سایت مرجع دانلود پایان نامه - تحقیق - پروژه

بررسی عوامل مهاجرت از شهرستان بیجار- قسمت ۵

milad milad | جمعه, ۲۲ اسفند ۱۳۹۹، ۰۲:۱۸ ق.ظ

بنابراین بخشی از نمونه مورد مطالعه افراد متخصص و صاحب نظر و دست اندرکار هستند.
۳-۳روش نمونه گیری و حجم نمونه
جمع آوری و مطالعه مجموعه جامعی از داده های مربوط به حوزه خاصی از پژوهشها، یا از لحاظ فیزیکی غیرممکن است و یا عملاً میسر نیست. بنابراین بدلیل محدودیت زمان، منابع و امکانات مجبوریم از نمونه گیری استفاده کنیم. نمونه از جامعه آماری، مجموعه اندازه هایی است که عملا در جریان یک تحقیق گرد آوری می شود. (باتاچاریا، جانسون،۱۲:۱۳۷۶). نمونه گیری فرایندی است که طی آن تعدادی از واحدها به گونه ای برگزیده می شوند که معرف جامعه بزرگتری که از آن انتخاب شده اند، باشند.
۳-۴حجم نمونه افرادی که پرسشنامه پر می کنند
برای تعیین حجم نمونه با در اختیار داشتن جامعه آماری از فرمول نمونه گیری کوکران که به قرار زیر است استفاده شده است.(منصورفر،۴۷:۱۳۸۲) در تعیین حجم نمونه، رابطه میان عوامل موثر بر نمونه گیری یا مرتبط با آن به شرح زیر است :

n = تعداد نمونه
N = تعداد کل جمعیت هدف
t = تعداد اشتباه استاندارد لازم برای دستیابی به ضریب اطمینان قابل قبول
d = نصف فاصله اطمینان
S2 = واریانس متغیر مورد نظر در جمعیت هدف
اگر مقدار N بسیار بزرگ باشد (معمولاً بیش از ۲۰ برابر n) رقم t2s2 در برابر Nd2 بسیار کوچک و قابل حذف خواهد بود و فرمول مذکور به صورت زیر در خواهد آمد :

مقدار S2 برای متغیرهای کمّی است، اما در متغیرهای دو ارزشی این مقدار برابر P(1-P) می شود که P برابر نسبتی از متغیر معین در جمعیت است و فرمول مذکور برابر خواهد شد با :

برای مثال هنگامی که مقدار واریانس را برای متغیر دو ارزشی حداکثر بگیریم در این صورت ۵/۰=P و ۵/۰=(۱-P) و حاصلضرب آنها ۲۵/۰ خواهد شد، و اگر بخواهیم سطح خطای ۰۵/۰ و ضریب اطمینان نیز ۹۵ درصد باشد، در این صورت تقریباً مقدار t برای ضریب مذکور برابر ۹۶/۱ می شود و مقدار n در جوامع آماری که تقریبا بزرگ هستند برابر می شود با :

389 نفر حجم نمونه ای با روش تصادفی ساده است که با حداکثر واریانس (دو ارزشی) و با خطای تعمیم ۰۵/۰ و ضریب اطمینان۹۵ درصد به دست آمده و با این دو مشخصه (t و d) معمولاً می توان نظری منطقی و قابل قبول نسبت به نتایج حاصل از تحقیق از این نمونه به صفت مورد نظر در جامعه آماری مورد نظر داشت.
۳-۵روش جمع آوری اطلاعات
جمع آوری اطلاعات در این تحقیق بوسیله استفاده از روش های میدانی،کتابخانه ای ،پرسشنامه و مصاحبه با مردم و مسولین مرتبط صورت گرفته است.بدین منطور ابتدا با مراجعه مستقیم به مراکز اماری و همچنین استفاده از شناسنامه ابادی های کشور و امار نامه های شهرستانی اطلاعات جامعی برای تحقیق تهیه شد و سپس برای تکمیل تحقیق از پرسشنامه ،مصاحبه و مطالعات میدانی استفاده خواهد شد.
۳-۶اجزای پرسشنامه
پرسشنامه به عنوان یکی از متداول ترین ابزار جمع آوری اطلاعات در تحقیقات پیمایشی، عبارت است از مجموعه ای از پرسش های هدف دار که با بهره گیری از مقیاس های گوناگون نظر، دیدگاه و بینش یک فرد پاسخگو را مورد سنجش قرار می دهد.( خاکی،۲۴۲:۱۳۸۶)
در تحقیق حاضر ابزار اصلی سنجش، پرسشنامه بوده است که یکی از ابزارهای رایج و دقیق و روشی مستقیم برای کسب داده های تحقیق می باشد.
۳-۷مقیاس لیکرت
این مقیاس از مجموعهای منظم از گویه ها که به ترتیب خاصی تدوین شده است، ساخته میشود. این گویه ها حالات خاصی از پدیده مورد اندازه گیری را به صورت گویههایی که از لحاظ ارزش اندازه گیری دارای فاصله های مساوی است، عرضه میکند. برای تدوین گویه ها معمولاً از عبارات مساعد و نامساعد درباره پدیده مورد اندازه گیری به تعداد مساوی استفاده میشود. پاسخ دهنده میزان موافقت خود را با هر یک از این عبارات در یک مقیاس درجهبندی شده که معمولاً از یک تا پنج درجه است نشان میدهد. سپس پاسخ آزمودنی به هریک از گویه ها از نظر عددی ارزش گذاری میشود. حاصل جمع عددی این ارزشها نمره آزمودنی را در این مقیاس بدست می دهد.
۳-۸اعتبار (روایی)پرسشنامه
روایی[۲] از واژه روا به معنای جایز و درست گرفته شده و روایی به معنای صحیح و درست بودن است. مقصود از روایی آن است که وسیله اندازه گیری بتواند خصیصه و ویژگی مورد نظر را اندازه بگیرد. اهمیت روایی از آن جهت است که اندازهگیریهای نامناسب و ناکافی میتواند هر پژوهش علمی را بیارزش و ناروا سازد. اعتبار در اصل به صحت و درستی اندازه گیری محقق برمیگردد.
برای سنجش روایی روش های مختلفی وجود دارد. در این تحقیق برای سنجش روایی از روش روایی صوری بهره گرفته شده است. روایی صوری را روایی ذهنی نیز گویند. هنگامی این اعتبار برقرار است که فردی آزمودنی را بررسی بکند و نتیجه بگیرد که این آزمون، صفت مورد نظر را اندازه گیری میکند. فردی که این بررسی را انجام میدهد، میتواند یک پاسخگو یا یک متخصص باشد( خاکی،۲۸۸:۱۳۸۶).
مفهوم اعتبار به این پرسش پاسخ می دهد که ابزار اندازه گیری تا چه حد خصیصه مورد نظر را می سنجد. بدون آگاهی از اعتبار ابزار اندازه گیری نمی توان به دقت داده های حاصل از آن اطمینان داشت. برای تعیین اعتبار پرسشنامه روش های متعددی وجود دارد که یکی از این روشها اعتبار محتوا می باشد. اعتبار محتوا نوعی اعتبار است که به بررسی اجزای تشکیل دهنده آن بستگی دارد. اگر سوالهای پرسشنامه معرف ویژگی ها و مهارتهای ویژه ای باشد که محقق ق

برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت zusa.ir مراجعه نمایید.

صد اندازه گیری آنها را داشته باشد، آزمون دارای اعتبار محتوا است. برای اطمینان از اعتبار محتوا، باید در موقع ساختن ابزار چنان عمل کرد که سوالهای تشکیل دهنده ابزار اندازه گیری معرف قسمتهای محتوای انتخاب شده باشد. بنابراین اعتبار محتوا، ویژگی ساختاری ابزار اندازه گیری است که همزمان با تدوین آزمون درآن تنیده می شود. اعتبار محتوای یک آزمون معمولاً توسط افرادی متخصص درموضوع مورد مطالعه تعیین می شود. اعتبار محتوای این پرسشنامه توسط اساتید راهنما و مشاور و چند نفر از افراد مطلع و متخصص مورد تأیید قرار گرفته است و از اعتبار لازم برخوردار می باشد.
۳-۹پایایی پرسشنامه
اصطلاح پایایی[۳] که گاهی اوقات مترادف با قابلیت اعتماد، ثبات، همسانی، قابلیت پیشبینی، دقت یا صحت و اعتبار به کار میرود. عبارت است از ثبات اندازه ها در دفعات اندازه گیری ( ازکیا، معتمدی، دربان آستانه، ۱۳۸۳: ۵۰۱).
برای سنجش پایایی پرسشنامه های این تحقیق از روش آلفای کرونباخ استفاده شده است. شکل کلی این روش عبارت است از:
رابطه ( ۳-۲ )

α ضریب آلفا
k تعداد سئوالها یا گویه ها
واریانس مربوط به سوال i ام
واریانس کل آزمون
دامنه α بین ۰ تا ۱ است و هر چه ضریب آلفای کرونباخ بیشتر باشد، پایایی مقیاس بیشتر است. بنابراین این طبق قاعده آلفا دست کم باید ۷۰% باشد، تا بتوان مقیاسی را دارای پایایی دانست. اندازه آلفا نیز به پایایی تک تک گویه ها بستگی دارد. آلفای کرونباخ ضریب پایایی برای مقیاس لیکرت را این گونه پیشنهاد میکند
جدول(۲-۳): درصدهای آلفای کرونباخ

 

 

 

 

 

