه اینکه وقایع و رخدادهای آن با مضامین رسانه های رسمی، مشترک است. در حقیقت مضامین اکثر وبلاگ ها حول محور احساسات، مطالب شخصی و تجارب نویسندگان می چرخد. بعضی از وبلاگ ها توسط مردم و برخی توسط روزنامه نگاران تازه کار نوشته می شود که تمامی آنها از این حیث که وبلاگ های بخش وقایع نگاری را توجیه می کنند، دارای مشخصه های مشترکی هستند اگر چه ممکن است آنها از همان قوانین و مقررات جراید سنتی پیروی نکنند ولی با این وجود هدف تمامی آنها جمع آوری، تجزیه، تفسیر و یا تحلیل حوادث، برای مخاطبانشان است و بدین طریق عملکرد اجتماعی آنها معمولاً مشابه رسانه های رسمیست.

دومینگو و هینتون (۲۰۰۸)، انواع مختلف وبلاگ های جراید را به شکل زیر طبقه بندی کرده اند:

 

  1. وبلاگ های ملی

وبلاگ هایی که توسط مردم نوشته می شوند و ربط چندانی به رسانه ها ندارند. وبلاگ های این چنینی ممکن است نقش های مختلفی را ایفا کنند: مفسران رسانه، نویسندگان متخصص، گزارشگران آماتور، تفسیر رسانه ها، یکی از متداول ترین اقداماتیست که در راستای وبلاگ جراید صورت گرفته شده است.[۱۳]

از این وبلاگ نویسان غالباً نقش یک ناظر رسانه های رسمی، تعیین کننده خطاها و یا اشتباهات در گزارشات، برجسته سازی داستان های تحت پوشش و انتقاد و خرده گیری از مباحث ضعیف، را بر عهده دارند. نویسندگان اغلب وقات در بعضی از وبلاگ های شخصی، نقش یک گزارشگر را بازی می کنند، حتی زمانی که منتشر کننده اطلاعات شخصاً خود را جانشین خبرنگار، جلوه نکند. در بسیاری موارد وبلاگ های شخصی، تبدیل به گزارش های دسته اول حوادثی می شوند که وبلاگ نویسان خود به طور اتفاقی شاهد آن ماجرا بوده اند.

  1. وبلاگ های مخاطبان:

وبلاگ هایی که در رسانه ها، توسط خود مردم نوشته می شوند. کمپانی های رسانه ها اغلب اوقات به منظور ارتقاء ارتباط متقابل با مخاطبانشان، در وب سایت های خود، وبلاگ های عمومی راه اندازی می کنند. بر این اساس، آن ها ممکن است دقیقاً به اتاق اخبار کانکت شوند ولی اکثر این وبلاگ های شخصی، هیچ گونه حوادث و بحث و مذاکرات عمومی ندارند.

  1. وبلاگ های روزنامه نگاران:

وبلاگ هایی که توسط روزنامه نگاران نوشته می شوند و ربط چندانی به سازمان رسانه ها ندارند. بدین ترتیب روزنامه نگاران تحت شرایطی کار می کنند که هیچ گونه کنترلی بر روند فعالیت آن ها صورت نمی گیرد و می توانند به راحتی نظرات خود را در مسائل مختلف اعمال کنند. وبلاگ ها نیز به نحوی  بدین آزادی روزنامه نگاران، دامن زده اند و به آن ها امکان را می دهند که در راستای استاندارد های رسانه ها موضع مقتدرانه ای داشته باشند.[۱۴]

  1. وبلاگ های رسانه ها:

وبلاگ هایی که توسط روزنامه نگارانی نوشته می شوند که تحت کنترل سازمان رسانه ها هستند. بعضی از شرکت های رسانه ای جمعی، در وب سایت های خبری رسانه هایشان وبلاگ هایی را برای روزنامه نگاران خود راه اندازی می کنند. با این مورد، روزنامه نگاران در نگارش خبرهایشان چندان تحت کنترل مدیریتی و قوانین مقررات ادبی، قرار ندارند، با این حال، مدیران روزنامه معمولاً هنگام نشر اطلاعات بر روی شبکه، بر این وبلاگ ها نظارت می کنند.[۱۵]

جای هیچگونه شکی نیست که وبلاگ ها می توانند بسیار مقتدرانه عمل کنند و به سرعت متداول شوند. وبلاگ ها یقیناً در دسترس همگان قرار دارند و مخاطبان بی شماری دارند از این رو وبلاگ ها رسانه هستند.

کالاتهیل نیز معتقد است که وبلاگ ها هم چون رسانه های خبری هستند. حیطه استفاده از وبلاگ ها چیزی بیش از اظهار نظرهای شخصیست. وبلاگ نویسان سایت های خبری می توانند اخبار و حوادث روزمره خویش، کارمندانشان، ماجراجویی های تحقیقاتی و … را از دیدگاه خویش منتشر کنند. در هر صورت، وبلاگ نویسان می توانند شبکه های رسانه ای زیادی را تحت تاُثیر بگذارند، اطلاعات در اختیارشان قرار دهند و به طور بالقوه نقش یک نماینده را برایشان ایفا کنند.[۱۶]

رابرت کوکس، از موسسان سایت ها و رئیس انجمن وبلاگ نویسان رسانه ای آمریکا (mba) معتقدند: امروزه تعداد وبلاگ نویسانی که ما در سال ۲۰۰۰ داشتیم به چیزی حدود ۱۰۰۰۰ میلیون نفر، ارتقاء یافته است. نویسندگانی که با نوشتن داستان های خبری مهم نقض شده، سیاستمداران عزل شده و چهره های رسانه ها، به نحوی در پیشرفت هر چه بهتر محتوای رسانه ها، کمک شایانی می کنند. بر اساس قانون وبلاگ نویسان آمریکا و سایر کشورها، حق دارند که منابع اطلاعات خویش را فاش نکنند و محرمانه نگه دارند ( امتیاز روزنامه نگاران رسمی).

برای مثال، دولت هلند در نوامبر ۲۰۰۸ قانونی در حمایت از منابع اطلاعات روزنامه نگاران، وبلاگ نویسان، قانونی وضع کردند. طبق قانون کالیفرنیا گزارشگران حق دارند که بدون داشتن هیچ گونه محدودیتی از تمامی افراد مرتبط به روزنامه، مجله و یا سایر نشریات، حمایت کنند. دادگاه مونتانا در سپتامبر ۲۰۰۸ قانونی وضع کرد که بر اساس آن روزنامه ها نباید ماهیت کسی که اطلاعاتش را در اختیار وب سایت ها قرار داده را فاش کنند و بایستی با مجهول نگه داشتن هویت آن ها، از منبع روزنامه نگاران حمایت کنند.

بر اساس حکمی که قاضی این دادگاه صادر کرده است منابع اطلاعاتی مجهول الهویه طبق قانون حمایت مونتانا (قانون محرمانه ماندن منابع اطلاعات رسانه ها) که از نهادهای خبری حمایت کند، جراید حق دارند هویت منبع اطلاعاتی خود و نیز هر فردی که به نحوی در جمع آوری، نوشتن، نشر و طبع اخبار، نقش داشته اند را فاش کند.[۱۷]

تصور کنید که ما تمام ملاک هایی که می تواند رسانه های خبری را مشخص کند، را رعایت کنیم، آیا هدف، سیاست مدیریتی و مسئولیت و شناخت، تطابق و برابری با استاندارد های قانونی، رسمی و اخلاقی را می توان جز ملاک های رسمی تلقی کرد؟

آگوراواکس[۱۸] نمونه بارزیست از وقایع نویسی شخصی که اقدامات و فعالیت های مدیریتی را در تمام مفهوم و معنای لغت اعمال می کنند. آگورا واکس در خصوص نقش سیاست های مدیریتی جدید و کمیته های مدیریتی رسانه ها می گوید:

هدف سیاست مدیریتی آگورا واکس، انتشار اخبار مختلف مربوط به حوادث و یا اتفاقات مختلف است، وقایعی که تاکنون منتشر نشده اند. ما معتقدیم که هر کاربر اینترنت به نوبه خود می تواند اطلاعات دسته اولی را شناسایی کند که تاکنون منتشر نشده اند و از  دید عموم مخفی مانده اند… ما کاملاً می دانیم که اقدامات مبتکرانه آگورا واکس سبب افزایش تحریف اطلاعات، عدم تثبیت و تبلیغات سوء می شود. برای این منظور ما معتقدیم که بر روی فعالیت رسانه ها بایستی یک کمیته مدیریتی، نظارت کند و بدین طریق اقدامات آن ها را کنترل کنند که متعاقب آن از بروز هر گونه پیشامدهای سیاسی و وهم و خیال، جلوگیری می شود.

هر ناظر باید شخصاً بر روی مقاله های مربوط به اتفاقات خبری و مبدا آن نظارت کند. کنترل و نظارتی که مسئولین و ناظران انجام می دهند سبب ارتقاء سطح اعتبار اطلاعات آگورا واکس شده است. اقدامات انجام شده، بر اساس نظرات خواننده گان صورت گرفته شده است. به محض اینکه داستانی منتشر می شود، هر خواننده آزادانه آنرا تفسیر، انتقاد، تکمیل و ویرایش می کند. مسئوولین و کمیته می توانند به کمک تبادل و مشورت با خوانندگان خود، داستان را تکمیل و اصلاح کنند. گاهی مواقع کمیته ناظر بعد از مشورت با خوانندگانش تصمیم می گیرد که بخشی از داستان را حذف کند. [۱۹]در بعضی مواقع دیده شده است که در جامعه وبلاگ نویسان قوانین و مقررات خاصی وضع می شود که جنبه تقلبی داشتن محتوای اطلاعات، مسئوولیت های مدیریتی و محاسباتی آن ها، جزء این مواردند.

سازمان پیشگامان تکنولوژی آمریکا “Mba”  معتقد است که وبلاگ نویسان به تعلیم، تربیت، خدمات مشاور حقوقی، ضمانت تعهد منتقدانه در برابر فعالیت های ضعیف و قوی رسانه های شخصی جزء این قبیل مواردند. از این رو سازمان پیشگامان آمریکا از تمام فعالیت های جامعه وبلاگ نویسان، قانوناً و شرعاً حمایت می کند. سازمان پیشگامان تکنولوژی آمریکا به نویسندگان خبری سایت ها که با موضوعات حقوقی سرو کار دارند، کمک می کند. تعهدات اخلاقی وبلاگ نویسان ظاهراً از طرف جامعه روزنامه نگاری آنلاین پذیرفته شده است.

بر اساس قوانینی که سایت ساینر ژورنالیست. نت (۲۰۰۳) در خصوص قوانین اخلاقی وبلاگ نویسان وضع کرده است:

برخی از وبلاگ نویسان اخیراً در خصوص قوانین و مقررات اخلاقی که جامعه وبلاگ باید رعایت کند، بحث و منازعه می کنند. از آن جایی که تمامی وبلاگ نویسان، به نوعی روزنامه نگار تلقی می شوند و محتوای وبلاگ ها بیشتر جنبه اتفاقی دارد. ولی با این حال، آن ها معتقدند که روزنامه نگاران نباید از آن ها انتظار داشته باشند که از همان قوانین و مقررات اخلاقی پیروی کنند که برای روزنامه نگاران وضع شده است. ولی وبلاگ نویسان باید در قبال اطلاعاتی که علناً منتشر می کنند، احساس مسئولیت داشته باشند و بنابراین داشتن تعهدات اخلاقی در برابر خوانندگان، افرادی که آن ها راجع بدان ها گزارش نوشته اند و به طور کلی جامعه، باید در راس برنامه های وبلاگ نویسان باشد. وبلاگ نویسانی که این قوانین و استانداردها را اتخاذ می کنند، نه تنها اصول اخلاقی را اعمال می کنند، بلکه به خوانندگانش خود می قبولانند که آن ها به تعهدات خود پایبندند.