  • milad milad

۱-۳-۴-۳- تبعیت عقد و تعهد اصلی از شرط
گاهی عقد برای تحقق شرط منعقد میگردد. در اینگونه موارد طرفین برای حصول امری عقد را منعقد میکنند تا بتوانند شرطی را در ضمن آن بگنجانند و به آن ملزم شوند. در چنین موردی میتوان گفت که اصل، شرط و تحقق آن و ملزم شدن به آن است و عقد، تنها، منعی است برای ایجاد شرط به وجهی ملزم. در این صورت با اینکه شرط از عقد کسب لزوم میکند اما درواقع در اینجا عقد به عنوان امری تبعی مورد نظر و قصد طرفین قرار گرفته است و ما به پذیرش این وضعیت در بعضی موارد ناگزیر هستیم، مانند آن که شیئی کم ارزش مورد معامله قرار گرفته و فروشنده آن متعهد می شود که خانه معینی را نیز به خریدار منتقل نماید.
اجاره به شرط تملیک نیز یکی از مصادیقی است که شرط فعل حقوقی (تملیک) در آن اهمیت اصلی را دارد و عقد اجاره برای حصول و تحقق این شرط، در آتیه منعقد می شود.
در قانون عملیات بانکی بدون ربا مصوب ۸/۶/۶۲ مقرر شده:
«بانکها می توانند به منظور ایجاد تسهیلات لازم جهت گسترش امور خدماتی، کشاورزی، صنعتی و معدنی، اموال منقول و غیر منقولی را بنا به درخواست مشتری و تعهد او مبنی بر انجام اجاره به شرط تملیک و استفاده خود، خریداری و به صورت اجاره به شرط تملیک به مشتری واگذار نمایند».
مثال دیگری که می توان در این خصوص مطرح نمود موردی است که با توجه به مواد ۵۷۸ و ۵۸۶ ق. م. ، در عقد شرکت رجوع از اذن ، یک عمل حقوقی است که مشروط علیه تعهد بر ترک آن نموده است یا به صورت شرط نتیجه، حق خودش را در رجوع ساقط مینماید.
در موارد مذکور می بینیم که تراضی و توافق طرفین نسبت به عقد و تعهد اصلی، بواسطه تحقق و حصول شرط بوده است. یعنی قصد واقعی طرفین از انعقاد معامله، اندراج شرط در ضمن آن بوده است و نتیجه چنین قصدی نیز این است که اگر شرط باطل شود، وجود، بقاء و اعتبار عقد و تعهد اصلی بدون تحقق شرط، خلاف اراده و قصد مشترک طرفین است.
۱-۳-۴-۴- استقلال شرط از عقد
علی القاعده شرط از عقد تبعیت می کند و امر فرعی محسوب می گردد، اما در برخی موارد شرط از عقد مستقل است. از نتایج تبعیت شرط از عقد آن است که اگر عقد اصلی به دلیلی از آغاز باطل و بی اثر تلقی گردد شرط ضمن آن نیز باطل و بی اثر میشود، هر چند که به خودی خود تمامی شرایط صحت را دارا باشد. این نتیجه در مورد شرط ارجاع به داوری به ویژه در دعاوی بین المللی مورد تردید قرار گرفته است.
به نظر برخی از حقوق دانان قواعد خاصی که بر شرط داوری در حقوق برخی کشورها حاکم است باعث شده که نتوان آن را از نوع شروط مشمول قواعد شروط ضمن عقد دانست، زیرا اولاً: شرط داوری تابع قواعد خاص خود در قانون آیین دادرسی مدنی تجویز شده است.(همان) در واقع شرط داوری مانند قراردادی علیحده دارای عنصر قصد و رضای مخصوص به خود است. در مورد شرط قانون حکم بر قرارداد نیز باید گفت در کنوانسیون اتحادیه اروپا این شرط را مستقل از قرارداد لحاظ میکنند.(همان)
نتیجه پذیرش این استقلال آن است که می توان اختلاف در صحت قرارداد اصلی را نیز به شرط داوری ارجاع داد، که البته این راه حل در حقوق ما، توسط قانون داوری، صراحتاً مورد پذیرش قرار گرفته است.[۱۲]
به نظر برخی دیگر از حقوق دانان، این شروط نیز با وجود داشتن استقلال و قصد و رضای مخصوص به خود، اگر به صورت شرط ضمن عقد بیایند، ماهیتی تبعی دارند و در صورتی لازمند که عقد اصلی نافذ و معتبر باشد، بنابراین اختلاف درباره درستی عقد را نمی توان به چنین شرطی ارجاع نمود. (شهیدی، ۱۳۸۲)
با این وصف چنانچه استقلال شرط داوری را از عقد اصلی بپذیریم، این شرط از لحاظ وجود، اعتباری و نفوذ تابع عقد اصلی نخواهد بود. از اینرو اگر یک طرف ادعای بطلان قرارداد را بنماید و حتی در موارد ادعای عدم تشکیل یا نفوذ قرارداد، شرط داوری به قوت خود باقی است و به عنوان توافقی مستقل به داور صلاحیت رسیدگی به قرارداد اصلی و حتی وجود و نفوذ آن را خواهد داد. در حالیکه اگر شرط داوری از شرایط ضمن عقد محسوب شود و احکام شرط که جنبه تبعی دارد، در مورد آن مجری باشد با عدم اعتبار و عدم تشکیل قرارداد اصلی، شرط نیز باطل می شود.
فایده این بحث آن است که توجه به قصد طرفین در ایجاد شروط بسیار مهم است، زیرا گاه ممکن است طرفین یک عمل حقوقی را به صورت تعهدی مستقل و با قصد و رضای مجزا از عقد دیگر منعقد نمایند و گاه ممکن است آن را تابع عقد دیگری قرار دهند . برای مثال ، اگر در اجاره که عقدی است لازم، مالک و مستاجر توافق نمایند که مستاجر در مدت اجاره موتور سیکلت خود را به مالک عاریه دهد، آنها میتوانند عقد عاریه را ضمن یک تراضی جداگانه و مستقل از عقد اجاره واقع سازند، به صورت اجارهای لازم و عاریه ای جایز. اما گاه ممکن است هر دو عقد ضمن یک تراضی قرار گیرند، به طوری که تعهد به عاریه به صورت شرط و تعهدی ضمن عقد اجاره و تابع آن باشد، در این صورت عاریه که عقدی است جایز، تا پایان مدت اجاره الزام آور می شود و هرگاه عقد اجاره منحل شده یا بطلان آن به دلیلی اثبات گردد، عاریهای که تابع آن قرار گرفته نیز منحل خواهد شد.
۱-۳-۴-۵- وجوه افتراق خیار شرط و خیار تخلف از شرط
خیار شرط حقی است زاده تراضی که در چهره ی شرط ضمن عقد لازم می آید آن را متزلزل می کند، برای مدتی اختیار بر هم زدن عقد را به مشروط له می سپارد ولی، در خیار تخلف از شرط فرض این است که متعهد به التزام خود وفا نمی کند و اجبار او نیز مسیر نمی شود و به وسیله ی دیگران هم نیتجه ی مطلوب بدست

دانلود متن کامل پایان نامه در سایت fumi.ir

نمی آید (ماده ی ۲۳۹ ق. م) یا معلوم می گردد که مورد معامله وصف مورد نظر را ندارد (مادهی ۲۳۵ ق.م) یا انجام دادن شرط ممتنع میشود (ماده ی ۲۴۰ ق.م) آنگاه طرفی که شرط به سود او است دلیلی برای رفع ضرر ندارد و حق فسخ عقد را پیدا می کند.
چنانچه شرط مذکور در معاملات، خیار تخلف از شرط باشد(کاتوزیان، ۱۳۸۶)، خریدار حق فسخ قرارداد را خواهد داشت و عدم تعیین مدت برای اعمال حق فسخ، مانعی برای ایجاد خیار نخواهد بود، لیکن اگر شرط مذکور خیار شرط تلقی گردد و به لحاظ عدم تعیین مدت و به استناد ماده (۴۰۱ ق.م) هم شرط و هم عقد باطل است.
در صورتی که شرط مذکور، خیار تخلف از شرط فعل باشد براساس مقررات مواد (۲۳۷ تا ۲۳۹ ق . م)، ابتدا اجبار مشروط علیه و سپس حق فسخ مطرح میشود، لیکن در صورتی که خیار شرط تلقی گردد به فرض معلوم بودن مدت فروشنده رأساً از حق فسخ قرارداد برخوردار خواهد بود.(عالم زاده، ۱۳۸۵)
در منابع فقهی میز تعریف صریحی از خیار شرط نشده و صرفاً به این نکته اشاره گردیده است که خیار شرط در ضمن عقد ثابت می شود و قرار دادن این شرط برای طرفین قرارداد یا یکی از آنها یا ثالث جایز است.(همان)
خیار شرط در برابر سایر خیارها این ویژگی را دارد که ساختهی تراضی و طرف عقد است و در صورتی ایجاد میشود که دو طرف آگاهانه درباره آن تصمیم گرفته باشند.
مبنای خیار شرط آیه ی شریفه ی «اوفو بالعقود» است؛ زیرا وقتی عقد مقرون به شرط جایز می باشد، می بایست به موجب قاعده ی «المومنون عند شروطهم» به آن وفا نمود در مورد خیار تخلف از شرط، ماده ی (۴۴۶ ق. م) به مبحث شروط ضمن عقد موضوع مواد (۲۳۴ تا ۲۴۵ همان قانون) ارجاع داده است، براساس ماده ی (۲۳۷ ق. م) هرگاه شرط در ضمن عقد شرط فعل باشد، اثباتاً یا نفیاً، کسی که ملزم به انجام شرط شده است، باید آن را به جا آورد و در صورت تخلف، طرف می تواند به حاکم رجوع نموده و تقاضای اجبار به وفای شرط بنماید و مطابق ماده ی (۲۳۸ ق. م) هرگاه اجبار مشروط علیه برای انجام فعل مشروط ممکن نباشد و فعل مشروط از جمله ی اعمالی نباشد که دیگری بتواند از جانب او واقع سازد، طرف مقابل حق فسخ معامله را خواهد داشت.
آنچه از مقررات قانون مدنی در بحث تخلف از شرط فعل بر می آید این است که مبنای خیار، تخلف از انجام تعهدات قراردادی است.
اصل صحت قراردادها نیز موید این است که شرط مورد بحث میبایست در قالب خیار تخلف از شرط قرار گیرد، زیرا بدین ترتیب مفاد شرط مورد تردید به معنایی حمل می شود که عقد و شرط نفوذ حقوقی بیابد.
خلاصه اینکه، خیار شرط، نتیجه تراضی و خیار تخلف از شرط، نتیجه تخلف از تراضی و امتناع اجرای تعهد ناشی از آن است.
خیار شرط باید در قرارداد و عقد درج شود ولی خیار تخلف شرط، احتیاجی به درج در عقد ندارد و وابسته به عمل متعهد می باشد.
خیار شرط باید دارای مدت باشد ولی خیار تخلف شرط چنین قیدی ندارد.
خیار شرط نتیجه توافق و تراضی طرفین است ولی خیار تخلف شرط، نتیجه حکم قانونی است.[۱۳]
۱-۳-۴-۶- تخلف از شرط فعل به نحو تعدد مطلوب بوده یا وحدت مطلوب
سوالی که در اینجا مطرح میشود این است که آیا تخلف از شرط فعل به نحو تعدد مطلوب رخ داده یا به نحو وحدت مطلوب، در صورتیکه پس از انقضاء مدت مقرر و عدم انجام شرط به وسیله مشروط علیه، فعل مورد شرط با زمان اجرای آن، به نحو وحدت مطلوب، مورد نظر بوده است، در این صورت مشتری طبق ماده ۲۴۰ ق. م. ، حق فسخ عقد را دارد؛ زیرا فرض این است که مورد شرط منحصراً در زمان مقرر، مورد نظر بوده و خارج از آن به هیچ وجه مطلوب نبوده است. این بدان میماند که انجام مورد شرط ممتنع و محال شده باشد؛ مانند آنکه در ضمن معامله ای که کسی با دیگری می کند، شرط کنند که یکی از دو طرف معامله، هواپیما یا اتوبوسی را برای مسافرت به نقطه ای، جهت حضور در کنفرانس معین، در اختیار مشروط له قرار دهد که با گذشتن زمان معین ، دیگر وجود هواپیما یا اتوبوس، مفید فایده نخواهد بود.
در صورتیکه فعل مورد شرط و زمان مقرر برای انجام آن، به نحو تعدد مطلوب، مورد نظر باشد، بدین گونه که موضوع اصلی تعهد انجام فعلی در زمان مقرر بوده است، لیکن چنان نبوده است که در صورت عدم انجام آن در مدت مقرر ، موضوع تعهد به کلی منتفی شده و دیگر قابل انجام و مطلوب نباشد، بلکه با گذشت زمان مقرر انجام فعل باز هم در زمان دیگر مطلوب و موضوع عقد را تشکیل می دهد، منتها فقط مزیت انجام تعهد در زمان مقرر را از دست داده است. در این حال، اگر انجام فعل به وسیله ی دیگری ممکن باشد یعنی مباشرت مشروط علیه قید آن نباشد، دادگاه به تقاضای مشروط له، مشروط علیه را محکوم به انجام شرط می کند و در صورت امتناع، به وسیله شخص دیگری، آن را انجام میدهد و هزینه اش را از اموال مشروط علیه بر می دارد (مواد ۲۳۷ و ۲۳۸ ق. م )، ولی هرگاه انجام مورد شرط بوسیله دیگری ممکن نباشد، مشروط له می تواند معامله را به استناد خیار تخلف شرط، فسخ کند.
به موجب ماده ۲۴۰ ق. م، در صورتی که بعد از عقد معلوم شود که انجام شرط، هنگام عقد، ممتنع بوده یا آنکه پس از عقد، انجام شرط ، ممتنع شده باشد، مانند آن که ضمن معامله ای شرط شود که یکی از دو طرف معامله، خانه طرف دیگر را نقاشی کند ولی قبل از نقاشی، خود صاحب خانه، آن را خراب کند، در این وضعیت، انجام شرط، غیرممکن است ولی سبب این وضعیت، خود مشروط له بوده که به این دلیل، حق فسخ هم نخواهد داشت.(شهیدی، ۱۳۸۶)
فصل دوم
شرط فعل
در این فصل به بررسی شرط فعل و دیدگاه فقها در خصوص تخلف از شرط فعل میپردازیم.
وفق مقررات حقوق مدنی،
شروط ضمن عقد بر دو قسم کلی تقسیم میشود.

  1. شروط باطل ۲- شروط صحیح

شروط باطل خود بر دو قسمت اند: شروط باطل که مفسد عقد نیست و شروطی که موجب بطلان عقد است، اما شروط صحیح طبق ماده ۲۳۴ ق.م. بر سه قسم است:

  1. شرط صفت ۲- شرط نتیجه ۳- شرط فعل اثباتا یا یقینا

شرط فعل آن است که اقدام یا عدم اقدام به فعلی بر یکی از متعاملین یا شخص خارجی شرط شود.
در شرط فعل، انجام دادن و یا ترک یک فعل مادی یا حقوقی بر یکی از متعاملین و یا بر شخص خارجی شرط می شود. شرط فعل خود اقسام گوناگونی دارد که آثار حقوقی هر یک از دیگری متفاوت است. (شرط فعل مادی، شرط ترک فعل مادی، شرط فعل حقوقی، شرط ترک فعل حقوقی) در شرط فعل مادی انجام دادن یک فعل مادی در ضمن عقد شرط میگردد که در صورت تخلف از آن مشروط علیه ابتدا مجبور به انجام آن شرط می شود و در صورت عدم امکان اجبار و قابلیت استنابه در انجام مفاد شرط، به هزینه مشروط علیه، شرط توسط دیگری انجام می گردد و در صورت عدم امکان انجام آن توسط فرد دیگر، مشروط له حق فسخ معامله اصلی را پیدا می کند. (مواد ۲۳۷،۲۳۸،۲۳۹، ق.م)
شرط فعل قابل اسقاط است، اگر در مورد شرط فعل مادی، مشروط علیه عمل به شرط نماید می تواند عوض آن را از مشروط له بگیرد مانند انجام عمل نقاشی.
در شرط ترک فعل مادی انجام ندادن یک عمل مادی در ضمن عقد بر مشروط علیه شرط می شود و در صورت تخلف از مفاد شرط، اگر آنچه متعلق اراده قرار گرفته فقط عدم حدوث عمل مادی باشد و مشروط له نشانه های تخلف را ببیند می تواند از دادگاه بخواهد که مشروط علیه را به ترک تخلف اجبار کند ولی اگر عمل انجام شود در این صورت مشروط له خیار تخلف شرط خواهد داشت. اما اگر خواسته مشروط له ترک آن عمل مادی، حدوثا و بقا ء باشد و مشروط علیه تخلف نماید، مشروط له میتواند اعاده وضعیت سابق را از دادگاه بخواهد زیرا طبق ادله شروط، مشروط علیه ملزم به انجام مفاد تعهد است و در فرض عدم امکان الزام، برای مشروط له خیار تخلف شرط ثابت می شود.
در شرط فعل حقوقی، انجام یک عمل حقوقی مثل هبه کردن مال معین به فردی خاص در ضمن عقد بر مشروط علیه شرط میگردد در صورت تخلف، مشروط له مانند مورد تخلف از شرط فعل مادی میتواند به حاکم مراجعه کند و همان ضمانت اجرای تخلف از شرط فعل مادی را درخواست نماید.
در شرط ترک فعل حقوقی ،انجام ندادن یک عمل حقوقی بر مشروط علیه شرط میگردد.
برای مثال مستاجری در هنگام اجاره مغازه ای در قرارداد خود شرط میکند که موجر نباید تا مدتی مغازه دیگر خود را به هم صنف او اجاره دهد ولی موجر از این شرط تخلف مینماید، و یا شخصی که عامل فروش محصولات یک کارخانه است در هنگام عقد قرارداد شرط می کند که مالک کارخانه، محصولات خود را تا مدت معین به فرد دیگری نفروشد و او نماینده عرضه انحصاری تولیدات آن کارخانه باشد اما صاحب کارخانه برخلاف تعهد خود عمل میکند.
خلاصه اینکه در مورد شرط فعل مثبت مادی و حقوقی و همچنین شرط فعل منفی مادی، به ترتیب سه ضمانت اجر در سه مرحله در قانون مدنی پیشبینی شده است و بایستی گفت مجرای هر یک از سه ضمانت، عدم اجرای ضمانت اجرای قبلی است.
در مورد شرط ترک فعل حقوقی در مباحث بعدی بیشتر به آن خواهیم پرداخت.
۲-۱- دیدگاه فقها در خصوص تخلف از شرط فعل و بررسی نظرات
در فصل اول به کلیات و تعاریف اشاره شد. در این فصل به آثار تخلف از شرط از دید فقها توجه خواهیم داشت و در پایان هر مبحث توضیحاتی داده خواهد شد.

  • milad milad

نوآوری ها ممکن است بر حسب نوع طبقه بندی شوند.شومپیتر بین ۵ نوع متفاوت نوآوری تمایز قائل می شود.محصولات جدید،روش های جدید،منابع تولید جدید،بهره برداری از بازارهای جدید وراههای جدید برای سازماندهی کسب وکار.هرچند در علم اقتصاد بیشترین تمرکز بر دوتای اولی از آنها بوده است(حاجی پور،۱۳۸۵: ۶۶)
اغلب محققان و صاحبنظران این موضوع،چهار گروه برای انواع نوآوری در نظر گرفته اند:

برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت zusa.ir مراجعه نمایید.

 

عکس مرتبط با اقتصاد

  1. نوآوری اداری (تغییر در ساختار سازمانی وفرآیندهای اداری)
  2. نوآوری تولیدی (جایگزین نمودن محصولات در حال تولید،توسعه نوع محصول)
  3. نوآوری فرآیندی (بهبود انعطاف پذیری تولید،کاهش هزینه های تولید،بهبود شرایط کاری وکاهش زیانهای محیطی)
  4. نوآوری تکنولوژیکی (تلفیقی از نوآوری فرآیندی و نوآوری تولیدی).(اوجاسالو،۲۰۰۸: ۵۳)

یکی از طبقه بندی های که در ادبیات موضوع بیشتر مورد قبول واقع شده وگسترش یافته،طبقه بندی است که دامانپور[۲۳](۱۹۹۱) ارائه کرده است.او میان دو نوع از نوآوری تمایز قائل می شود:

  • نوآوری فنی[۲۴]
  • نوآوری اداری (اجرایی)

نوآوری فنی شامل فرآیندهای جدید،خدمات و تولیدات جدید می شود.و نوآوری های اداری(اجرایی) به خط مشی ها و رویه های و اشکال سازمانی جدید اشاره می کند.(جیمنز-جیمنز و سانز واله،۲۰۱۰: ۱). از آنجا که در این تحقیق از این مدل برای بررس قابلیت های نوآوری مدیران استفاده شده است، لذا به همین منظور به شرح تفصیلی این ابعاد خواهیم پرداخت .
شکل ‏۲-۱: مولفه های نوآوری

نوآوری تولیدی[۲۵]:

نوآوری تولیدی فراهم کننده ابزاری برای تولید است(اوجاسالو، ۲۰۰۸). که به توسعه و ارائه تولیدات و خدمات جدید و بهبود یافته اشاره دارد. در واقع می توان گفت که منظور از نوآوری تولیدی این است که تا چه حد سازمان در ارائه خدمات جدید، اختصاص منابع مالی به تحقیق و توسعه و مواردی از این قبیل پیشتاز است.

نوآوری فرایندی[۲۶]:

نوآوری فرایندی ابزاری را در جهت حفظ و بهبود کیفیت و صرفه جویی هزینه ها فراهم می کند(جیمنز-جیمنز و همکاران، ۲۰۰۸) و در برگیرنده اتخاذ روش های جدید یا بهبود یافته تولید، توزیع یا تحویل خدمت است. در واقع منظور از نوآوری فرآیندی این است که تا چه میزان سازمان تکنولوژی های جدید را بکار می گیرد و روش های جدید انجام کار را به بوته آزمایش می گذارد.

نوآوری اداری[۲۷]:

نوآوری اداری به رویه ها، سیاست ها و اشکال سازمانی جدید اشاره دارد (جیمنز-جیمنز، ۲۰۰۸). وشامل تغییراتی است که سیاست ها، تخصیص منابع و دیگر فاکتور های مرتبط با ساختار اجتماعی سازمان را تحت تاثیر قرار می دهد( دفت، ۱۹۷۸). در واقع منظور از نوآوری اداری این است که تا چه میزان مدیران سازمان از سیستم های نوین مدیریتی و … در اداره کردن استفاده می کنند.
چنانچه مشاهده می کنیم در زمینه ابعاد نوآوری تقسیم بندی های متفاوتی وجود دارد.اما در مجموع می توان ابعاد زیر را برای نوآوری برشمرد: رادیکالی، تدریجی، تولیدی، فرآیندی، اداری و تکنولوژیکی.

 تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی

  • نوآوری رادیکال حاصل مدیریت موفق شرکت در مواردی است که به صورت همزمان مدل کسب و کار و تکنولوژی تغییر می کند.در واقع نوآوری بنیادی به محصولات و فرآیندهای اطلاق می شود که صنعت جدیدی را به وجود می آورد.
  • نوآوری تدریجی عبارتست از: اضافه کردن تغییراتی بر روی مدل کسب وکار و یا تکنولوژی های موجود و بهبود آنها. (طالبی،۱۳۸۵: ۱۱۷) در نوآوری تدریجی تغییرات کوچک اما مهم اتفاق می افتد و موجب می شود تا سازمان با حفظ موقعیت رقابتی خود در بازار به فعالیت ادامه دهد.(باردون،۲۰۰۸؛به نقل از سنجری،۱۳۸۸: ۵۴)
  • نوآوری تولیدی شامل بهره برداری موفق از ایده های جدید می باشد بنابراین به دو وضعیت اشاره دارد: تازگی و کاربرد.(مایرس و مارکوس، ۱۹۶۹؛ به نقل از آلگر وهمکاران،۲۰۰۶: ۳۳۴)که به توسعه و ارائه تولیدات و خدمات جدید اشاره دارد.
  • نوآوری فرآیندی که در برگیرنده اتخاذ روش های جدید یا بهبود یافته تولید، توزیع یا تحویل خدمت است.(جیمنز-جیمنز و همکاران،۲۰۰۸: ۵۳)
  • نوآوری اداری شامل تغییراتی است که سیاست ها، تخصیص منابع و دیگر فاکتور های مرتبط با ساختار اجتماعی سازمان را تحت تاثیر قرار می دهد.(دفت،۱۹۷۸٫ به نقل از کوپر،۱۹۹۸: ۴۹۸)
  • نوآوری تکنولوژیکی عبارتست از اتخاذ ایده ای که مستقیما فرایند های برونداد اصلی سازمان یا شرکت را تحت تاثیر قرار می دهد.(دفت،۱۹۷۸٫به نقل از کوپر،۱۹۹۸: ۴۹۹).

عوامل موثر بر نوآوری در سازمانها

نوآوری همانند هر تلاش دیگری هم استعداد هست،هم نبوغ وهم دانش،اما آنچه که نوآوری نیاز دارد کار سخت،متمرکز وهدفمند است.(دراکر،۱۹۹۸) هر چند نظریه های اولیه،نوآوری را موضوعی فردی قلمداد کرده و بر نقش کارآفرینان به عنوان عوامل اصلی نوآوری تاکید کرده اند ولی نظریه های نوین،نوآوری را فرآیندی سازمانی تلقی کرده و آنرا یک فعالیت جمعی میدانند که تحت تاثیر عوامل سازمانی مختلفی می باشد (برنستین وسینگ،۲۰۰۶٫به نقل از حاجی پور،۱۳۸۵: ۶۷).
تعدادی از مدلهای فرآیندی که در ادبیات موضوع درباره نوآوری توسعه یافته اند به این نکته اشاره دارند که نوآوری متشکل از چند مرحله می باشد.ایجاد ایده جدید،تحقیق و توسعه آن ایده جدید،اجراء و کاربردی کردن آن،بازاری کردن ایده جدید اجراء شده و در نهایت کسب سود از طریق فروش آن ایده جدید.(دولی و سالیوان،۲۰۰۱؛به نقل از مک فادزن،۲۰۰۵: ۳۵۳) بر اساس دیدگاه های نوین نوآوری در درون سازمان به صورت تصادفی رخ نمی دهد،نوآوری در رابطه با شرایط گذشته وحال سازمان رخ می دهد.نوآوری به عنوان یک فرایند سازمانی شامل چهار مرحله زیر می باشد.
بهبود
حمایت
شکل گیری فکر نو
استقرار
شکل ‏۲-۲: فرایند نوآوری در سازمان،برنستین وسینگ (۲۰۰۶)؛به نقل از حاجی پور،۱۳۸۵: ۶۷)
در سازمانها عوامل ومتغیرهای وجود دارندکه باعث خلاقیت وایجاد نوآوری می شوندکه در اینجا به مهمترین آنها اشاره می کنیم:

  1. متغیرهای ساختاری: تحقیقاتی که بر روی نوآوری سازمانی صورت گرفته است گرایش سازمانها را برای ایجاد نوآوری مشخص کرده اند.گرچه محققان این حوزه متغیرهای فردی،محیطی و سازمانی را مورد بررسی قرار داه اند اما می توان گفت بر ساختار سازمانی به عنوان یکی از فاکتورهای مهم تاکید بیشتری داشته اند و در این زمینه که چگونه ساختار سازمانی ایجاد فرآیندها و تولیدات جدید را تسهیل می کند،مطالعات زیادی صورت گرفته است.(ولف،۱۹۹۴؛به نقل از لام،۲۰۰۴: ۴) بطور مثال برنز و استاکر[۲۸](۱۹۶۱) بیست سازمان را به طور عمیق مورد مطالعه قرار دادند و به این نتیجه رسیدند که سازمانها را در این زمینه می توان به دو گروه اصلی تقسیم بندی کرد سازمانهای با ساختار مکانیکی[۲۹]و سازمانهای با ساختار ارگانیکی[۳۰].

با ساختارها و رویه های مدیریتی که برنز و استاکر مشخص کردند می توان پاسخ های منطقی به شرایط محیطی داد.(لام،۲۰۰۴: ۷) متغیرهای ساختاری از جمله منابع بالقوه نوآوری هستند در سازمانهای بسیار نوآور،ساختار سازمان مشوق نوآوری است این سازمانها از ساختارهای منعطف استفاده می کنند این سازمانها سعی می کنند تا با اعطای استقلال به واحدهای تحقیق و توسعه،آنها را به صورت تیمها و گروه های وظیفه ای مستقل و خودگردان درآورند تا با بهره گرفتن از اعضای بخشهای متعدد به فعالیت بپردازند.(دراکر،۱۹۸۸٫به نقل از رضائیان،۱۳۸۷: ۱۰۸) یافته ها در خصوص ساختار ونوآوری به نتایج زیر منتهی می شوند.
ساختار ارگانیک می تواند به صورتی مثبت بر نوآوری اثر بگذارد سازمانهایی که دارای ساختار ارگانیک هستند،از نظر سلسله مراتب سازمانی بیشتر در سطح افقی گسترده شده اند،کارها کمتر رسمی است وتصمیم گیری غیرمتمرکز می باشد،از این رو سازمان دارای سازگاری وانعطاف پذیری بیشتری است و می تواند نوآوری را سریعتر بپذیرد وخود را با آنها سازگار نماید. در سازمانهای نوآور،ارتباط بین واحدها بسیار قوی است.در این سازمانها ازتیم،گروه های تخصصی و روش های دیگری موجب ارتباط بسیار قوی وتبادل نظر بین اعضاء شود،استفاده می کنند.(رابینز،۱۳۷۸: ۱۱۴۲)
در ساختار ارگانیکی افراد برای انجام وظایف مشترک با هم همکاری داشته و سازگاری و بازتعریف مستمری از وظایف فرد از طریق تعامل با دیگر افراد سازمان وجود دارد ودانش در بین افراد سازمان به راحتی تسهیم می شود در مقابل در سازمانهای با ساختار مکانیکی دانش منحصرا در سلسله مراتب بالای سازمان قرار دارد و تمایل افراد به تعامل و ارتباط بیشتر به صورت عمودی بوده و تعاملی از نوع بالادست و زیردست می باشد.(برنز و استاکر،۱۹۶۱؛به نقل از لام،۲۰۰۴: ۷)
به نظر کینگ واندرسون[۳۱](۱۹۹۵) ومکران[۳۲]( ۱۹۹۶) چهار ویژگی برجسته ساختار ارگانیکی که تسهیل کننده خلاقیت ونوآوری می باشند عبارتند از:

  • ساختار سازمانی تخت با گروهای موقتی که روی پروژهای خاص فعالیت می کنند.
  • غالب بودن ارتباط جانبی وباز بین اعضاء در سازمان
  • تعریف انعطاف پذیری شغل هر عضو سازمان
  • قدرت واختیار مبتنی بر مهارت ها وتوانایی های فردی.(صادقی مال میری،۱۳۸۶: ۱۹۲)
  • milad milad
  Split File <none>
N of Rows in Working Data File ۳۵۱
Missing Value Handling Definition of Missing User-defined missing values are treated as missing.
Cases Used Statistics are based on cases with no missing values for any variable used.
Syntax REGRESSION
/MISSING LISTWISE
/STATISTICS COEFF OUTS R ANOVA CHANGE
/CRITERIA=PIN(.05) POUT(.10)
/NOORIGIN
/DEPENDENT پیشرفت
/METHOD=ENTER ارتباطی .
Resources Elapsed Time ۰:۰۰:۰۰٫۰۰
Memory Required ۱۲۶۸ bytes
Additional Memory Required for Residual Plots ۰ bytes

 

 

 

 

 

 

 

Variables Entered/Removed(b)
Model Variables Entered Variables Removed Method
۱ ارتباطی(a) . Enter
a All requested variables entered.
b Dependent Variable: پیشرفت

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Model Summary
Model R R Square Adjusted R Square Std. Error of the Estimate Change Statistics
R Square Change F Change df1 df2 Sig. F Change
۱ .۳۹۲(a) .۱۵۳ .۱۵۱ .۹۴۳۴۱ .۱۵۳ ۶۳٫۱۹۰ ۱ ۳۴۹ .۰۰۰
a Predictors: (Constant), ارتباطی

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

ANOVA(b)
Model   Sum of Squares df Mean Square F Sig.
۱ Regression ۵۶٫۲۴۱ ۱ ۵۶٫۲۴۱ ۶۳٫۱۹۰ .۰۰۰(a)
Residual ۳۱۰٫۶۱۹ ۳۴۹ .۸۹۰    
Total ۳۶۶٫۸۶۰ ۳۵۰      
a Predictors: (Constant), ارتباطی
b Dependent Variable: پیشرفت

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Coefficients(a)
Model   Unstandardized Coefficients Standardized Coefficients t Sig.
B Std. Error Beta
۱ (Constant) ۲٫۹۵۶ .۱۴۳   ۲۰٫۶۸۳ .۰۰۰
ارتباطی .۳۰۵ .۰۳۸ .۳۹۲ ۷٫۹۴۹ .۰۰۰
a Dependent Variable: پیشرفت