بر این اساس، ما می توانیم بدین نتیجه برسیم که دومین اصل مفهوم رسانه ها، وقایع نویسی شخصی و یا اصول و محتوایی است که خواننده ها آن را خلق کرده اند.

سوال مهم اینجاست کنه آیا صفحات فیس بوک و وبلاگ های شخصی افراد که جزء ابزارهای ارتباطی نوین هستند، یک رسانه محسوب می شوند یا خیر؟

هر شخصی در صفحه فیس بوک مطالبی را که به آن ها علاقه دارد برای دیگر دوستان خود به نمایش می گذارد یا اینکه برای دوستان خود پیغام یا هر چیز دیگری را به نگارش در می آورد یا اینکه حوادث و اتفاقات پیرامون خود را در صفحه خود گذاشته و برای دیگران اطلاع رسانی می کند. در وبلاگ نیز تقریباً همین گونه است، اما به صورتی گسترده افراد در وبلاگ شخصی مطالب مورد علاقه و حوادث پیرامون خود را می نویسند که ممکن است گاهی این مطالب خطاب به دیگران باشد و توهین به افراد محسوب شود.

با توجه به قوانین بین المللی، قوانین سازمان ملل و شورای اروپا، برای رسانه ها، باید ازادی بیان، اطلاع رسانی، خدمت به منافع عمومی و… رعایت شود. حال در وبلاگ هایی که توسط مردم نوشته می شود و افراد مطالب و حوادث روزمره خود را در آن می نویسند و برای دیگران اطلاع رسانی می کنند که بیشتر شبیه به یک گزارش است، با توجه به قوانین بین المللی وبلاگ ها باید از آزادی بیان محدود و نه به صورت مطلق برخوردار باشند با این حال به سختی می توان بر روی این چنین وبلاگ های ناظر بود و برای آن ها قوانینی مقرر کرد.

فقط تنها انتظاری کنه می توان از این وبلاگ نویسان داشت این است که در نوشتن مطالب خود اخلاقیات را رعایت کنند که آن هم قانون نوشته ای ندارد از این رو این وبلاگ ها رسانه نیستند.

اما در طرف مقابل وبلاگ هایی که توسط افرادی نوشته می شود که تحت نظارت سازمان های رسانه ای هستند یا خود نویسنده وبلاگ یک روزنامه نگار است که تحت نظارت قار دارد باید یک سری از قوانین و مقررات را رعایت کند چون این وبلاگ ها دیگر شخصی محسوب نمی شوند و در اختیار عموم مردم قرار می گیرند و مخاطبان بی شماری دارند.

به نظر نگارنده چون حیطه استفاده از این نوع وبلاگ ها بیش از نوشتن مطالب و اظهار نظرهای شخصی است، طبعاً این وبلاگ نویسان، باید قوانین و مقرراتی را رعایت کنند از این رو وبلاگ هایی که تحت نظارت سازمان رسانه ای هستند و از یک قوانین خاص پیروی می کنند رسانه محسوب می شوند.

بند چهارم: ویژگی های رسانه نوین

اصطلاح رسانه نوین طیف وسیعی از تغییرات در تولید، توزیع و استفاده از رسانه را در بر می گیرد. مفاهیمی که برای تعریف خصوصیات اصلی رسانه های نوین به طور کلی به کار می روند عبارتند از: رقومی بودن، تعاملی بودن، فرامتنی، مجازی، شبکه ای شده، شبیه سازی شده. نقطه افتراقی که مانویک به عنوان ویژگی خاص رسانه نوین بدان اشاره می کند، «تعاملی بودن» یا «فرا رسانه بودن»آن است.

همه اشیاء رسانه نوین، به نوعی حاصل تبدیل منابع رسانها یآنالوگ هستند. در رسانه به شکل ترکیبی از کدهای رقومی هستند )بازنمایی عددی(. چنین حالتی دو نتیجه را در پی دارد: نخست اینکه، یک شیء رسانه نوین را می توان به شکل ریاضی توصیف کرد. مثلا ًتصویر یا یک شکل می تواند با بهره گرفتن از توابع ریاضی توصیف شود؛ و دوم، اشیاء رسانه نوین تحت تأثیر ساخت الگوریتمی آن است. مثلاً با کاربرد الگوریتمهای مناسب، ما می توانیم به طور اتوماتیک، اختلال و پارازیت موجود در یک تصویر را از میان ببریم، تناسب رنگها را بهبود ببخشیم، شفافیت آن را کم یا زیاد کنیم. در یک کلام شیء رسانه های «برنامه پذیر» می شود .

در این قسمت به بررسی سه مورد دیگری می پردازیم:

  1. در صورت نبود هر گونه رسانه ووسایل ارتباط جمعی، موضوعات اجتماعی، اقتصادی، ورزشی،اجتماعی وسایر موارد دیگر خود می توانند مستقیما در اختیار عموم مردم قرار می گیرند.
  • milad milad

مفهوم و ماهیت تبیین قاعده منع توسل به زور یا تهدید

milad milad | شنبه, ۱۷ خرداد ۱۳۹۹، ۰۲:۳۴ ب.ظ

یک از این دو نوع شناخت، جایگاه و نقش روش های جامعه شناختی (روش مشاهده تجربی ، استقرایی یا ترکیبی) و استدلال منطقی (روش استنتاجی یا تحلیلی) مطرح شده است، که برای بررسی اصل عدم توسل به زور از روش تحلیلی و علمی بهره جسته‌ایم. اصل عدم توسل به زور به عنوان یکی از اصول هفت‌گانه مندرج در ماده ۲ منشور ملل متحد محمل بحثهای متنوعی در چارچوب حقوق بین‌الملل می‌باشد، سیستمی که در سال ۱۹۴۵ به دنبال تصویب منشور ملل متحد ایجاد شد مقرر نمود که، کشورها مکلف هستند اختلافات خود را از راه های مسالمت آمیز حل و فصل نمایند و لازمه اجرای این تکلیف عدم استفاده از زور در روابط بین دولتها بوده و به غیر از دو استثناء موثر یعنی دفاع مشروع و سیستم امنیت جمعی بر اصل عدم توسل به زور تصریح داشته است.[۱]

مبحث اول : مفهوم قاعده منع توسل به زور

توسل به زور به دو صورت مطرح است، اول: توسل به زور قانونی در قالب استثنائات مطرح شده و دوم: توسل به زور غیر قانونی که محمل بحث عدم توسل به زور مندرج در منشور می‌باشد. در حالی‌که قبل از ایجاد سیستم ملل متحد چنین تفکیکی وجود نداشت، البته این به دلیل موقعیت سیستم ملل متحد نیست، قاعده دفاع مشروع که باید به عنوان یک استثناء و با احراز شرایط مندرج در منشور ملل متحد از جمله ماده ۵۱ اعمال شود، امروزه به صورت یک اصل مطرح شده و حتی خود اصل عدم توسط به زور را نیز تحت الشعاع قرار داده است. [۲]

منشور ملل متحد خواه ناخواه تاثیر پذیرفته از اراده سیاسی دولتها بوده است هر چند در ماده ۲ به‌طور مصرح به اصل عدم توسل به زور اشاره شده است، اما خود منشور، با وارد کردن استثناء دفاع مشروع این اصل بنیادین را به اراده سیاسی یک دولت واگذار نموده است و در این مسیر دولتها یقیناً اراده سیاسی خود را دخالت خواهند داد و موارد نقض و نادیده گرفتن اصل عدم توسل به زور گسترده تر خواهد بود، رویه‌ای که می‌خواهد یک استثناء را در قالب یک اصل مطرح کند پذیرفتنی نیست. اصل عدم توسل به زور جزء اصولی است که راه‌حل‌های قانونی را تصحیح می کند و نباید در برابر ماده ۵۱ که جنبه استثنایی دارد مهجور واقع شود زیرا در تحلیل منطقی، اصل مقدم بر استثناء است و خواست جامعه بین‌المللی نیز تقدم اصل بر استثناء است، هر چند ملاحظات سیاسی چیزی غیر از آن را مد نظر داشته باشد.[۳]

بدین مفهوم که حرکت این اصل را در سیستم مورد توجه قرار می‌دهیم؛ یعنی به اجزا بر شمرده شده در روش علمی و مراحل آن خواهیم پرداخت. به بیان دیگر ابتدا نورم بلاشرط را مشخص می‌نماییم و بررسی می‌کنیم آیا این نورم بلاشرط مشروط شده است تا با توجه به آن، قاعده حقوقی را شناسایی نموده و در مرحله بعد، به شناسایی نهاد به عنوان محور ساخت قاعده حقوقی و به چگونگی استقرار قاعده و ساخت و پرداخت آن بپردازیم. سیستمی‌که این اصل در آن بررسی خواهد شد سیستم سازمان ملل متحد است، به این صورت که این سوال اساسی را مطرح می‌نماییم که اصولا اصل عدم توسل به زور در سیستم چگونه عمل نموده است و آیا توانسته است مانع توسل به زور شود؟

در بررسی این اصل همچنین باید محتوای آن و پس از آن حد و حدود آن را مشخص نماییم و در شناخت محتوای این اصل، از اسناد مرتبط یعنی منشور ملل متحد، قطعنامه‌ها و اعلامیه‌های مربوطه استفاده خواهیم نمود و بررسی می‌نماییم آیا محتوایی که در این اسناد در خصوص اصل عدم توسل به زور قابل درک است با فهم کنونی آن در جهان امروز سازگاری دارد؟ یا این که بین این دو تفاوت اساسی قابل مشاهده است؟
حد ارزشی یک نورم بر اساس ارتباط آن با نهاد و محور ساخت قاعده در منشور ملل متحد یعنی بشریت احراز می‌شود.[۴] برخی از تعهدات مربوط به این ارزش مقوم ذات است و نقض آن موجب نقض یک قاعده آمره (Jus cogens) که نظم عمومی نیز نمادی از آن قاعده آمره است خواهد شد و نقض این تعهد موجب نقض تعهدات دولت در قبال کل جامعه بین‌المللی است و فاقد جنبه تقابل می‌باشد. برای این که بتوان حد ارزشی نورم بلاشرط عدم توسط به زور را با این نهاد مطابقت داد، باید محتوای آن را که در قطعنامه‌های مختلف تدوین شده است و بیان کننده قواعد حقوق بین‌الملل می‌باشد را با حرکت جامعه بین‌المللی مقایسه نمود، هر میزان که این محتوای نورم بلاشرط به حرکت جامعه بین‌المللی که از رویه و عملکرد دولتها قابل تشخیص است نزدیکتر باشد از حد ارزشی بالاتری برخوردار خواهد بود. [۵]

در تحلیل علمی یا سیستمیک اصل عدم توسل به زور، باید به شناخت آن به عنوان یک پدیدار (Phenomen) پرداخته شود و مفهوم نورم بلاشرط دارای اهمیت فراوان است و مفهوم هرمنوتیک آن یعنی معنای آن در سیاق اجتماعی، فرهنگی و سیاسی توجه شود و ارائه یک معنای هرمنوتیک، فهم محتوای اصل عدم توسل به زور خواهد بود. [۶]

مبحث دوم: ماهیت قاعده  منع توسل به زور

این اصل از اصول هفت‌گانه ماده ۲ و یکی از اصول مصحح مندرج در منشور ملل متحد می‌باشد. در یک بررسی سلسله مراتبی اگر حرکت از ارزش متعالی آغاز شود در مرتبه بعد اصل راهنما قرار می‌گیرد؛ « این اصول راهنما اعتبار خود را از ارزش متعالی بر می‌گیرد و تناسب میان محدوده مقررات ناشی از این اصول و دامنه آن ارزش متعالی با اصول هفت‌گانه مندرج در ماده ۲ منشور که در تحلیلهای سیستمیک اصول مصحح خوانده شده‌اند بر قرار می‌گردد»