Regression

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Notes
Output Created ۱۶-SEP-2014 13:08:55
Comments  
Input Data D:داده بلوچ مرادی.sav
Filter <none>
Weight <none>
Split File <none>
N of Rows in Working Data File ۳۵۱
Missing Value Handling Definition of Missing User-defined missing values are treated as missing.
Cases Used Statistics are based on cases with no missing values for any variable used.
Syntax REGRESSION
/MISSING LISTWISE
/STATISTICS COEFF OUTS R ANOVA CHANGE
/CRITERIA=PIN(.05) POUT(.10)
/NOORIGIN
/DEPENDENT پیشرفت
/METHOD=ENTER مولفه۱ مولفه۲ مولفه۳ مولفه۴ مولفه۵ .
Resources Elapsed Time ۰:۰۰:۰۰٫۰۰
Memory Required ۲۲۷۶ bytes
Additional Memory Required for Residual Plots ۰ bytes

 

 

 

 

 

 

 

Variables Entered/Removed(b)
Model Variables Entered Variables Removed Method
۱ مولفه۵, مولفه۳, مولفه۴, مولفه۱, مولفه۲(a) . Enter
a All requested variables entered.
b Dependent Variable: پیشرفت

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Model Summary
Model R R Square Adjusted R Square Std. Error of the Estimate Change Statistics
R Square Change F Change df1 df2 Sig. F Change
۱ .۴۴۴(a) .۱۹۷ .۱۸۵ .۹۲۴۰۳ .۱۹۷ ۱۶٫۹۳۳ ۵ ۳۴۵ .۰۰۰
a Predictors: (Constant), مولفه۵, مولفه۳, مولفه۴, مولفه۱, مولفه۲

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

ANOVA(b)
Model   Sum of Squares df Mean Square F Sig.
۱ Regression ۷۲٫۲۹۱ ۵ ۱۴٫۴۵۸ ۱۶٫۹۳۳ .۰۰۰(a)
Residual ۲۹۴٫۵۷۰ ۳۴۵ .۸۵۴    
Total ۳۶۶٫۸۶۰ ۳۵۰      
a Predictors: (Constant), مولفه۵, مولفه۳, مولفه۴, مولفه۱, مولفه۲
b Dependent Variable: پیشرفت

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Coefficients(a)
Model   Unstandardized Coefficients Standardized Coefficients t Sig.
B Std. Error Beta
۱ (Constant) ۳٫۵۱۲ .۱۷۲   ۲۰٫۴۳۹ .۰۰۰
مولفه۱ .۳۰۹ .۱۲۲ .۳۶۱ ۲٫۵۳۰ .۰۱۲
مولفه۲ .۳۳۳ .۱۴۶ .۴۰۱ ۲٫۲۸۰ .۰۲۳
مولفه۳ .۳۴۸ .۱۱۳ .۳۹۰ ۳٫۰۶۸ .۰۰۲
مولفه۴ .۴۱۷ .۰۸۸ .۵۰۱ ۴٫۷۲۵ .۰۰۰
مولفه۵ .۲۷۶ .۱۵۲ .۳۳۵ ۱٫۸۱۵ .۰۷۰
a Dependent Variable: پیشرفت

 

دا نش آموز گرامی

پرسشنامه حاضر به منظور انجام تحقیقی تحت عنوان بررسی رابطه بین مهارت های ارتباطی معلمان و پیشرفت تحصیلی دانش آموزان دوره ی دوم مقطع متوسطه نظری شهر بندر عباس طراحی شده است و پاسخ جنابعالی ،مارا در جهت دستیابی به اهداف پژو هش یاری می کند . از دقت و بذل توجه شما در پاسخگویی به سئو الات تشکر و قدر دانی می شود .

ناحیه آموزش و پر ورش : ناحیه ۱ O ناحیه ۲O

جنسیت : پسر O دخترO

معدل سال گذشته : معدل نیمسال اول : معدل نیمسال دوم :

لطفا پاسخ سئو الات زیر را با علامت ضربدر مشخص نمائید.

 

 

 

 

 

 

 

ردیف گویه ها هرگز به ندرت گه گاه اکثر اوقات همیشه
۱ وقتی که چیزی را برای دانش آموزان تو ضیح می دهد ،از دانش آموزان می پرسد که آیاتا اینجای حرفش را فهمیده اند ۰
برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت tinoz.ir مراجعه کنید.

۲دانش آموزان متوجه صحبت های او نمی شوند ۰۳سعی می کند نظراتش را به روشنی بیان کند ۰۴وقتی دانش آموزان در جریان مو ضوع صحبت او نیستند ،بیان عقایدش برای او دشوار می شود ۰۵وقتی متوجه سئوالی نمی شود ،در خواست می کند که سئو ال رارو شن تر بیان کند۶متوجه منظور صحبت دانش آموزان نمی شود۰۷این که از دید دانش آموزان به مو ضوع نگاه کند ،برایش راحت است .۸حتی وقتی که حواسش جای دیگر است ،وانمود می کند که دارد گوش می دهد.۹ابراز احساسات برایش دشوار است ۰۱۰وقتی که حرفی مربوط به موضوع برای گفتن داشته با شد ،قطع کردن صحبت دانش آموزان برایش مساله ای نیست .۱۱وقتی با دانش آموزان حرف می زند ،می تواند از چهره آن ها احساساتشان را بخواند۱۲وقتی که می داند دانش آموزان قصد دارند چه مطلبی را بگو یند،زودتر ازاینکه تمام کند جوابشان می دهد .۱۳وقتی که مجبوراست چیزی بگو ید که از برداشت ها و واکنش های مخاطب آگاه نیست ،به شدت به هم می ریزد .۱۴می تواند نقاط ضعفش را چنان مخفی کند که بهانه ای به دست دانش آموزان ندهدردیفگویه هاهرگزبه ندرتگه گاهاکثر اوقاتهمیشه۱۵وقتی که اشتباه می کند ،از اینکه اشتباه خود را بپذیرد ،نمی ترسد .۱۶بهترین راه برای اینکه به دانش آموزان کمک کند تا اورا درک کنند ،آن است که احساسات ،افکار و عقایدش را به آنان بگو ید .۱۷وقتی صحبت ها احساس می شوند ،میل دارد موضوع را عوض کند.۱۸وقتی که می فهمد احساسات کسی را جریحه دار کرده است ،از او معذرت خواهی می کند .۱۹وقتی از او انتقاد می شود ،ناراحت می شود و مقاومت می کند .۲۰وقتی ناراحت هست و کسی از او می پرسد که«ناراحت هستی ؟»پنهان نمی کند.۲۱دوست دارد هرچه زودتر به اصل مطلب بپردازد .۲۲وقتی که با کسی صحبت می کند ،سعی می کند خودش را جای او بگذارد .۲۳وقتی که کسی در پیدا کردن کلمات مناسب مشکل دارد ،با کمال میل آنچه که فکر می کند او می خواهد بگو ید ،پیشنهاد می کند .۲۴دانش آموزان می گویند که او صدایش را بلند می کند(بلند صحبت می کند) ،اگر چه از این مو ضوع آگاه نیست .۲۵به طور طبیعی چنین است که در مکالمات ،اوبیشتر صحبت می کند.۲۶این طور فکر می کند که با حضور او مجلس صمیمی تر می شود .۲۷به آنچه دانش آموزان می گو یند علااقه مند می شود .۲۸اگر کسی با او مخالفت کند ،احساس ناراحتی می کند به ویژه اینکه آن شخص تجربه اورا هم نداشته باشد .۲۹وقتی از کسی انتقاد می کند ،مطمئن هست که منظورش عمل و رفتار اوست نه خود او ،مثلا به جای اینکه بگوید :«تودوست خوبی نیستی »،می گوید:«من با این برخورد تو موافق نیستم ».۳۰او قادراست مشکلات را بدون از دست دادن کنترل عواطفش حل کند .۳۱به هنگام صحبت با دانش آموزان از واکنش عا طفی خودش به آنچه گفته می شود ،آگاه است .۳۲تمایل دارد بحث بر سر مو ضو عات رنجش آور به تاخیر بیندازد .۳۳قادراست با کسی که احساساتش را جریحه دارکرده است ،مقابله به مثل کند۳۴از بیان مخالفتش با دانش آموزان اجتناب می کند ،چون ممکن است از او ناراحت شوند .

  1. ۱- Communication and it’s conceptual framework ↑
  2. ۲- Barnard ↑
  3. ۳- Benus and Nancen ↑
  4. ۱- Korieck ↑
  5. ۱- Smith. M ↑
  6. ۱- Weightman ↑
  7. ۲- Importance and objectives of communication ↑
  8. ۳- Content and Process ↑
  9. ۱- Stoner and Wankel ↑
  10. ۲- Drakkar,Peter ↑
  11. ۳- Chandan ↑
  12. ۱- Process and kinds of communication ↑
  13. ۱- Source ↑
  14. ۲- Encoding ↑
  15. ۳- Transmission ↑
  16. ۴- Decoding ↑
  17. ۵- Reciever ↑
  18. ۶- Feedback ↑
  19. Noise ↑
  20. ۲- Traits of communication ↑
  21. ۱- Management’s Communication skills ↑
  22. ۱- Hellriegel and Slocum ↑
  23. ۲- Griffin ↑
  24. ۱- verbal Skill ↑
  25. ۱- Miller ↑
  26. ۲- Feedback Skill ↑
  27. ۱- Schermerhorn ↑
  28. ۲- Vicent and Waldron ↑
  29. ۳- Teryesi ↑
  30. ۴- Dousin ↑
  31. ۵- Robinson ↑
  32. ۱- Effective Listening Skill ↑
  33. ۱- Quality of Worklife ↑
  34. ۲- Alan and Blackburn ↑
  • milad milad

 

  • کودکان و نوجوانان ۱۳ تا ۱۹ سال
  • علائم هشدار دهنده در مورد کودکان پیش دبستانی :

 

– بد خلقی های زیاد در یک روز منفرد دارند .
– طغیانهای پرخاشجویانه زیاد و بدون دلیل دارند .
– فعالیت بسیار زیاد ، بصورت ناگهانی و بدون ترس دارند .
– هیچ وقت به حرف بزرگترها گوش نمی کنند و ابتدایی آنها را رد می کنند .
– وابسته به والدین به نظر نمی رسند .
– مکررا ً خشونت را در تلویزیون ، و در بازیهای کامپیوتری و ویدئویی تماشا کرده و بازیهایشان را با موضوعات خشن بروز می دهند ، یا در مورد دیگر کودکان بیرحم هستند .

  1. علائم هشدار دهنده در مورد کودکان به سن مدرسه رسیده .