اصل عدم توسل به زور به عنوان یک اصل قابل بررسی جداگانه است که ارزش و اعتبار خود را از یک ارزش متعالی یعنی بشریت می‌گیرد. منطق‌های سه گانه حاکم بر حقوق بین‌الملل یعنی منطق رابطه قدرت، همکاری و برابری، حقوق بین‌الملل را تحت تاثیر خود قرار می‌دهد و این اصل نیز تحت تاثیر منطق رابطه قدرت و نفوذ و تاثیر گسترده آن بر حقوق بین‌الملل مورد توجه واضعین منشور ملل متحد قرار گرفته است.با توجه به تاثیرگذاری منطق رابطه قدرت باید متذکر شد، هر اصلی در حقوق بین‌الملل برای اجرا محتاج زمینه مساعد است. اگر بخواهیم تنها به یک اصل به صورت یک اصل آرمانی توجه داشته باشیم، از واقعیات فاصله گرفته و این اصل در اجرا با مشکل مواجه خواهد شد و موجودیت آن در صحنه روابط اعضاء جامعه بین‌المللی به خطر خواهد افتاد. حرکت نظام حقوق بین‌الملل عکس حرکت نظام حقوق داخلی است، این بعد آرمانی باید در محیطی غیر آرمان‌گرایانه یعنی محیط جامعه بین‌المللی اجرا شود. پس تاکید سیستم ملل متحد به عنوان یک جامعه سازمان یافته همواره برای به حداقل رساندن و کنترل استفاده از زور متمرکز می‌باشد. [۷]

هنگامی که در مورد حقوق بین‌الملل سخن می‌گوییم باید مفهوم قانون و نظم را تعدیل نماییم، نظم مورد نظر در حقوق بین‌الملل به مراتب متزلزل‌تر و شکننده‌تر از نظم داخلی است. « قانون » در حقوق بین‌الملل نهالی است شکننده که در معرض بادهای شدید است، در حالی که نظامهای حقوقی داخلی به طور کلی توانسته است یک انحصار عملی در مورد استفاده از زور برای نهادهای دولتی تجویز کنند، حقوق بین‌الملل باید توسل به زور در میان کشورها را به حداقل برساند بدون آن‌که اراده خود را با زور تحمیل نماید. [۸]

اصل عدم توسل به زور امروزه ورای ارزشی که در منشور ملل متحد دارد، اصلی اساسی در حقوق بین‌الملل عرفی است و بدین لحاظ برای همه دولتهای عضو جامعه بین‌المللی لازم الاجرا است. بند ۴ ماده ۲ به جای اشاره به « عدم توسل به جنگ » از اصطلاح « عدم توسل به زور» استفاده نموده است که به دنبال گسترش این ممنوعیت به سایر وضعیتهایی که از لحاظ شرایط فنی، حالت جنگ را ندارد بوده است. [۹]

اصل عدم توسل به زور دارای ابهاماتی است؛ یک نکته این که این اصل فقط به ممنوعیت اعمال زور در روابط بین‌المللی پرداخته است و توسل به زور در صحنه داخلی مثل استفاده از زور از سوی یک دولت علیه نیروهای شورشی در جنگهای داخلی را مد نظر قرار نداده است و دست دولتها را در این رابطه باز گذاشته است. شاید، پاسخ این باشد که منشور ملل متحد در سال ۱۹۴۵ به دنبال رهانیدن بشریت از آتش دو جنگ خانمان سوز بوده است، در حالی که بشریت در صحنه داخلی نیز نمود پیدا می‌کند و نکته دیگر راجع به این اصل این است که آیا عدم توسل به زور و یا کلمه « زور » به‌کار رفته در بند ۴ماده ۲ منشور ملل متحد صرفاً شامل اعمال مسلحانه زور می‌باشد یا اشکال دیگر استفاده از زور مثل اعمال زور اقتصادی، سیاسی را نیز در بر می‌گیرد، با توجه به ظاهر کلام منشور ملل متحد از آن‌جا که منشور به «ضرورت» تضمین آن‌که « زورمسلح » باید در جهت نفع مشترک به‌کار رود اشاره می‌کند. این امر موجب شده است که کلمه زور در بند ۴ ماده ۲ را به‌معنای «زور مسلحانه » تلقی نمایند، همچنین ماده ۵۱ که به دفاع مشروع می‌پردازد این حالت را در برابر استفاده از زور مسلحانه بکار برده است. در ادامه بحث و در پرداختن به بحث محتوای نورم بلاشرط به این مسایل پاسخ خواهیم داد.

یکی دیگر از اصول بنیادی ومهم حقوق بین‌الملل در این خصوص اصل استفاده نکردن از زور است. جایگاه و اعتبار این اصل درمنشور ملل متحد، قطعنامه‌ها و اسناد بین‌المللی تخلف‌ناپذیر و خدشه‌ناپذیر است. در این میان پیمان «بریان کلوگ» نخستین سند بین‌المللی است که توسل به جنگ توسط کشورها را به عنوان ابزاری برای حل اختلاف‌ها منع کرده است. همچنین در بند ۴ ماده ۲منشور ملل متحدبه عنوان یک قاعده آمره و جهان شمول نه تنها «توسل به زور» بلکه تهدید به استفاده از زور نیز ممنوع شده است. این بند مقرر می‏دارد: «تمامی اعضا در روابط بین‌المللی خود، از تهدید به زور یا استفاده از آن علیه تمامیت ارضی و استقلال سیاسی هر کشوری یا از هر روش دیگری که با مقاصد سازمان ملل متحد مباینت داشته باشد، خودداری خواهند نمود.» در مناسبات بین‌المللی، امروزه از این بند به عنوان قاعده آمره وبنیادین یاد می‌شود. قاعده‌ای که به استناد ماده ۵۳ کنوانسیون ۱۹۶۹ وین درباره حقوق معاهدات هرمعاهده‌ای که در زمان انعقاد با آن در تعارض باشد، باطل است. از این رو قواعد آمره جهانی همانند ممنوعیت مندرج در بند۴ ماده ۲ منشور سازمان ملل متّحد را نمی‏توان از طریق پیمانی منطقه‏ای یا ائتلافی همچون ائتلاف ضد داعش نقض کرد.

اسناد مهم بین‌المللی، قطعنامه‌های مجمع عمومی و عملکرد سازمان ملل متحد همگی مبین این موضوع است که «تهدید به زور» یا استفاده از آن، نقض حقوق بین‌الملل و تخطی از موازین و قواعد بنیادین بین‌المللی محسوب می‌گردد. تنها استثنای اصل منع کاربرد زور در مناسبات بین‌المللی ماده ۵۱ منشور ملل متحد است که در دو مورد استفاده از زور آن هم تحت شرایطی خاص و با رعایت موازین مهم حقوق جنگ پیش‌بینی شده است؛ یکی در مقام دفاع مشروع در برابر حمله‌های مسلحانه و دوم کاربرد زور توسط شورای امنیت بر اساس فصل هفتم منشور ملل متحد . در مورد داعش و سایر گروه‌های تروریستی منطقه نیز باید توجه داشت که نه شورای امنیت مجوز اقدام نظامی را صادر نموده است و نه دولت‌های درگیر با موضوع داعش بویژه کشور سوریه با چنین عملیاتی موافقت نموده‌اند. بنابراین هرگونه استفاده از زور بدون قاعده وقانون و بدون هماهنگی و موافقت قبلی این دولت‌ها، نقض اصول بنیادین حقوق بین‌الملل محسوب می‌گردد. [۱۰]

در خصوص مسئولیت مباشرین ومعاونین اقدام نظامی یا اعمال زور علیهکشورهای دیگر نیز باید گفت به استناد اسناد وموازین بین‌المللی همانند قطعنامه شماره ۳۳۱۴ مجمع عمومی سازمان ملل در خصوص تعریف تجاوز که به اتفاق آرا به تصویب رسیده است هرگونه استفاده از زور به صورت مسلّحانه توسط یک دولت علیه حاکمیت یا تمامیت ارضی یا استقلال سیاسی دولت دیگر یا به هر نحو دیگر که بااهداف سازمان ملل متحد ناسازگار باشد تجاوز محسوب می‌گردد و به استناد بند ۲ ماده ۵ این قطعنامه مسئولیت عاملان آن را در پی دارد. بر اساس ماده ۱ قطعنامه مذکور: تجاوز عبارت است از کاربرد نیروی مسلح توسط یک دولت علیه حاکمیت، تمامیت ارضی یا استقلال سیاسی دولتی دیگر. یا کاربرد آن از دیگر راه‏های مغایر با منشور سازمان ملل متحد. همچنین به استناد بند ۲ ماده ۳ همین قطعنامه بمباران سرزمین یک دولت توسط نیروی مسلّح دولت دیگر یا کاربرد هر نوع سلاح توسط یک دولت علیه سرزمین دولت دیگر تجاوز محسوب می‌گردد بنابراین با توجه به مباحث فوق می‌توان گفت که هرگونه اشغال نظامی کشورهای درگیر جنگ با داعش به بهانه مبارزه با تروریسم و همچنین هرگونه اعمال زور علیه این کشورها معارض با اصول بنیادین حقوق بین‌الملل از جمله «اصل متوسل نشدن به زور»، «اصل مداخله نکردن»، «تجاوز نکردن» و اصل «حق آزادی ملل در تعیین سرنوشت» است. به استناد اسناد و قوانین حقوق بین‌الملل نیز هرگونه جنگ تجاوزکارانه جنایتی علیه صلح بین‌المللی وموجد مسئولیت جزایی ومدنی عاملان آن محسوب می‌گردد

مبحث سوم: تحلیل علمی یا سیستماتیک اصل عدم توسل به زور

روش مورد استفاده، روش علمی یا سیستمیک است، با توجه به مراحل سه‌گانه این روش به‌دنبال آنیم که ابتدا نورم بلاشرط یعنی ارزشهای تعین یافته مطلق را پیدا نماییم. « عدم توسط به زور » در روابط بین دولتها جهت حفظ صلح و امنیت بین‌المللی به عنوان نورم بلاشرط یا ارزشی که توسط نورم بلاشرط تعین شده است قابل طرح می‌باشد.در بررسی چگونگی مشروط شدن آن که در قالب نورم مشروط نمایان می‌شود، باید گفت این نورم بلاشرط مطابق با فصل هفتم منشور ملل متحد در مواد ۴۱ و ۴۲ در مورد «سیستم امنیت جمعی یعنی»به کارگیری نیروهای مسلح جهت حفظ صلح و امنیت بین‌المللی توسط شورای امنیت«و همچنین ماده ۵۱ منشور ملل متحد در خصوص اعمالدفاع مشروع » در صورت وقوع حمله مسلحانه علیه یک عضو ملل متحد تا زمان مداخله شورای امنیت، مشروط شده است. [۱۱]

حال قبل از ورود به سایر مراحل، تحلیل علمی یعنی بررسی تعاملات نورم بلاشرط و نورم مشروط با نهاد و آیین و مکانیزم و حرکت در سیستم، به بررسی نورمهای مشروط ذکر شده می‌پردازیم. ممنوعیت تجاوز به عنوان یک تعهد (Erga omnes) پذیرفته شده است، اولین نمونه تعهدات عام الشمول که دیوان بین‌المللی دادگستری در قضیه بارسلونا ترکشن بدان پرداخت، در خصوص ممنوعیت اعمال تجاوز بوده است.
به موجب منشور ملل متحد اولین هدف ملل متحد حفظ صلح و امنیت بین‌المللی می‌باشد و برای این هدف، اتخاذ اقدامات جمعی موثر جهت موقوف کردن اعمال تجاوز و دیگر موارد نقض صلح توسط شورای امنیت صورت می‌گیرد (سیستم امنیت دسته جمعی) اصل عدم توسل به زور عصاره و تجسم ارزش نخستین در سیستم روابط بین کشورها می‌باشد که این اصل نیز حول محور این نهاد،  یعنی بشریت حرکت می‌کند. [۱۲]
عملکرد سازمان ملل در خصوص اجرای این سیستم تاکنون موفق نبوده است و همین امر باعث شده که اجرای این سیستم خود به عنوان یک آرمان مطرح باشد. نورم مشروط نخست، یعنی امنیت جمعی با نورم مشروط دوم، یعنی دفاع مشرو ع تفاوتهایی دارد، امنیت جمعی که به وسیله منشور مستقر شده است در تمایز کامل از دفاع مشروع مندرج در ماده ۵۱ است. اقدامات امنیت جمعی اتخاذ شده به موجب فصل هفتم منشور بر دستورات سازمان ملل متمرکز است، در صورتی که اقدام به دفاع مشروع دارای خصوصیت عدم تمرکز علیه حمله نظامی است. اختلاف این دو نوع اقدام در تمرکز و عدم تمرکز آنها است. فصل هفتم در برگیرنده تمرکز اقداماتی است که به وسیله سازمان ملل توسط شورای امنیت در مقابل تجاوز انجام می‌شود، لیکن در ماده ۵۱ شورای امنیت وارد عمل نمی‌شود و تصمیم‌گیری به وسیله دولتها به صورت فردی انجام می‌شود. [۱۳]