– در عطف توجه و تمرکز مشکل دارند .
– فعالیتهای کلاس را بهم می ریزند .
– در درس ضعیف هستند .
– اغلب در مدرسه دعوا می کنند .
– فیلم ها یا نمایش های تلویزیونی خشن زیاد نگاه نمی کنند یا خیلی به بازیهای ویدئویی و کامپیوتری خشن می پردازند .
– گروههایی تشکیل می دهند و بعنوان یاقی و متجاوز شناخته می شوند .
– با حیوانات خانگی و دیگر حیوانات بیرحم و خشن هستند .
– براحتی نا امید می شوند .

  1. علائم هشدار دهنده به کودکان و نوجوانان سنین ۱۳ تا ۱۹ سال

– هیچ وقت به مسئولین گوش نمی دهند .
– با مردم بد رفتاری می کنند و برای حل مسائل به خشونت فیزیکی یا تهدید به خشونت تکیه می کنند.
– در درس ضعیف هستند و اغلب از کلاس ها فرار می کنند .
– از مدرسه اخراج می شوند .
– طبیعت و اثرات خشونت بازیهای کامپیوتری و ویدئویی بر کودکان و نوجوانان .

جهت دانلود متن کامل این پایان نامه به سایت jemo.ir مراجعه نمایید.

 

    1. اثر تجاوزگری : تشویق به انجام دادن رفتارهای خشن .
    2. اثر قربانی : افزایش ترسو بودن و وحشت .
    3. اثر تماشاچی : منجر شدن به سنگدلی و قبول خشونت بعنوان امری عادی .
    4. اثر اشتیاق : ایجاد میل به بازیهای خشن تر .
    5. افزایش تجاوزگری و رفتارهای ضد اجتماعی .

 تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی

  1. افزایش وحشت آنها از قربانی شدن .
  2. کمتر حساس شدن نسبت به خشونت و قربانیان خشونت .
  3. افزایش میل آنها برای خشونت بیشتر در سرگرمیها و زندگی واقعی .

عوامل فوق را می توان با هم ترکیب کرده و دو اثر برجسته زیر را نتیجه گرفت :

  1. یادگیری رفتارهای تجاوزگرانه
  2. بی احساس شدن

یادگیری ( فراگیری ) رفتارهای تجاوزگرانه
با توجه به تئوری فراگیری اجتماعی بچه ها می توانند اعمال تجاوزگرانه را با مشاهده در رسانه های الکترونیکی از قبیل : ( تلویزیون ، بازیهای کامپیوتری و ویدئویی و اینترنتی ) تقلید کنند .
بچه های توانمند یاد بگیرند که خشونت راه مفید و مناسبی در حل مشکلات انسان است . در مجموعه های آزمایشگاهی ویژه محققین در یافتند که بچه ها می توانند با مواجهه با رفتارهای خشن در فیلم یا تلویزیون تشویق شوند که متجاوزانه تر رفتار کنند .
از این رو رابطه بین دیدن خشونت رسانه و رفتارهای تجاوزگرانه در طی زمان باعث افزایش وابستگی به تلویزیون و بازیهای کامپیوتری و ویدئویی در کودکان و نوجوانان می شوند . بعلاوه افراد دارای تحصیلات کمتر که مهارتهای اجتماعی کمتری دارند و کسانیکه تمایل به خشونت دارند تمایل به بروز تجاوزگری بیشتر دارند . این کودکان و نوجوانان میل به صرف زمان بیشتری پای تماشای تلویزیون و بازی ، بازیهای کامپیوتری و ویدئویی دارند .
علاوه بر این کودکان و نوجوانانی که خود را مشابه کاراکترهای تجاوزگر تخیل می کنند و خشونت را بعنوان واقعیت قلمداد می کنند نیز مایل به بروز تمایلات تجاوزگری بیشتری هستند . در این باب می توان چنین نتیجه گرفت که واکنشهای مشابهی را می توان از کودکان و نوجوانان بازیگر بازیهای خشن ویدئویی انتظار داشت و این به علت طبیعت تقابل در این بازیهاست .
بعلاوه تعدادهشدار دهنده ای کودکان و نوجوانانی وجود دارند که لذت را در رسانه ها در مواجهه با تفریحات خشن تجربه می کنند ، و تقاضای سیری ناپذیری برای محتوای خشن دارند . بدین ترتیب بچه ها به تدریج از بازیهایی که مکررا ً بازی کنند خسته می شوند و آنچه آنها را در ابتدا به هیجان می آورد طولی نمی کشد که آنها را خسته می کند و بنابراین تولید کننده ها بازیهایی می سازند که تحرک و خشونت بیشتری داشته باشد .
محققین همچنین اثرات اشکال گرافیک تر خشونت را بخصوص برمردان جوان سن حدود ۲۰ سال تحقیق کرده اند .

  • milad milad

بین شب و خواب، تناسب وجود دارد.
معنی بیت: فلک که در کمین تو مانند دزدی نشسته، قصد خالی کردن کیسه وجود و عمر تو را از گوهرهای ناب معنوی دارد، اما تو در خواب غفلت فرو رفته ای و از قصد او آگاه نیستی.
۱۹)به حرب تو شب دیجور، دیلمی کله است به جای حربه به دست اندرون گرفته شهاب
دیجور: تاریک.
دیلم: دیلمان، نام شهری است از گیلان و موی مردم آنجا پیچیده و مجعد می باشد و بیشتر حربه ایشان تبر هیزم شکنی و زوبین است که نیزه کوچک باشد (لغت نامه).
دیلمی کله: (فعل مرکب)، دیلم کله: با کلاه دیلمی، که کلاهی چون دیلمان دارد:
حربه شام دیلمی کله را روشنی در سنان نبایستی
(مجیر بیلقانی)
دیلم کله (فعل مرکب): که کلاه دیلمی بر سر داشته باشد، با کلاهی چون کلاه دیلمان:
دیلم کلهیم دلستان بود در جمله جهان ورا نشان بود
(نظامی)
در بیت زیر، از تعبیر «شام» که تاریکی و سیاهی است و بعد صفت مشکبوی که وصف موی معشوق است. برمی آید که به معنی کسی است که موی و زلف او همچون دیلمان است:
شام دیلم کله که چاکر تست مشکبو از کیائی در تست
(نظامی، هفت پیکر،ص ۱۲به نقل از لغت نامه)
حربه (اسم عربی): آلت و ابزار چنگ، شمشیر، کارد، دشنه، خنجر، جمع: حراب (فرهنگ لغات و تعبیرات)
شهاب: مفرد شهب: شهب، احجار سماوی هستند که در اطراف خورشید حرکت می کنند و به علت سردی و انجماد در نور خورشید می درخشند، ولی به سبب کوچک بودن، آنها را نمی توان دید مگر مواقعی که وارد هوای زمین می شوند. به این باور که شهب در آسمان برای منع ورود شیاطین به حرکت درمی آیند. قرآن کریم در دو جا اشاره می کند ] که به ذکر یکی از آنها اکتفا می شود[.
سوره حجر: «ولقد جعلنا فی السماء بروجا و زیناها للناظرین و حفظناها من کل شیطان رجیم، الا من استرق السمع فاتبعه شهاب مبین». (آیات ۱۶-۱۷-۱۸)(فرهنگ اصطلاحات نجومی).
ترجمه: و هر آینه در آسمان برجهایی پدید کردیم و آن را از بهر بینندگان بیاراستیم؛ و آن را از {ورود} هر شیطان رانده شده ای نگاه داشتیم؛ مگر آنکه دزدانه سخنی بشنود، که شهابی روشن و آشکار دنبالش کند.
بین حرب و حربه جناس زاید (مذیل) وجود دارد.
شب از لحاظ سیاهی به دیلمی ها که مجعد و سیه چرده بودند تشبیه شده است (تشبیه مضمر).
توضیح: شب دیجور فاعل است و یا اینکه فلک (در بیت قبل) فاعل بیت است.
معنی بیت: شب تاریک (و یا فلک در شب تاریک) با گذاشتن کلاهی چون کلاه دیلمیان بر سر (اشاره به موی و زلف سیاه دیلمیان) و تاریکی شب، به جنگ تو شتافته است و به جای دشنه جنگ، شهاب سنگ به دست گرفته است. (گذشت شب وروز عمر تو را به فنا می برد).
۲۰)بده عنان قناعت اگر همی خواهی که پای بوس خسیسان شوی بسان رکاب
عنان دادن به کسی: کنایه از: اختیار دادن به کسی، عنان رها کردن (فرهنگ کنایات، ثروت).
عنان قناعت: اضافه استعاری.
بین پای و رکاب و عنان (اسب) تناسب وجود دارد.
توضیح: در نسخه بدل به جای اگر همی خواهی «زدست اگر خواهی» آمده است که مناسبت بیشتری دارد و با پا که در مصرع دوم آمده مناسبتر است.
معنی بیت: اگر می خواهی مانند رکاب (حلقه ی آهنی دو سوی زین اسب) پای بوس افراد پست و ناکس باشی، عنان اختیار قناعت و خرسندی را از دست خود رها کن و حریص مال دنیا مباش.

برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت tinoz.ir مراجعه کنید.