اصل عدم توسل به زور یا نورم بلاشرط در قالب منشور ملل متحد توسط قاعده دفاع مشروع نیز مشروط شده است. دفاع مشروع مطابق با منشور ملل متحد قاعده‌ای است که وضعیت استثنایی را نسبت به اصل عدم توسط به زور ایجاد می کند. دفاع مشروع و مسایل مربوط به آن از مسایلی نیست که به تازگی در صحنه حقوق بین‌الملل مطرح شده باشد بلکه مبحثی است که در حقوق بین الملل عرفی وجود داشته است. این موضوع یکی از اساسی‌ترین مسایل مورد اختلاف بین کشورها از لحاظ قلمرو دفاع مشروع، انواع و حدود آن بوده است. استفاده از زور توسط یک دولت علیه دولت دیگر غالباً و به طور یکنواخت به عنوان دفاع مشروع مورد استناد قرار گرفته است. در تئوری احراز این امر که آیا دفاع مشروع صورت پذیرفته یا نه ممکن است، ولی در عمل این وضعیت پیچیده خواهد شد. [۱۴]

نورم مشروط دفاع مشروع که در قالب یک قاعده قرار می‌گیرد در مقابل نورم بلاشرط که بیان کننده یک مفهوم است تعدیل کننده و نظم دهنده روابط بین دولتهاست. اگر این نورم بلاشرط، این‌گونه مشروط نمی‌شد، نظم جامعه بین‌المللی دچار اختلال می‌گردید زیرا تا زمانی که سیستم ملل متحد اقدام می‌نمود در فاصله بین حمله و اقدام سیستم حالت خلایی ایجاد می‌شد و باعث تضییع حقوق کشور مورد حمله می‌گردید. باید اذعان داشت این نورم مشروط گاهی در جهت حفظ صلح و امنیت بین‌المللی به عنوان یک ارزش عالی می‌باشد.
هر چند قاعده دفاع مشروع مورد تفاسیر گوناگون از لحاظ حد قاعده قرار می‌گیرد اما این مساله جدای از فلسفه وجودی آن است و باید گفت قاعده دفاع مشروع قاعده‌ای است لازم که جنبه‌های مثبت آن جهت رسیدن به یک ارزش متعالی یعنی بشریت از طریق حفظ صلح و امنیت بین‌المللی بیشتر از سایر جنبه‌های آن است. [۱۵]

گفتار اول :تحلیل محتوای نورم بلاشرط

در تحلیل محتوای نورم بلاشرط به دنبال یافتن این هستیم که آیا نورم بلاشرط مورد نظرما، یعنی عدم توسل به زور، در قالبی تدوین شده است تا تراوشات خارجی آن آشکار شود تا با یافتن محتوای این نورم، در مرحله بعد حدو حدود آن نیز مشخص شود و حد و حدود آن نیز باید، بر اساس ارزش متعالی یعنی بشریت تعیین گردد.
جهت تحلیل محتوای اصل عدم توسل به زور، اسناد بین‌المللی و قطعنامه‌های مرتبط مورد بررسی قرار می‌گیرد. [۱۶]
به موجب بند ۴ ماده ۲ نه تنها جنگ بلکه استفاده از زور به طور کلی ممنوع شده است و این محدودیت تنها مربوط به استفاده از زور نیست بلکه، شامل تهدید به استفاده از زور نیز می‌باشد. تحلیل محتوای بند ۴ ماده ۲ به تنهایی امکان پذیر نیست بلکه باید با توجه به مواد ۳۹ ، ۵۱ و ۵۳ منشور ملل متحد صورت گیرد. مفاهیمی که در هر یک از این مواد آمده است در ظاهر با هم متفاوت ولی در نهایت با هم مرتبط است. « تهدید یا استفاده از زور» ، « تهدید صلح»، «نقض صلح »، « عمل تجاوز »، « حمله مسلحانه » از جمله اینها می‌باشد. این سوال اساسی مطرح می‌شود: آیا زور استفاده شده در بند ۴ ماده ۲ محدود به زور مسلحانه شده است؟ کشورهای در حال توسعه و کشورهای بلوک شرق معتقد بودند که اشکال دیگر زور از جمله اعمال زور سیاسی و اقتصادی نیز باید شامل این ماده گردند. در حالی که عبارات بند ۴ ماده ۲ در این رابطه پاسخ روشنی نمی‌دهد. در ظاهر مقدمه منشور ملل متحد با ذکر بلایای ناشی از جنگ، ممنوعیت زور مسلحانه را به ذهن متبادر می کند. در کنفرانس سانفرانسیسکو برای تصویب منشور ملل متحد پیشنهاد نماینده برزیل در رابطه با ممنوعیت استفاده از اجبار از طریق اقتصادی به‌طور صریح رد شد. [۱۷]

قطعنامه ۲۶۲۵ به این موضوع پرداخته است که دولتها در روابط بین‌المللی خود از تهدید یا استفاده از زور خودداری نمایند، این قطعنامه تنها به زور مسلحانه اشاره دارد. این قطعنامه همچنین به تفکیک عدم مداخله در اموری که در صلاحیت داخلی دولتها می‌باشد می‌پردازد. در این رابطه اعلامیه بیان می‌کند « هیچ دولتی نمی‌تواند به استفاده و یا بهره‌برداری از اقدامات اقتصادی، سیاسی یا دیگر اقدامات برای مجبور کردن دولت دیگر بپردازد. » بنابراین اعلامیه این نکته را روشن می‌سازد که بند ۴ ماده ۲ محدود به زور مسلحانه شده است. اجبار اقتصادی و دیگر انواع اجبار تحت الشمول ماده ۲ بند ۴ نیست اما تحت الشمول اصل کلی عدم مداخله (Non Intervention) می‌باشد. [۱۸]

همچنین با توجه به قطعنامه، تعریف تجاوز که متذکر می‌شود « تجاوز استفاده از زور مسلحانه توسط یک کشور علیه حاکمیت، تمامیت سرزمینی یا استقلال سیاسی دولت دیگر یا به گونه‌ای که در تضاد با منشور ملل متحد می‌باشد »، اشاره به توسل به زور مسلحانه دارد.

نکته مهم در مورد بند ۴ ماده ۲ این است که، آیا کلمه «زور » در این ماده علاوه بر اعمال مسلحانه زور، اعمال زور در بعد اقتصادی را هم شامل می‌گردد، آیا تحمیل تحریم یا محاصره یک کشور خاص یا گروهی از کشورها نیز شامل این مقرره می‌شود و بنابراین آنها را غیر قانونی می‌شناسد؟

با توجه به مقدمه منشور ملل متحد که به ضرورت تضمین این امر تاکید می‌ورزد که «زور مسلحانه » نباید جز در جهت نفع مشترک به‌کار رود، این امر موجب آن شده است که بسیاری از نویسندگان کلمه «زور » در بند ۴ ماده ۲ را به معنای « زور مسلحانه » تلفی نمایند. اما به نظر می‌رسد مفاد این ماده به طور موسع هرگونه توسل به زور را منع می کند. [۱۹]

اعلامیه راجع به اصول حقوق بین‌الملل مصوب ۲۴ اکتبر ۱۹۷۰ نشان دهنده محتوای اصل عدم توسل به زور است که به تدوین این اصل پرداخته است و به چند مولفه قابل تقسیم است.

الف – جنگهای تجاوزکارانه، جنایتی است علیه صلح که بر طبق حقوق بین‌الملل ایجاد مسوولیت می‌کند.
ب – دولتها نباید از تهدید یا زور برای نقض مرزهای بین‌المللی موجود و یا حل مناقشات بین‌المللی موجود استفاده نمایند.

ج – دولتها وظیفه دارند که از مقابله به مثل که مستلزم استفاده از زور باشد خودداری نمایند.

د- دولتها نباید برای محروم ساختن ملتها از حق تعیین سرنوشت خود و استقلال از زور استفاده نمایند.

دولتها باید از سازماندهی، انگیزش، مساعدت و یا مشارکت در جنگ داخلی خودداری نمایند و نباید تشکیل گروه های مسلح جهت تاخت و تاز به خاک یک دولت دیگر را تشویق نمایند. این اعلامیه هر چند جنبه الزام آور ندارد اما به تدوین و تعیین محتوای اصل عدم توسل به زور متناسب با نظر اکثریت اعضای سیستم ملل متحد می‌پردازد. [۲۰]

در تحلیل سیستمیک این مساله مطرح است که، این اصل در سیستم سازمان ملل چگونه عمل کرده است و عملکرد اصل عدم توسل به زور در سیستم چگونه بوده است، آیا این اصل توانسته است مانعی در راه عدم توسل به زور شود، هر چند که غایت بعد سازمانی، یعنی سیستم ملل متحد، رسیدن به بعد آرمانی، یعنی محو توسل به زور به طور کامل می‌باشد.

گفتار دوم: حد ارزشی نورم بلاشرط

برای بررسی و شناخت حد ارزشی نورم بلاشرط موضوع تحقیق یعنی « عدم توسل به زور» باید دو دیالکتیک، یکی تحلیل علمی دکترین که شامل نظرات برجسته‌ترین علمای حقوق بین‌الملل و ماده روابط بین‌الملل یعنی رویه دولتها به عنوان اعضای جامعه بین‌المللی و رویه قضایی بین‌المللی مورد بررسی قرار گیرد. یعنی از یک طرف ثبات که همان حقوق بین‌الملل است با پویایی که نماد آن جامعه بین‌المللیاست مورد مداقه قرار گیرد، در این جا به دنبال آنیم که قاعده چگونه بر مصداق خود منطبق شده است. [۲۱]

اصل عدم توسل به زور به عنوان یک نورم بلاشرط از ثبات برخوردار است، به این مفهوم که به عنوان حقوق بین‌الملل قابل بررسی است، حقوق بین‌المللی که دستخوش تغییرات گسترده‌ای از ۱۹۴۵ به بعد گردیده است، یقیناً مفهومی که شصت سال پیش از این نورم مد نظر بوده است با مفهوم کنونی آن متفاوت است. تحولات اخیر و حوادثی که بعد از یازده سپتامبر به‌وقوع پیوست نه تنها نورمهای بنیادین و اساسی حقوق بین‌الملل را دچار تحولی شگرف نمود، بلکه تاثیر شگرفی بر حد ارزشی نورم بلاشرط « عدم توسل به زور » داشته است. به نظر می‌رسد که حد ارزشی این نورم را باید با توجه به دوره‌ی زمانی ۱۹۴۵ تا سپتامبر ۲۰۰۱ و ۱۱سپتامبر ۲۰۰۱ تاکنون قائل به تفکیک شد. [۲۲]

گزارش هیات عالی رتبه سازمان ملل متحد در رابطه با اصلاح ساختار سازمان ملل متحد و همچنین گزارش ۲۱مارس ۲۰۰۵ دبیر کل سازمان ملل متحد ، همراه با توجه به نورمهای مشروط این نورم بلاشرط گواه این مطلب است. برای بررسی حقوق بین‌الملل نوین توسل به زور به بررسی این دو نمونه می‌پردازیم تا به مفاهیم و تغییرات ارزشی نورم بلاشرط رهنمون شویم. برای جلوگیری از اطاله کلام به بخش سوم گزارش، تحت عنوان « امنیت جمعی و استفاده از زور » می‌پردازیم. این سند چالش اساسی بشریت را مساله امنیت جمعی می‌داند و کلیه کاستی‌ها و مشکلاتی که جامعه بین‌المللی با آن مواجه است را در قالب مسایل امنیت جمعی مورد بررسی قرار داده است. مسایلی چون فقر، بیماریهای عفونی، تخریب محیط زیست، خشونت و جنگهای داخلی، گسترش و امکان استفاده از سلاحهای هسته‌ای، رادیولوژیک، شیمیایی و میکروبی، تروریسم و جرایم سازمان یافته ملی در قالب تهدیدات امنیتی نوین مطرح شده است، در حالی که گمان می‌رفت راهکارهای جداگانه‌ای برای فقر، تخریب محیط زیست، بیماریهای عفونی و… مطرح شود. با داخل نمودن این موارد به عنوان بخشی از امنیت جامعه بین‌المللی، اینها را زیر مجموعه‌ای از مسایل امنیتی می‌داند. پرداختن به مساله امنیت جمعی بازتابی از حوادث تروریستی یازدهم سپتامبر ۲۰۰۱ بوده که این گزارش را تحت تاثیر قرار داده است. تاکید این گزارش بر شرایطی که امنیت جمعی نیازمند پشتیبانی نیروهای نظامی است و به وضعیتهایی اشاره دارد که اقدامات باز دارنده صلح آمیز به نتیجه‌ای نرسد و این اقدامات نتواند از افتادن در ورطه جنگ و هرج و مرج جلوگیری کند و تهدیدات دوردست به تهدیدات قریب الوقوع و تهدیدات قریب الوقوع به تهدیدات بالفعل تبدیل گردد. به‌کارگیری قوای قهریه برای جلوگیری و رفع تهدید علیه صلح و سرکوب اقدامات تجاوزگرانه یا سایر اقدامات ناقض صلح ضروری است و به‌کارگیری نیروهای نظامی آن هم به شکلی درست و براساس قانون بخشی از نظام کاربرد امنیت جمعی است. حفظ صلح و امنیت جهانی به فهم مشترک جهانی و پذیرش عموم در خصوص این‌که چه هنگام به‌کارگیری زور هم مشروع و هم قانونی است، بستگی دارد. توجه به یکی از این عوامل و چشم پوشی از دیگری موجب تضعیف نظم بین‌المللی گشته و بدین وسیله امنیت دولت و بشر را در معرض خطر جدی قرار می‌دهد، مساله‌ای که مطابق با ارزشهای تعیین شده در سند اساسی سازمان نیز می‌باشد. [۲۳]

نکته قابل توجه، عدم پرداختن گزارش به نورم مطلق عدم توسل به زور و توجه به نورم مشروط از جمله دفاع مشروع است. این سند با توجه به ظاهر مواد منشور در خصوص استفاده از زور وضعیتهایی را مطرح می‌کند از جمله:
وضعیت ادعای یک کشور در دفاع مشروع پیشدستانه پاسخ به تهدیدی که قریب الوقوع نیست. این سند متذکر می‌شود « مطابق با قواعد حقوق بین‌الملل که مدتها قبل وضع شده است، کشورهایی که مورد تهدید قرار گرفته‌اند مادامی که تهدید به حمله، قریب الوقوع (Imminent) است می‌توانند به اقدام نظامی متوسل شده و هیچ عامل دیگری نمی‌تواند مانع اقدام آنان شده و این اقدام نیز متناسب است » این سند، توسل به اقدام نظامی به عنوان دفاع مشروع در برابر تهدید قریب الوقوع را امری پذیرفته شده در حقوق بین‌الملل می داند، در حالی که با مراجعه به منشور ملل متحد و ماده ۵۱ در می‌یابیم که اقدام به دفاع مشروع در برابر « حمله مسلحانه » و پس از آن با رعایت ارکان و شرایط آن امکان پذیر است و در برابر تهدید قریب الوقوع چنین امری پذیرفته نیست. [۲۴]
این سند، در خصوص تهدید قریب الوقوع، دفاع مشروع را محرز می‌داند و بیان می‌دارد که مشکل زمانی بروز می کند که تهدید قریب الوقوع (Imminent) نباشد و حالت واقعی (real) داشته باشد مثل توانایی ساخت سلاحهای هسته‌ای با نیت خصمانه؛ این سند بین دو وضعیت قائل به تفکیک شده است، حالت اول؛ اقدام به دفاع مشروع پیشگیرانه در برابر تهدید قریب الوقوع (Imminent) و حالت دوم؛ اقدام در برابر مواردی که تهدید بالقوه آن، به اندازه‌ای است که نمی‌توان منتظر ماند که این تهدیدات قریب الوقوع شود و در واقع دفاع مشروع پیشدستانه را در برابر تهدیدی که قریب‌الوقوع نباشد جایز می‌داند. [۲۵]

حمایت این گزارش از تفسیر موسع ماده ۵۱، منعکس کننده دیدگاه های طرفداران تفسیر موسع ماده ۵۱ از جمله دولتهای ایالات متحده و اسرائیل می‌باشد، همان‌گونه که ملاحظه شد ایالات متحده در حمله به عراق بحث دفاع مشروع پیشدستانه در برابر تهدیدی که قریب الوقوع نبوده ولی تهدیدهای بالقوه شدیدی محسوب می‌شده است را مطرح نمود، همین طور اسرائیل حملات خود در سال ۱۹۸۱، به نیروگاه اتمی «ازیراک » عراق را با همین استدلال توجیه کرد. این سند در واقع حمله پیشدستانه را پذیرفته است، به این صورت که اگر استدلالهای درستی برای اقدام نظامی پیشدستانه همراه با دلیل قانع کننده وجود داشته باشد و این استدلالها به اطلاع شورای امنیت رسانده شود می‌تواند دلیلی جهت چنین اقدامی‌باشد. [۲۶]

گزارش مارس ۲۰۰۵دبیر کل سازمان ملل متحد نیز به بحث « توسل به زور » توجه خاصی داشته است. و نیاز به اجماعی در سطح بین‌المللی در خصوص این‌که چه موقع استفاده از زور جهت حفظ صلح و امنیت بین‌المللی لازم است و چگونگی استفاده از زور را متذکر می‌شود. این گزارش فروضی که در سند هیات عالی رتبه مطرح شده است را دوباره مطرح می‌کند از جمله استفاده پیشگیرانه از نیروی نظامی در برابر تهدید قریب الوقوع و همچنین استفاده از زور در برابر تهدیدی که قریب الوقوع نیست. نکته‌ای که در گزارش دبیر کل مطرح شده و قابل توجه می‌باشد این است که حقوق‌دانان از مدتها قبل پذیرفته‌اند که ماده ۵۱ منشور ملل متحد در خصوص تهدید قریب الوقوع نیز کاربرد دارد همان طور که در خصوص تهدیدی که قبلاً به وجود آمده مجری می‌باشد » این ادعا محل بحث است، به نظر نمی‌رسد که چنین اجماعی در خصوص گسترش دایره ماده ۵۱ به تهدیدات قریب الوقوع وجود داشته باشد. [۲۷]

گزارش دبیر کل معیارهایی را که گزارش هیات عالی رتبه در خصوص استفاده از زور مثل جدیت تهدید، هدف مناسب، تناسب در نتایج و… را برشمرده است مجدداً متذکر می‌شود و بیان می‌دارد که شورای امنیت قطعنامه‌ای در خصوص این اصول و توضیح اهداف آن تهیه کند تا راهنمایی در خصوص تجویز استفاده از زور باشد.
ملاحظه می‌شود که نورم بلاشرط عدم توسل به زور به طور گسترده و موثری مشروط شده است و می‌توان به نورم مشروط آن یعنی دفاع مشروع به عنوان یک نورم بلاشرط و یک اصل نگریست، استثنایی که در شرف تغییر ماهیت به یک اصل است. نورم بلاشرط عدم توسل به زور در زمان و مکان و در فضای زمانی قاعده با مفهوم کنونی آن متفاوت است؛ این نورم محل تلاقی ارزشهای حاکم بر جامعه بین‌المللی و منافع اعضاء جامعه بین‌المللی است. [۲۸]

هر چه حرکت از سوی ارزش به طرف منفعت باشد از بار ارزشی نورم بلاشرط کاسته شده و هر چه حرکت از سوی منفعت دولتها به سوی ارزشهای متعالی باشد بار ارزش نورم بلاشرط و حد ارزشی آن والاتر خواهد بود. حد ارزشی نورم بلاشرط تا جایی که مبتنی بر ارزشهای متعالی حاکم بر جامعه بین‌المللی باشد ثابت و پایدار خواهد بود و در جایی که مبتنی بر منافع دولتها باشد چون این منافع دستخوش تغییر است این حد ارزشی نیز دستخوش تغییر خواهد بود. اشکال اساسی هنگامی پیش خواهد آمد که منفعت در قالب یک ارزش معین شود و ریشه و بنیان یک نورم بلاشرط گردد، نتیجه حاصله متغیر بودن دامنه نورم بلاشرط است.
حقوق بین‌الملل در مقابل جامعه بین‌المللی (International Society) نه تنها مبنای واقعی مشترکات فکری و عملی بین‌المللی (International Community) را مشخص کرده است. ارزشهای مشترک یا کلیت ارزشها که اساس نظم عمومی جامعه بین‌المللی است در چالش دیالکتیک با حقوق بین‌الملل موجود، تصمیم‌گیری ما را برای ارزش گذاری و شناخت حد ارزشی نورم بلاشرط ممکن می‌سازد.
حرکت حقوق بین‌الملل در بستر جامعه بین‌المللی (International Society) صورت می‌گیرد؛ برای بررسی این حرکت باید بین حقوق بین‌الملل که در

  • milad milad

گواهی عدم امکان سازش

milad milad | جمعه, ۱۶ خرداد ۱۳۹۹، ۰۴:۱۲ ب.ظ

سازش می‌باشد. این اصطلاح برای اولین بار با تصویب قانون حمایت خانواده وارد نظام حقوقی ایران شد؛ بدون این‌که تعریف دقیقی از آن ارائه شود. قسمت اخیر ماده ۶ قانون حمایت خانواده چنین مقرر می‌داشت: «… هرگاه یکی از طرفین به نظر داور معترض بوده یا در موعد مقرر جوابی ندهد یا رأی داور مغایر قوانین موجد حق باشد، دادگاه به موضوع رسیدگی نموده و حسب مورد رأی مقتضی یا گواهی عدم امکان سازش صادر خواهد کرد».

پایان نامه

مواد دیگر این قانون نیز که برای زن و مرد به طور مساوی حق طلاق قائل شده بود، بدون ذکر «حکم طلاق»، گواهی عدم امکان سازش را جایگزین آن نموده بود، به عنوان نمونه، در صدر ماده۸ چنین آمده است: «در موارد زیر زن یا شوهر حسب مورد می‌تواند از دادگاه تقاضای صدور گواهی عدم امکان سازش نماید…». به جهت روشن شدن تعریف «گواهی عدم امکان سازش» و «حکم» فرق این دو بیان می‌شود.

حکم عبارت است از: «انشای الزام به چیزی (مال، عقد، ایقاع) یا انشای اثبات امری».[۲۸]  اساساً حکم، مخصوص دعاوی است. «پس اگر در قلمرو دعوی، رأی قاضی صادر شود و موجب فصل خصومت گردد، آن رأی حکم است. به این ترتیب تصمیم دادگاه در امور حسبی و نیز تصمیمات اداری دادگاه از تعریف حکم خارج است»[۲۹].