۲۱)چهار طاق فلک بی طناب از آن ماندست که در گلوی تو کرد ای سلیم قلب طناب

چهار طاق فلک: آسمان گنبدی شکل (فرهنگنامه شعری)
نوعی حسن تعلیل در بیت وجود دارد.
توضیح: بیت اشاره دارد به شکل ظاهری فلک که قدما تصور می کردند که مانند خیمه یا سقفی است که بی ستون مانده. همچنین اشاره است به «الله الذی رفع السموات بغیر عمد ترونها» (سوره ۱۳، آیه ۲).
«خلق السموات بغیر عمد ترونها….» (سوره ۳۱، آیه ۱۰).
معنی بیت: ای مرد ساده دل! که زود فریب جهان را می خوری. طاق و طارم این فلک که مانند سقف خیمه ای چهار طاق است، از آن روی بی طناب پابرجا مانده که برای به دار کشیدن تو طناب در گلو افکنده است.
۲۲)چو گردنا بشود گوشمال خورده دهر کسی که بیهده گردن کشی کند چو رباب
گردنا:  قصیده ی ۲، بیت ۱۵٫ گوشه ی عود و رباب و امثال آنرا نیز گفته اند که تار بر آن بندند و بگردانند تا ساز آهنگ شود (برهان).
توضیح: اشاره به شکل ظاهرِ ساز رباب دارد که دارای گردن دراز و نیز مانند ساز گردنا، سازی به کوکها و تارهای مختلف، که برای کوک کردن آن، کوک آنرا می پیچانند و گوشمال کردن ساز کنایه از پیچاندن کوک آن است.
معنی بیت: کسی که در این دنیا مانند ساز رباب، گردنکشی و جباری می کند و سر به عصیان برمی دارد، مانند ساز گردنا، از دهر و زمانه گوشمالی می بیند.
۲۳)مخور لعاب دهن تا به نان کس چه رسد که کرم پیله بمیرد به عاقبت ز لعاب
لعاب: آب دهن و آب هر چیزی که غلظت و چسبندگی دارد (غیاث).
کرم پیله: کرم ابریشم: نوزاد کرمی شکل پروانه کرم ابریشم است که پس از خروج از تخم به صورت کرمی می باشد که در سطح شکمی دارای اندامهای ظریف کوچک متعددی است و از برگ درخت توت تغذیه می کند… پس از آنکه نموش به حد معینی می رسد دور خود پیله می کند و در درون آن دگردیسی می یابد و پس از تبدیل به پروانه، پیله را سوراخ کرده از آن خارج می شود (معین).
کرم پیله بمیرد… ز لعاب: کرم ابریشم از لعاب دهن خود به دور خود پیله می تند و عاقبت می میرد و آن پیله به صورت کفنی سفید برای او درمی آید.
معنی بیت: قناعت گزین به گونه ای که حتی آب دهان خود را نیز فرو مده (اغراق برای رساندن کمال قناعت)، چه برسد به اینکه از مردمان دیگر طلب نان کنی، زیرا کرم پیله که از لعاب دهن خویش به گرد خود پیله می تند، عاقبت در تنگنای آن پیله می میرد و (شاعر با تصویری عینی از کرم پیله، مرگ کرم پیله و نابودی انسان را در اثر حریص بودن و از کف نهادن قناعت می داند).
۲۴)ز ژنده جوی صفا کافتاب کم تابد چو ابر بر خشن آسمان زند سنجاب
ژنده: کنایه از درویش.
صفا:  رک قصیده ۱، بیت ۱٫
کم تابد: نتابد، نمی تابد.
خشن: گیاهی باشد که از آن جامه بافند و فقیران و درویشان پوشند و جامه ساخته شده از خشن:
برکش میخ غم زدل پیش که صبح برکشد این خشن هزار میخ از سر چرخ چنبری
(تعلیقات دیوان مجیر)
در این بیت مجیر، خشن {هزار میخ} آسمان کنایه از آسمان پر ستاره است(تعلیقات دیوان مجیر).

  • milad milad

و ۶ باب در سال ۷۳۰ ه.ق به پایان رسیده است. در کتاب تاریخ گزیده به تعامل ایلخانان با اقلیت های دینی خصوصاً یهودیان پرداخته شده است که مورد استفاده نگارنده قرار گرفته است.

از منابع دست اول فارسی و عربی دیگری که استفاده شده و به ذکر نام آن ها بسنده می گردد، عبارتند از: «تقویم البلدان»، ابوالفداء، ترجمه عبدالمحمد آیتی،«مختصر البلدان» ابن فقیه، ترجمه محمد رضا حکیمی «نزهه المشتاق»محمد بن محمد ادریسی، «حوادث الجامعه»ابن الفوطی ،ترجمه عبدالمحمد آیتی «عیون الاخبار»ابن قتیبه، «زبده التواریخ»عبداله کاشانی، «من لایحضر الفقیه»ابن بابویه ، ترجمه محمد جواد غفاری «عیون الاخبار الرضا »شیخ صدوق، «فردوس المرشدیّه» شیخ ابواسحق کازرونی و «مسالک و الممالک» اصطخری.

از آن جا که معرفی همه این منابع در این پایان نامه کار دشوار و تا حدی غیر ممکن بود، لذا فقط به ذکر نام بعضی از منابع و معرفی بعضی دیگر پرداخته ایم.

فصل دوم

زرتشتیان

۲-۱- پیشینه زرتشتیان ایران

۲-۱-۱- سابقه و خاستگاه اصلی زرتشت

هم زمان با حکومت مادها، سلسله ای در شرق ایران حکومت می کرد که در منابع کهن و به زبان پهلوی به کیانیان، جمع «کی»، معروف و مرکز آن بلخ(باختر- باکتریا) بود(تفضلی، ۱۳۷۶؛ ص ۳۶). محدوده حکومتی کیانیان شرق ایران از زرنگیا(سیستان بعدی) تا بلخ را در بر می گرفت. در زمان مورد بحث، گشتاسب یا ویشتاسب، فرزند لهراسب از سلسله کیانی و آخرین آنان، فرمانروایی می کرد. گشتاسب اهمیت تاریخی فراوانی دارد؛ زیرا گذشته از آن که دین زرتشت را پذیرفت، در تقویت دیوان سالاری و ترتیب دیوان ها و گردآوری و نگاشتن دفاتر حکومتی کوشش بسیار کرد که وزیر دانشمندش جاماسب در این کار سهم بسزایی داشته است. زرتشت که آوازه ی این حکومت را شنیده بود نزد گشتاسب رفت و دین خود را بر او آشکار کرد(اصفهانی، ۱۳۶۷: ص۳۳). ابتدا، همسر گشتاسب «آتوسا» به وی پیوست و سپس گشتاسب و آن گاه جاماسب پیرو او شدند؛ بدین ترتیب دستگاه حکومتی پشتیبان او گشت و از ان پس دین رسمی شرق ایران زرتشتی شد. در این زمان زرتشت چهل و دو ساله بود و دارای پسران و دختری بود. جاماسب دختر زرتشت را به همسری گرفت و این خویشاوندی در توسعه کار وی تأثیر گذارد. حتی گشتاسب برای اشاعه دین زرتشتی دست به نبردهایی نیز زد، که پیروزی با وی بود(بویس[۲]، ۱۳۷۵: ص ۲۳)؛ و توسعه این دین گواه آن است. ابن مسکویه می نویسد: «که به دستور گشتاسب در هند نیز آتشکده ای ساخته شد»(ابن مسکویه، ۱۳۶۶:ص ۸۳). زرتشت در این سفر، در شرق ایران پایگاهی مهم یافت. بدین ترتیب زرتشت با نیروی فزاینده ای که از جانب شرق ایران و دستگاه حکومت گشتاسب یافت و با رسمیتی که به دین وی بخشیده شد، سفر خود را از شرق به غرب ادامه داد. یکی از مراکز مهم دین زرتشتی و طبقه مغان ری بود که بر سر راه شرق به غرب قرار داشت و از موقعیت مهم جغرافیایی و سوق الجیشی برخوردار بود؛ بعدها، مهم ترین و اصلی ترین پایگاه زردشت، آتور پاتکان(آذربایجان) یا مدیا(مدیه)، مرکز ثقل حکومت نوپای مادها قرار گرفت و بدین ترتیب، دین زرتشتی از اوایل سده هفتم ق.م قلمرو مادها را فرا گرفت و به احتمال زیاد، دین رسمی حکومت شد(دیا کونوف،۱۳۴۵: صص ۴۸۱ ،۴۸۴، ۴۹۴)؛ زیرا دستگاه حکومتی نیاز به یک دین رسمی داشت تا از لحاظ معنوی نیز بر اتباع خود که در گستره وسیع فلات ایران قرار داشتند، به گونه ای نیرومند و یکدست فرمان براند؛ زرتشت عمری دراز داشته و همین طول عمر سبب شد که فرصت آن را بیابد تا در اشاعه هر چه بیشتر دین خود بکوشد(بویس، ۱۳۷۵: ص ۲۶۵). گروهی که معتقدند زرتشت در آذربایجان(آتورپاتکان) متولد شده و از آن جا ظهور کرده است، حرکت تبلیغی او را از این منطقه دانسته اند(اصفهانی، ۱۳۶۷: ص۳۵۷). [آن چه مسلم است این است که] کیش زرتشتی، کهن ترین دین وحیانی است و چه بسا بیش از هر دین دیگر، به طور مستقیم و غیرمستقیم بر جهان بشری اثر نهاده باشد. این کیش، خود، دین رسمی سه شاهنشاهی بزرگ ایران بوده است که از سده ی ششم پیش از میلاد تا سده هفتم میلادی تقریباً پیوسته در اوج شکوفایی و قدرت بودند و بر بخش اعظم خاور نزدیک و میانه سلطه داشتند(بویس، ۱۳۷۵: ص ۲۶۵).

جهت دانلود متن کامل پایان نامه به سایت azarim.ir مراجعه نمایید.

۲-۲ جغرافیای زرتشتیان

۲-۲-۱- سیستان

سجستان در قرون اول اسلامی یکی از ایالات ایران بود ، که دین زرتشتی در آن قوی مانده بود. این ایالت به خصوص در تاریخ مذهبی ایران مانند آذربایجان، دارای مقام ارجمندی است. این سرزمین وطن اصلی کیانیان شمرده شده. بی شک سیستان قدیم به خرابی و بیچارگی و کم جمعیتی امروزه نبوده، دریاچه هامون در سنت زرتشتیان معتبر است؛ چون در آینده سه پسر از پشت پیغمبر زرتشت از کنار آن ظهور خواهند کرد که هر یک فاصله هزار سال از همدیگر پا به عرصه وجود خواهند گذاشت و به ترتیب هوشیدر، هوشیدرماه و سوشیانت نام دارند.در ظهور پسر آخری که غالباً کلمه سوشیانت بر او اطلاق می شود، لشکر دروغ اهریمنی یکسره نابود خواهد شد(پور داوود، ۱۳۸۰: صص ۲۸۹، ۳۰۲).

در دیه کرکویه آتش خانه ای بود که بنیاد آن را به کیخسرو پادشاه کیانی نسبت می دادند. تاریخ سیستان (تألیف ۴۴۵ ه) یکی از دو کتابی است «که درباره آتش کرکویه به تفصیل سخن رانده و در آن باره از کتاب گرشاسب ابوالمؤید بلخی نقل کرده است. این امر معلوم می دارد ،که تا عصر مؤلف کتاب، یعنی اواسط قرن پنجم، طایفه مغان و علما و متکلمان زرتشتی در سیستان بسیار بوده اند.»(صدیقی، ۱۳۷۲: ص ۱۰۵).

در تاریخ سیستان درباره آتش کرکویه این چنین نقل شده است:

و این جایگه که اکنون آتشگاه کرکوی است معبد جای گرشاسب بود پس کیخسرو آن را آتشگاه کرد و گبرکان چنین گویند: که آن آتش هوش گرشاسب است و حجت آرند به سرود کرکوی(صدیقی، ۱۳۷۲: ص ۱۰۵).

۲-۲-۲- فارس و طبرستان

در ایالت فارس که زادگاه شاهان ساسانی بود، مخصوصاً تا قرن چهارم آتشکده های فراوان وجود داشت.

اصطخری در مسالک و ممالک می گوید: «جز قلیلی از جاها، ناحیتی و شهری از فارس بی آتش خانه نیست و ذکر همه آن ها از حفظ به سبب بسیاری عدد آن ها دشوار است.»( صدیقی، ۱۳۷۲: ص ۱۰۲). مسعودی هم چنین می گوید:

«که در ایالت فارس در شهر ارجان آتشکده ای بود و هم چنین در نسا، و همین طور از آتشکده ای در اصطخر که در عهد وی(۳۳۲ ه) خراب شده بود و آن را مسجد سلیمان می نامیدند، نام برده و هم از آتشکده ای به نام بارنوا منسوب به اردشیر. »( مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ۱۳۷۰: صص ۷۲، ۸۱).