تفاوت گواهی عدم امکان سازش و حکم طلاق شامل موارد ذیل می‌شود:

۱)ـ اخذ گواهی عدم امکان سازش، نیازمند تقدیم دادخواست نمی‌باشد و صرف درخواست طلاق کافی است؛ اما برای صدور حکم طلاق، تقدیم دادخواست با رعایت تشریفات آئین دادرسی مدنی ضروری است. در دعاوی حقوقی، اصل بر مراجعه به دادگاه و اقامه دعوی با تقدیم دادخواست می‌باشد.[۸] اما گاهی می‌توان به موجب درخواست، تقاضایی را از دادگاه نمود. درخواست، تقاضایی است که از دادگاه می‌شود و تفاوت آن با دادخواست این است که هرگاه خواسته‌ی خواهان تصدیق امری یا شناختن واقعیتی یا تفکیک سهم باشد، با درخواست به دادگاه آن را مطالبه می‌کند، مانند: درخواست صدور گواهی حصر وراثت، درخواست فروش ملک مشاع به علت عدم امکان افراز، تقسیم ملک یا مال مشاع بین مالکان آن و تعیین سهم هر یک از آنها به تقاضای هر کدام از مالکان. انوری، ۱۳۸۱: ج۱، ص۴۸۶) و… اما با دادخواست، می‌توان علیه دیگری اقامه‌ی دعوی نمود و دادگاه به موجب آن باید رسیدگی را شروع کرده و مبادرت به صدور حکم نماید.

۲)ـ گواهی عدم امکان سازش نیازمند رسیدگی ماهوی نیست، در حالی‌که صدور حکم طلاق نیازمند بررسی ماهوی است، تا درخصوص صحت و سقم آن تصمیم مناسب اتخاذ شود.

۳-۸اجرای رویه‌های متفاوت قضات

در حال حاضر، نسبت به این‌که تصمیم دادگاه بر جدایی زوجین مصداق حکم یا گواهی عدم امکان سازش است، رویه‌های متفاوتی به شرح ذیل اجرا می‌شود:

الف)ـ عده‌ای معتقدند اذن دادگاه به جدایی زوجین فقط در قالب گواهی عدم امکان سازش جای می‌گیرد. مستند این نظر ماده واحده قانون اصلاح مقررات مربوط به طلاق مصوب ۱۳۷۱ است که بیان می‌دارد: «از تاریخ تصویب این قانون، زوج‌هایی که قصد طلاق و جدایی از یکدیگر را دارند باید جهت رسیدگی به اختلاف خود، به دادگاه مدنی خاص مراجعه و اقامه دعوی نمایند. چنانچه اختلاف فیمابین از طریق دادگاه و حکمین از دو طرف که برگزیده دادگاه هستند حل و فصل نگردید، دادگاه با صدور گواهی عدم امکان سازش، آنان را به دفاتر رسمی طلاق خواهد فرستاد. دفاتر رسمی طلاق، حق ثبت طلاق‌هایی را که گواهی عدم امکان سازش برای آنها صادر نشده است، ندارند…».[۳۰]

ب)ـ گواهی عدم امکان سازش فقط در طلاق‌های توافقی است و اگر طلاق به درخواست یکی از زوجین (اعم از زن یا شوهر) باشد، چون نیازمند رسیدگی ماهوی است، حکم می‌باشد و اطلاق گواهی در این مورد صحیح نیست. مطابق این نظر، طلاق‌های موضوع مواد ۱۱۳۰ و ۱۱۳۳، ۱۱۲۹، ۱۱۱۹، ۱۰۱۹ ق.م. نیاز به رسیدگی ماهوی و صدور حکم دارد؛ اما در طلاق توافقی، با توجه به توافق زوجین به جدایی و شرایط آن، رسیدگی ماهوی لازم نمی‌باشد و دادگاه بر اساس توافق فیمابین گواهی عدم امکان سازش صادر می کند.

ج)ـ در مواردی که زوجین بدون اثبات موضوع و مسأله‌ای حق طلاق دارند و دادگاه برای صدور حکم طلاق نیازمند احراز موضوع خاص نیست، لذا قاضی گواهی عدم امکان سازش صادر خواهد نمود. بنابراین طلاق به درخواست زوج و طلاق توافقی از موارد صدور گواهی عدم امکان سازش است.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

فصل چهارم

 

 تفکیک حکم طلاق از گواهی

 

۴-۱تفکیک حکو طلاق از گواعی عدم سازش

با توجه به اجرای رویه‌های مختلف در دادگاه‌ها، برای حل این مشکل باید راهکاری اتخاذ شود. به نظر می‌رسد یکی از راهکارها طرح موضوع در دیوان عالی کشور و صدور رأی وحدت رویه قضایی یا استفسار از مجلس شورای اسلامی است. در سکوت مراجع فوق، اداره‌ی حقوقی قوه قضائیه به رفع مشکل پرداخته است، البته نظر اداره حقوقی صرفاً نظر مشورتی می‌باشد و لازم‌الاتباع نیست. در نظریه حقوقی اداره حقوقی قوه قضائیه آمده است: «قانون تعیین مدت گواهی عدم امکان سازش، همان طور که از عنوان آن پیداست مربوط به گواهی عدم امکان سازش است نه حکم طلاق، بنـابرایـن حکم طلاق مشمول قـانون مذکـور نخـواهد بـود». (نظریه شماره ۱۵۵۷/۷-۱۹/۲/۱۳۸۱) بنابراین نظریه، حکم طلاق از گواهی عدم امکان سازش تفکیک شده است. البته این نظر دارای اشکال می‌باشد؛ زیرا این اداره موارد صدور گواهی عدم امکان سازش را به صراحت اعلام ننموده و حتی گاه نظرات معارض ارائه کرده است. مثلاً از یک سو امکان صدور گواهی عدم امکان سازش را علاوه بر توافق طرفین در موارد درخواست طلاق از طرف زوجه و زوج، ممکن دانسته و از سوی دیگر طلاق عسرو حرجی را حکم دانسته که شامل موارد صدور گواهی عدم امکان سازش نمی‌شود. این برداشت با استناد به دو نظریه ذیل می‌باشد:

ـ «علاوه بر توافق طرفین ممکن است در موارد دیگر نیز چه از طرف زوجه و چه از طرف زوج تقاضای صدور گواهی عدم امکان سازش به عمل آید. زوجه در صورت تحقق شرط وکالت یا عسروحرج یا عدم پرداخت نفقه از ناحیه زوج و عدم امکان الزام وی به پرداخت نفقه می‌تواند درخواست صدور گواهی عدم امکان سازش را مطرح و در صورت احراز شرایط مذکور، دادگاه به تقاضای وی گواهی مورد لزوم را صادر می کند…». (نظریه شماره ۵۸۸۸/۷-۱۹/۸/۱۳۷۸)

ـ «در صورتی‌که زوجه بر مبنای عسروحرج تقاضای طلاق داده باشد و دادگاه حکم قطعی مبنی بر طلاق صادر نموده است، اجرای آن مقید به زمان نیست». (نظریه شماره ۳۸۷۵/۷-۲۷/۴/۱۳۸۰)

پایان نامه ها

بنابر مطالب فوق به نظر می‌رسد سومین نظر و رویه بهتر باشد، زیرا مفهوم اقامه دعوی این است که زوج یا زوجین متقاضی طلاق، بخواهند با اقامه‌ی دعوی بر علیه دیگری از دادگاه تقاضای صدور حکم مبنی بر محکومیت طرف مقابل به اجرای صیغه طلاق یا تسلیم شدن در قبال اجرای طلاق نمایند که این اقامه دعوی نیازمند رسیدگی و صدور حکم می‌باشد. مثلاً در دعوی طلاق درخواستی از ناحیه زوجه به واسطه‌ی عدم تحقق شروط ضمن عقد نکاح یا عسروحرج، باید برای دادگاه حقانیت ادعا احراز شود تا بتواند بر مبنای آن در طلاق ناشی از شروط ضمن عقد، حکم به استحقاق زوجه نسبت به حضور در دفترخانه و اجرای صیغه‌ی طلاق از طرف زوج دهد یا در طلاق مستند به عسر و حرج زوجه، زوج را ملزم به حضور در دفترخانه و اجرای صیغه‌ی طلاق نماید و در صورت امتناع زوج، نماینده‌ا‌ی به دفترخانه اعزام نماید تا از طرف زوج ممتنع، صیغه ‌طلاق را اجرا نماید. اما در طلاق توافقی و طلاق از ناحیه زوج خواهان صرفاً تصدیق امری را که همانا عدم امکان سازش است می‌خواهد (نه اقامه دعوی علیه دیگری) و آنچه دادگاه در پایان اجرای تشریفات مقرر در قانون صادر می کند، صرفاً گواهی عدم امکان سازش می‌باشد و حکم بر محکومیت زوجه یا زوجین برای حضور در دفترخانه طلاق یا اجرای صیغه طلاق نمی‌باشد.

استفاده از اصطلاح «گـواهی عـدم امکان سـازش» در قـانون حمـایت خانـواده دشواری‌های فراوان داشت. البته «در مواردی که شوهر خواستار طلاق بود این دشواری کمتر احساس می‌شد؛ زیرا در این فرض شوهر طلاق را واقع می‌سازد و اذن به طلاق نیازی به صدور حکم ندارد. در این حال دادگاه سعی می‌کند که بین زن و شوهر را اصلاح کند و چون از این تلاش نتیجه‌ای نمی‌گیرد و درخواست را با قانون منطبق می‌داند، گواهی می‌دهد که سازش بین آنها ممکن نیست و مرد می‌تواند از اختیار قانونی خویش استفاده کند. در واقع دخالت دادگاه بیشتر به عنوان میانجی، مصلح و سرپرست حقوق عمومی است؛ ولی در مواردی که زن به استناد ماده ۸ درخواست طلاق می‌کند، نامتناسب بودن تصمیم دادگاه با گواهی عدم امکان سازش مسلم است، زیرا دادگاه باید علاوه بر سعی در اصلاح و حل اختلاف طرفین، درباره‌ی تحقق سببی که زن مورد استناد قرار داده است، شوهر را مجبور به طلاق سازد»[۳۱].

 

  • milad milad

سقط جنین

milad milad | پنجشنبه, ۱۵ خرداد ۱۳۹۹، ۱۰:۴۱ ب.ظ

سقط جنین از جمله مسایلی است که از دیر باز در جوامع بشری مطرح بوده و یکی از موضوعات اساسی حقوق کیفری را تشکیل داده است؛ بطوری که در قانون حمورابی که قدیمی ترین  و کاملترین قوانین مربوط به چهار هزار سال پیش است، از سقط جنین نام برده شده و برای آن مجازات تعیین شده است. در ادیان توحیدی نیز سقط جنین منع گردیده و برای حفظ و حمایت از جنین مقرراتی پیش بینی شده است. از جمله در کتاب مقدس، ضربه وارده بر زن حامله که موجب سقط جنین شود، مورد بحث قرار گرفته و برای مجرم، مجازات پرداخت فدیه نامحدود به شوهر زن مقرر شده است. از دیدگاه اسلام نیز حیات انسان در دوران جنینی و حتی قبل از تشکیل نطفه مورد توجه قرار گرفته است. در این نگرش، جنین شخصیتی بالقوه و دارای استعداد انسانیت و پیمودن مراحل تکامل انسانی بوده و مانند سایر انسانها دارای حقوقی از جمله حق حیات است. بنابراین از بین بردن آن حرام و مستوجب مجازات است. و با توجه به مباحث ذکر شده، در این فصل به دنبال این هستیم که پس از بیان مطالب کلی در مورد سقط جنین و آشنایی بیشتر خواننده با این عنوان؛ در ادامه نظریات متعددی که در مورد جواز یا عدم جواز سقط وجود دارد را بیان و تحلیل کرده و در پی این هستیم که ببینیم دیدگاه فقها و مقنن که الهام گرفته از این دیدگاه است با کدام یک از این دیدگاه ها منطبق است.

 

 

مقاله - متن کامل - پایان نامه

 

 

 

پایان نامه حقوق

 

مبحث اول:واژه شناسی

 

در این مبحث ابتدا به تعریف جنین از نظر فقهی و اصطلاحی پرداخته و سپس به تعریف حمل و حبل به عنوان مفاهیم نزدیک به جنین می پردازیم.ودر گفتار بعدی برای آشنایی بیشتر با موضوع تعاریف مختلف سقط جنین از نظر لغوی،پزشکی و حقوقی را آورده و در ادامه این مبحث مراحل رشد وتکامل جنین را از دیدگاه قرآن و پزشکی مورد تحلیل و بررسی قرار می دهیم.

 

 

 

 

 

 

 

گفتار اول :جنین و مفاهیم مشابه

 

بند اول :جنین

 

جنین بر وزن فعیل(اسم مفعول)به هر چیز که پوشیده و مستور باشد[۱]،اطلاق می گردد.به همین جهت به باغ پر درخت از آن جهت که درختان انبوه روی زمین را می پوشانند و به گور ومرده ی در آن که پوشیده از چشم دیگران است به ترتیب جنه و جنین گفته می شود.[۲]

 

بالاخره محصول حاملگی را که مبدا آن ابتدای آبستنی و انتهای آن لحظه ی ماقبل ولادت است،به دلیل اینکه به وسیله زهدان مادر پوشیده شده است،جنین نامیده اند.[۳]در قرآن مجید نیز در مورد این پوشش آیاتی وارد شده است:«لخلقکم فی بطون امهاتکم»شما را در شکم های مادرانتان آفریدیم و«اذا انتم اجنه فی بطون امهاتکم»[۴]  آنگاه که شما در شکمهای مادرانتان جنین بودید.معادل کلمه جنین در زبان انگلیسیfoetusیاfetusاست.[۵]

 

 

بنابراین واژه جنین که جمع (اجنه)و(اجنن)است،به طور کلی به بچه تا زمانی که در شکم مادر است و زاییده نشده و هر چیز پوشیده اطلاق می گردد.[۶]

 

در کتابهای فقهی به ندرت جنین را تعریف کرده اند و بیشتر در ورود به بحث دیه جنین، به ذکر مراحل مختلف جنین یا حمل ومیزان مجازات دیه ی هر یک از آن مراحل اکتفا کرده اند.شهید ثانی که از جمله فقهایی است که به تعریف واژه جنین پرداخته،می فرمایند«جنین همان حمل در بطن مادرش است که به خاطر استتار آن در شکم مادر به این نام خوانده شده است،این واژه از ریشه اجتنان به معنای پوشش استفاده می شود.[۷]

 

بند دوم:حمل

 

حمل(جمع آن احمال و حمول)واژه های عربی است و به معنای بار و آنچه به شاخه درختان است و بچه ای که در شکم همه جانوران باردار باشد یا بچه در شکم مادر آمده است[۸]در قرآن مجید نیز حمل به مفهوم آنچه در بطن مادر است، تعبیر شده است.[۹]

 

با توجه به معنای لغوی ، این واژه غالبا مترادف واژه جنین به کار رفته و برخی تفاسیر فقهی اصولا جنین را همان در شکم مادر دانسته اند که صرفا از آن جهت که در بطن مادر  مستتر و مخفی است به این نام خوانده شده است.[۱۰]

 

بند سوم: حبل

 

حبل (به فتح یا کسر باء )نیز در لغت به معنای حمل و جمع آن احبال است[۱۱]و حبلی که برگرفته از واژه حبل است به زن حامله می گویند.[۱۲]چنانچه در بسیاری از روایات که در متون فقهی آمده از حامل به همین مفهوم تعبیر شده است.

 

بنابراین با توجه به مفاهیم لغوی وتعابیر فقهی که در مبحث واژه شناسی جنین و مفاهیم مشابه آن گذشت می توان در تعریفی کلی، جنین(حمل یا حبل)را به بچه در شکم مادر، تعبیر کرد که تا مرحله قبل از تولد را شامل می شود و بعد از تولد که از سر و پوشش بیرون می آید،دیگر اطلاق جنین به آن صحیح نیست.[۱۳]

 

 

 

 

 

 

 

گفتار دوم: سقط جنین

 

بند اول: سقط جنین از نظر لغوی

 

تحقیق در معنای لغوی واژه ها از آن جهت مطرح است که می تواند ما را به معنای اصطلاحی نزدیکتر کند.لغت نامه دهخدا این واژه ها را این گونه معنا می کند: سقط،اسقاط: اسقاط جنین،بچه انداختن از شکم،بچه ناتمام افکندن زن،لفظی فارسی است و به فارسی فکانه گویند.[۱۴]   واژه سقط معادل واژه انگلیسی

 

«Abortion»و واژه فرانسوی«Avortement»می باشد و به افتادن جنین قبل از نمو کامل در رحم اطلاق می شود.[۱۵]در اصطلاح حقوقی نیز جنین به همین معنا به کار می رود.مبدا آن ابتدای حاملگی و نهایتش لحظه قبل از ولادت است و فرقی بین تشکیل جنین از راه مواقعه و سایر روشها نیست.

 

بنابراین سقط جنین عبارت است از ختم حاملگی قبل از اینکه جنین قابلیت حیات پیدا کند که معمولا قبل از هفته بیستم حاملگی است.[۱۶]

 

بند دوم: سقط جنین از دیدگاه حقوقی

 

در قوانین جزایی ایران چه قبل و چه بعد از انقلاب تعریفی از سقط جنین ارائه نشده است. فقها نیز غالبا در آثار خود تعریفی از سقط جنین ارائه نکرده اند و صرفا به حالات و مراحل مختلف جنین و مجازات های مترتبه بر آن اکتفا نموده اند.سقط جنین از نظر حقوقی به معنای انجام هر گونه اعمال مجرمانه ای است که موجب توقف دوران تکامل جنینی و اخراج قبل از موعد طبیعی آن خواهد شد.از آن جهت که تحقق این جرم با سلب حیات جنین زنده همراه است بحث آن در احکام قتل نفس مطرح می گردد.[۱۷]

 

حقوقدانان تعاریف مختلفی از سقط جنین به دست آورده اند که به برخی از آنها اشاره می کنیم: پروفسور گارو حقوقدان فرانسوی،سقط جنین را (اخراج عمدی و قبل از موعد حمل)می داند و استاد گارسون معتقد است که(سقط جنین منقطع ساختن دوران طبیعی بارداری است). و آقای دکتر پاد چنین گفته که(سقط جنین اخراج حمل قبل از موعد طبیعی زایمان به نحوی که زنده یا قابل زیستن نباشد.)[۱۸]بنابراین می توان گفت: انجام هر گونه اعمال مجرمانه ای که منجر به توقف حیات جنینی و یا سلب حیات از جنین و اخراج قبل از موعد طبیعی آن گردد سقط جنین محسوب می گردد.

 

بند سوم: سقط جنین از دیدگاه پزشکی

 

سقط جنین در اصطلاح پزشکی عبارتست از خروج یا اخراج جنین پیش از آنکه قابلیت حیات مستقل داشته باشد و چون جنین قبل از شش ماهگی قادر به ادامه حیات مستقل نیست بنایراین اگر تا قبل از ماه ششم بارداری،از رحم خارج شود آن را سقط شده تلقی می کنند و از ماه ششم به بعد چنانچه جنین به دنیا بیاید،قابلیت حیات داشته ولی شانس زنده ماندن  به علت نارس بودن کم است.جنین در موقعی سقط می گردد که در داخل رحم مرده و در نتیجه تمام و یا قسمتی از جدار  رحم کنده شده باشد و رحم به ناچار  برای خارج ساختن آن منقبض شده و تولید درد نماید که این دردها به علت انقباض عضله رحم، می باشد.[۱۹] از نظر پزشکی قانونی سقط جنین عبارت است از: (خارج شدن حاصل باروری از رحم، در حالی که موجود تکوین یافته قادر به زندگی در خارج از رحم نیست،یعنی ختم حاملگی قبل از آنکه جنین قابلیت زندگی مستقل پیدا کرده باشد.معمولا تا هفته بیستم حامگی عنوان سقط جنین پیدا می کند.[۲۰]

 

بند چهارم: مراحل رشد و تکامل جنین

 

مراحل جنینی بر حسب قرآن کریم عبارت اند از: ۱٫ نطفه:عبارت است از منى یا آبى که از انسان به شهوت خارج مى‏شود و از آن‏ بچه مى‏آید. و یا ماده زنده ی ذره‏بینى که در منى وجود دارد و جنین از آن پدید مى‏آید، روایات نقل شده حاکى از آن است که فاصله بین نطفه و خون بسته(علقه)چهل روز است یعنى بعد از ریختن منى(نطفه)در رحم تا ۴۰ روز به آن نطفه گفته مى‏شودو طبق نظر اکثر قریب به اتفاق علماء امامیه دیه نطفه در این مدت ۲۰ دینار مى‏باشد.۲٫ علقه:(خون بسته)عبارت است از:نطفه سفید رنگى‏[مانند خلط غلیظ سینه‏] که مدت چهل روز در رحم مى‏ماند.به آن خون بسته نیز مى‏گویند و طبق نظر اکثر فقهاى امامیه دیه آن ۴۰ دینار مى‏باشد. ۳٫ مضغه(گوشت جویده):خون غلیظ بسته‏اى که پس از تبدیل یافتن از نطفه به علقه مدت چهل روز دیگر در رحم مى‏ماند و به صورت گوشت سرخ رنگى‏ درمى‏آید که در آن رگهاى سبز مشبکى وجود دارد که سپس استخوان مى‏گردد به آن‏ مضغه گویند و دیه آن طبق نظر اکثر علماء امامیه ۶۰ دینار است .۴٫ عظم(به صورت استخوان):آن حالتى از جنین است که به صورت استخوان‏ درآمده و هنوز گوشت بر روى آن نروئیده است و دیه آن ۸۰ دینار مى‏باشد. ۵٫ جنین کامل:آن است که گوشت و استخوان‏بندى آن تمام‏شده ولى هنوز روح‏ در آن دمیده نشده است که این مرحله از نظر فیزیکى جنین کامل مى‏شود و دیه آن ۱۰۰ دینار مى‏باشد.(تا این مرحله در خصوص دیه تفاوتى بین جنین پسر و دختر نمى‏باشد.۶٫ دمیده شدن روح در جنین:بعد از پایان رسیدن ساختمان جنین آفرینشى‏ دیگر در آن پدید مى‏آید که از نظر پاره‏اى از فقها، دمیدن روح در جسد است.جنین تا مرحله دارا شدن گوشت و استخوان هیأت آدمى دارد ولى آدم نیست و از این مرحله‏ به بعد است که تا آفرینشى دیگر احکام انسان بر جنین جارى مى‏شود.دیه جنین در این حالت اگر پسر باشد دیه کامل و اگر دختر باشد نصف دیه کامل و اگر مشتبه باشد سه ربع دیه کامل خواهد بود.[۲۱]

 

از دیدگاه پزشکی نیز از هنگام لقاح ،مراحلی برای محصول بارداری در نظر گرفته شده که مبین چگونگی رشد و تکامل جنین در زمانهای مختلف بارداری است.[۲۲] از این دیدگاه بارداری با نفوذ اسپرمانوزویید(سلول نر با ۲۳کروموزوم) با اوول(سلول ماده با ۲۳کروموزوم)شروع می شود و محصول آن یک سلول تخم حاوی یک کد کامل ژنتیک۴۶ کروموزومی است.مراحل مختلف رشد این سلول به قرار زیر است: زایگوت(روز اول لقاح)بلاستولا(روز دوم تا هفته دوم) امبریو(هفته سوم تا هشتم) و فتوس(هفته نهم تا تولد).[۲۳]

 

 

 

بند پنجم: تشخیص جنین دارای روح

 

علایم ولوج روح عبارت اند از: حرکات جنینی، تپیدن قلب جنین و بالا بودن سن جنین بیشتر از هفده هفته، از هفته هفدهم است که قلب جنین به اذن و قدرت الهی به تپش در می آید و بعد از ولوج روح، جنین در رحم مادر حرکت می کند و گاهی مادر به وضوح و راحتی این حرکات را احساس می کند. این حرکات در اصطلاح پزشکی«حرکات جنینی» نامیده می شود، البته هر کدام از علامتهای فوق به تنهایی دلیل بر ولوج روح نیست.[۲۴] آیت الله صانعی در مورد تعیین زمان ولوج روح چنین می گوید: معیار در ترتب آثار دمیده شدن روح، حسب آن چه از مجموع روایات وارد در مورد وجوب غسل برداشت می شود، تمام شدن چهار ماه است.[۲۵] روایاتی داریم که تمام شدن خلقت و تساوی خلقت را به شق سمع و بصر می داند، که در چهار ماهگی محقق می شود. روایاتی که ولوج روح را با تمام شدن چهار ماه می داند، هر چند به صورت تلویح و اشاره، فقیه والا مقام شهید اول در ذکری و فاضل هرندی صاحب کشف الشام فرموده اند با چهار ماه ولوج روح می شود و تجربه را نیز شاهد آن قرار داده اند. و در روایات وارده در دیه ی جنایت بر میت، دیه ی آن را صد دینار قرار داده و تنظیر را به دیه جنین به صد دینار نموده که صد دینار در دیه ی جنین مربوط به قبل از تمامیت خلقت و قبل از گذشتن چهار ماه است و این خود شاهدی است بر این که که بعد از چهار ماه ولوج روح شده که دیه ی کامل دارد. خلاصه این که از بررسی مجموع شواهد و امارات و دلالات ذکر و مطرح شده در کتب حدیث و فتاوایی که بیان شد؛ استفاده می شود که شارع مقدس جنین بعد از چهار ماه را، جنین کامل و محکوم به ولوج روح دانسته و این ولوج روح هم غیر از روح انسانی یا حیاتی است که بتواند با او گریه کند و ناله نماید و حقیقت آن ولوج روح، اگر چه برای ما معلوم نشود، مضر به ترتب آثار ولوج روح از دیه و قتل نفس و غیر آن نمی باشد.

 

 

 

 

 

 

 

مبحث دوم: انواع سقط جنین

 

تقسیم بندی های متعددی،با نگاه های مختلفی، در رابطه با سقط جنین به عمل آمده که عبارت اند از: الف)-تقسیم بندی مبتنی بر عنصر قانونی و مجازات های مترتب بر آن که به سقط جنین مستوجب قصاص، دیه و تعزیر تقسیم می شود.

 

ب). تقسیم بندی مبتنی بر عنصر معنوی جرم که به سقط جنین عمدی، غیر عمدی و خطای محض تقسیم می شود.

 

ج). تقسیم بندی از نظر سازمان پزشکی قانونی که شایع ترین تقسیم بندی ارائه شده است و به سقط جنین طبیعی(اتفاقی، عادی) طبی(پزشکی)و جنایی(ضربه ای؛ اعم از عمدی یا شبه عمدی) تقسیم می شود. و سقط از نظر پزشکی قانونی به اخراج عمدی یا خروج خود به خود حمل پیش از موعد طبیعی حمل،  اطلاق می شود. بنابراین سقط جنین با توجه به این تعریف به ارادی و غیر ارادی تقسیم می شود. و بنابراین با توجه به اهمیت این تقسیم بندی و ارتباط بیشتر آن با موضوع مورد بحث ما در این مبحث تنها به ذکر تقسیم بندی نوع سوم که همان تقسیم بندی از نظر پزشکی قانونی است، می پردازیم.

 

گفتار اول: سقط جنین طبیعی

 

سقط جنین طبیعی یا غیر ارادی که درصد زیادی از سقط جنین ها را به خود اختصاص می دهد بر اثر عوامل ژنتیکی، محیطی و تاثیر آنها بر ارگانها و علل نامعلوم دیگری رخ می دهد. به طوری که گاهی پیشامدهای کوچکی مانند احساسات یا عواطف شادی بخش یا غم انگیز باعث سقط جنین می شود[۲۶]. در این صورت بین عمل زن و بروز سقط جنین هیچ گونه رابطه سببیتی وجود ندارد و به عبارت دیگر سقط جنین بدون اراده و انجام عمل مادی، اعم از عمدی یا غیر عمدی صورت می گیرد. لذا به این مورد سقط جنین طبیعی،غیر ارادی،اتفاقی و عادی اطلاق می شود. بدیهی است برای این نوع سقط از نظر حقوقی مجازاتی در نظر گرفته نشده است؛ زیرا این عمل،  غیر ارادی و فاقد عناصر عمومی تشکیل دهنده ی جرم می باشد.[۲۷]

 

گفتاردوم:سقط جنین جنایی

 

سقط جنین عمدی(جنایی) عبارت است از بیرون انداختن جنین از رحم با قصد انجام جنایت سقط، خواه وسایلی به کار برده باشد یا  نه و جنین سقط عمدی بعد از سقط قادر به زندگی نباشد. در سقط جنین عمدی ممکن است سقط توسط مادر با خوردن دارو یا ضربه به رحم صورت گیرد یا با به کار بردن وسایل مخصوص توسط پزشک،  ماما یا افراد غیر مجاز صورت گیرد. که این سقط با انگیزه های مختلف اجتماعی، اقتصادی و اخلاقی انجام می شود[۲۸]. و از لحاظ تعریف، قطع عمدی آبستنی، یعنی خارج نمودن جنین به صورت عمد یا وسیله ضرورت پزشکی می باشد. به عبارت دیگر به کشتن عمدی جنین که توسط مادر یا توسط اشخاص دیگر انجام شود سقط جنین جنایی گویند. تقریبا تمام سقط های جنایی در ماه دوم یا سوم به وقوع می پیوندد واین هنگامی است که زن متوجه می شود که عادت ماهیانه وی عقب افتاده و کسالت صبحگاهی دارد و گاهی با آزمایشهای لازم از حاملگی خود مطلع می گردد. این سقط جنین از نظر شرعی و از نظر قضایی جرم بوده و مرتکب آن به مجازات های مقرر قانونی محکوم خواهد شد[۲۹].

 

گفتار سوم: سقط طبی یا درمانی(قانونی)

 

سقط جنین طبى عبارت است از اینکه ادامه حاملگى براى زن خطرناک و جان مادر به علت بیمارى و…در خطر باشد و نیز ممکن است قطع دوران حاملگى براى‏ جلوگیرى از عوارض جسمانى یا روانى زن حتى به‏عنوان یک ضرورت براى نجات‏ زندگى مادر مطرح گردد که در اینجا مقنن در صورت تحقق شرایط خاص و دریافت‏ مجوز،سقط جنین را اجازه داده است[۳۰]. در سال ۱۳۸۴  مقنن ماده واحده ای را جهت انجام سقط درمانی تصویب کرد که برطبق این ماده: « سقط درمانی با تشخیص قطعی سه پزشک متخصص و تایید پزشکی قانونی مبنی بر بیماری جنین که به علت عقب افتادگی یا ناقص الخلقه بودن موجب حرج مادر است و یا بیماری مادر که با تهدید جانی مادر توام باشد قبل از ولوج روح ( چهار ماه ) با رضایت زن مجاز می باشد و مجازات و مسئولیتی متوجه پزشک مباشر نخواهد بود . متخلفین از اجرای مفاد این قانون به مجازاتهای مقرر در قانون مجازات اسلامی محکوم خواهند شد» .

 

[۱] .حسن عمید،فرهنگ فارسی،جلد چهارم ،انتشارات امیر کبیر،ص۴۷۳

 

[۲] .خلیل جر،فرهنگ عربی فارسی لاروس،ترجمه سید حمید طبیبیان،جلد اول تهران،انتشارات امیر کبیر،ص۷۷۲،

 

[۳] . فاطمه سوهانیان،حمایت کیفری از جنین در حقوق ایران،جلد اول،تهران،انتشارات آذرخش،۱۳۸۹،ص۱۴

 

[۴] .قرآن مجید،سوره نجم،آیه۳۲

 

[۵] عباس آریانپور کاشانی،فرهنگ کامل انگلیسی فارسی،جلد دوم،چاپ ششم،انتشارات امیرکبیر،۱۳۷۲،ص۱۷۹۴

 

[۶] احمد سیاح،فرهنگ بزرگ جامع نوین(عربی به فارسی)،جلد اول،چاپ دوم،تهران،انتشارات اسلام،۱۳۷۸،ص۲۸۶

 

[۷] .محمد بن جمال الدین مکی العاملی،اللمعه دمشقیه،جلد دهم چاپ اول،نجف اشرف،۱۳۹ه.ق،ص۲۸۸

 

۲٫حسن عمید،پیشین، ص۵۱۳

 

۳٫قرآن مجید، سوره طلاق، آیه۴

 

 

  1. فاطمه سوهانیان، حمایت کیفری از جنین در حقوق ایران، پیشین، ص۱۸

 

۵٫پیشین، ص۱۷

 

۶٫خلیل جر، پیشین، ص۸۰۲

 

۱٫خلیل قبله ای، بررسی احکام فقهی و حقوقی حمل وجنین، فصلنامه دیدگاه های حقوقی، شماره۲، سال۷۵، ص۶۰

 

۲٫محمود عباسی، سقط جنین، انتشارت حقوقی، چاپ اول، ۱۳۸۲، ص۶۷

 

۳ . مک لنان (چارلز)، کتاب خلاصه ای از مامایی، ترجمه دکتر علی سروربخش و دکتر حسین طالب زاده،انتشارات دانشگاه تبریز،۱۳۵۵

 

[۱۷] .محمود عباسی، سقط جنین پیشین، ص۶۸

 

[۱۸] . ابراهیم پاد،حقوق کیفری اختصاصی، جلد اول،ص۷۰

 

[۱۹] محمود عباسی، سقط جنین جرم بی مجنی علیه، حقوق پزشکی، مجموعه مقالات جلد سوم، انتشارات حقوقی،۱۳۷۸،ص۲۲

 

[۲۰]. صمد قضایی، پزشکی قانونی، ص۵۳۶

 

[۲۱] . احمد مظفری، بررسی جرم سقط جنین در حقوق ایران، مجله حقوقی و قضایی دادگستری، شماره۲۵، زمستان۱۳۷۷، ص۷۲و۷۳

 

[۲۲].محمد آسایی،محمد مهدی اصفهانی، دانستنی های تغذیه شیر خواران، ناشر انجمن ترویج تغذیه با شیر مادر، بی تا، ص۲۱

 

[۲۳] .مرضیه وحید دستجردی،سقط جنین،خلاصه ی مقالات اولین کنگره اخلاق پزشکی،جلد اول، چاپ اول، ۱۳۷۲، ص۷۷

 

[۲۴].علی مهربانی، بررسی جرم سقط جنین از دیدگاه حقوق جزا و فتاوای علما، پیشین، ص۲۴

 

[۲۵].استفتای سمینار بررسی جامع ابعاد سقط جنین در ایران و جواب آیت الله صانعی، ۶/۱۲/۱۳۸۱

 

[۲۶] . محمد نوذری فردوسیه،،سقط جنین در حقوق اسلامی و فمینیسم، فصلنامه مطالعات راهبردی زنان،سال هفتم،۱۳۸۴، ص۸

 

[۲۷].محمد نوذری فردوسیه، سقط جنین در حقوق اسلامی و فمینیسم، پیشین، ص۹

 

[۲۸] . سالارزایی،امیر حمزه،بررسی فقهی حقوقی اسقاط جنین،فصلنامه تخصصی فقه و تاریخ تمدن۱۳۸۷

 

۳٫علی مهربانی، بررسی جرم سقط جنین از دیدگاه حقوق جزا و فتاوای علما، مجله دادرسی، شماره۲۸، آبان۱۳۸۰، ص۳۲

 

۴٫احمد مظفری، بررسی جرم سقط جنین در حقوق ایران، مجله حقوقی و قضایی دادگستری، شماره۲۵، زمستان۱۳۷۷، ص۵۲

  • milad milad