بنابراین در سرزمین هایی مثل استخر و کازرون و ولایات دیلم و طبرستان که آیین زرتشت در نزد طبقات ممتاز هم تا مدت ها بعد از اسلام باقی ماند، فعالیت آتشگاه و موبدان از جانب عمال خلفا با مخالفت شدید و مستمری مواجه نشد. در عهد اصطخری(وفات ۳۴۶ ه) به هیچ ولایت اسلام چندان «گبر» که در ولایت پارس بود وجود نداشت. و هیچ ناحیه و روستایی در آن جا از آتشکده ی خالی به نظر نمی رسید(اصطخری، ۱۳۶۸: صص ۱۲۱ ،۱۰۶).

در کازرون به عهد جوانی شیخ مرشد(وفات ۴۲۶ ه) تعداد گبران چنان زیاد بود که مهتر آن ها می توانست احیاناً از بنای مسجد هم جلوگیری کند(کازرونی، ۱۳۳۳: ص۲۶).

در شیراز رفت و آمد زرتشتی ها در کوی و برزن چنان آزاد و عاری از هر گونه تضییق و تحدید انجام می گرفت ،که نزد مسلمین غیر محلی با غرابت و ناخرسندی تلقی می شد(مقدسی، احسن التقاسیم، ۱۳۶۱: صص ۴۲۹، ۴۴۱).

از نظر زرتشتیان ری هم از شهرهایی(مانند مقر پاپ در واتیکان[۳]) در عصر حاضر شمرده می شد. نویسندگان عرب نام موبدان این منطقه را مصمغان (مسمغان) یعنی بزرگ مغ ها یا موبدان موبد ضبط کرده اند(محمدی، ۱۳۷۴: ص ۵۱).

مطالب ذیل را ابوزید بلخی از ایالت فارس(پارس باستانی) گزارش کرده است:

زرتشتیان در سایه یک توالی بی وقفه، کتاب ها و آتشکده ها و رسوم روزگار پادشاهانشان را حفظ کرده اند. آنان رسوم باستانی را نگاه می دارند و در دین مطابق آن ها عمل می کنند. ولایتی نیست که بیش از فارس زردشتی داشته باشد؛ چون آن جا مرکز قدرت، آیین ها و کتاب های دینی ایشان است(بویس، ۱۳۷۵: ص ۱۸۴).

همسایه شرقی آن یعنی کرمان، نخستین بار در زمان صفاریان(۸۶۹- ۹۰۳ م)(۲۵۷ه- ۳۹۱ه) عمدتاً مسلمان شد، و در اواخر سده دهم میلادی، در استان جبال، هنوز هم زرتشتیان بسیاری بودند. در نواحی شمالی تر، یعنی در کوه های طبرستان(که روزگاری گشنسب آن را تسلیم اردشیر نکرده بود) سلسله ای محلی کیش قدیم را تا اواسط سده نهم میلادی حفظ کرده بود، یعنی تا زمانی که شاهزاده مازیار، در تلاشی نومیدانه برای احیای آن و شیوه های قدیم، شورشی را رهبری کرد.(ابن اسفندیار، ۱۳۸۹، ص ۱۵۷). در آن زمان هنوز آتشکده هایی باشکوه که در آن ها هم چنان آتش مقدس می سوخت، وجود داشت. در شمال غربی، لااقل تا اواسط سده دهم میلادی، آذرگشنسب در پرستشگاهی بر بالای تپه ای مراقبت می شد و در جنوب شرقی، آتش مقدس کرکوی تا سده سیزدهم میلادی باقی بود. قزوینی جغرافی دان، از آتشکده های آن همراه با دو گنبدش که شاخ هایی مانند شاخ گاو نر داشته اند، توصیفی به جا گذاشته است. وی از پریستاران بسیار این آتش همیشه فروزان یاد می کند و این که روحانیان آن با انبرهای سیمین و دهان پوشیده، چوب خشک درخت انجیر معابد را با احترام بر آن می نهند.( بویس، ۱۳۷۵: ص ۱۸۵).

در واقع مرکز اصلی و واقعی زرتشتیان در جنوب ایران در ناحیه فارس بود که جغرافی دانان مسلمان تا حدود قرن چهارم هجری قمری بقایای آیین زرتشتی را در این ناحیه مشاهده می نمودند(الهامی، بی تا : ص ۳۴۸).

مقدسی می گوید:

زرتشتیان در زندگی اجتماعی این ناحیه تأثیر و نفوذ بسیار داشته اند و هر چند هم ردیف اقلیت های دینی و اهل ذمه به شمار می رفتند ؛ ولی در نزد مردم و حکام مقام والاتری داشتند به طوری که نشانه ای که معمولاً می بایستی اهل ذمه برای شناخته شدن به خود بزنند، زرتشتیان شیراز با خود نمی داشتند. «مجوسان در آن جا بی نشانه راه می رفتند و آداب گبرگان به کار برده می شد.»( الهامی، بی تا : ص ۳۴۸).

 تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی

پس می بینیم که زرتشتیان در قرن های نخست از آزادی کامل برخوردار بوده اند و از این رو شماره ایشان زیاد بوده و تأثیر بسیار در حیات اجتماعی و فرهنگی کشور داشته اند.

۲-۲-۳ یزد، کرمان، خراسان

[پس از آن که موبد موبدان همراه با روحانیانش به شمال غرب یزد پناه بردند] روستاهای ترک آباد و شریف آباد با هم، مرکزیت سازمان روحانیت زرتشتی ایران را تشکیل دادند. ظاهراً منظور شاردن، بازرگان فرانسوی در سده هفدهم میلادی، همین روستاهاست، وقتی می نویسد: «پرستشگاه اصلیشان در نزدیکی یزد است… این، بزرگ ترین آتشکده ایشان و نیز پرستشگاه و مرکز آموزش آنان است. در آن جاست که ایشان دین، اندرزها و امیدهایشان را اظهار می دارند. روحانی بزرگشان همواره در آن جا به سر می برد و آن را ترک نمی کند. او را دستوران دستور می نامند.» و در دوره های بعد گزارش شده است که«زیارت یزد، تکلیف است و هر فرد باید دست کم یک بار در عمرش بدین کار مبادرت ورزد، در آن هنگام، آنان برای روحانی بزرگشان هدایایی می آورند.»( بویس، ۱۳۷۵ ؛ ص ۱۹۶)

روستاهای این ناحیه هنگامی که دستوران دستور در آن جا اقامت گزید، بایستی هنوز زرتشتی می بوده اند. تجمع بزرگی از زرتشتیان هم در شهر کویری کرمان و پیرامون آن وجود داشت. جامعه زرتشتیان کرمان هم دستوران دستوری برای خود داشت که زیر نظر موبدان موبد زرتشتیان، در یزد بود. در آن سوی کرمان، یعنی در سیستان هم زرتشتیانی بوده اند؛ ولی فنای آنان در دوره های بعد سبب شد، که هیچ گزارشی از این جامعه به جای نماند. از این مهم تر این که در خراسان هم که دروازه حملات و کشتارها بود، زرتشتیانی می زیسته اند؛ ولی پس از سده دهم میلادی/ چهارم هجری، از آذربایجان در شمال غربی ایران، خبری از این دین قدیم به گوش نمی رسد. و در دوران غازان خان که پایتختش را در تبریز نهاده بود، گویا جامعه زرتشتی آن هم به پایان کارش رسیده بود(بویس، ۱۳۷۵ : ص ۱۹۷).

از اطلاعات پراکنده جغرافی نویسان چنین برمی آید، که طی سده های چهار و پنج ه.ق (ده و یازده م) چند جامعه زرتشتی در ایران می زیستند. شمار زرتشتیان در فارس بیش از سایر نقاط ایران بوده است.

اصطخری می گوید:

اکثر نواحی به ویژه روستاها در فارس آتشکده داشتند و پارسیان آداب و رسوم آیین زرتشت را به دقت اجرا می کردند. گذشته از فارس سرزمینی به نام «ری» در کنار زاینده رود به زرتشتیان تعلق داشته است. تعدادی از زرتشتیان در قریه ای موسوم به قریه المجوس در نزدیک قم و تعدادی دیگر در خوزستان، عراق و خراسان زندگی می کردند. زرتشتیان سمرقند حفاظت آبگذر را بر عهده داشتند و در عوض از پرداخت جزیه معاف بودند(اصطخری، ۱۳۶۸: صص ۱۰۶، ۱۲۱).

ابوریحان بیرونی(وفات ۴۴۰ ق/ ۱۰۴۸ م) از جامعه کوچک زرتشتیان در خوارزم خبر می دهد و آنان را مردمانی سطحی توصیف می کند که تنها به ظواهر دین توجه داشتند و از معانی و حقایق آن بی بهره بودند(بیرونی، ۱۳۵۰: ص ۳۱۲)

۲-۳- وضعیت سیاسی- اجتماعی- فرهنگی زرتشتیان ایران

۲-۳-۱- زرتشتیان و حکومت های ایران پس از اسلام

ولی، به طور یقین می دانیم که تا قرن چهارم هجری از ایرانیان جمعی کثیر به دین اهورامزدا مانده و آتشکده های بسیار در شهرها و ده ها بپا بود. تألیفات بسیار به زبان پهلوی می شد و موبدان و هیربدان هنوز محترم بودند و حتی به دربار خلفا راه داشته اند. از اواخر قرن چهارم به بعد، تعصب خشک و سخت گیری و خشونت نسبت به صاحبان ادیان دیگر شدت یافت و دین مزدیسنان رفته رفته از رونق افتاده ضعیف و تقریباً متروک شد(صدیقی،۱۳۷۲؛ ص ۸۶).

۲-۳-۱-۱- آل بویه و زرتشتیان

وقتی امیران آل بویه زمام امور بیشتر ایران را به دست گرفتند، زرتشتیان از آسایش نسبی برخوردار شدند. این سلسله ایرانی، خود را از تبار بهرام پنجم ساسانی می دانست و نسبت به دین قدیم تا اندازه ای مهربان بود. می گویند: عضدالدوله دیلمی، زمانی یک مجوس به عنوان دبیر خود گماشت . کتیبه ای عربی که بر سنگ های تخت جمشید کنده شده است، می گوید: که چگونه به سال ۹۵۵ م این فرمانروا از این ویرانه ها دیدن کرد و ماراسفند، موبد کازرون فارس، کتیبه های پهلوی آن جا را برایش خواند. در این زمان کازرون هنوز کاملاً زرتشتی بود و در اوایل سده یازدهم میلادی، حتی حاکمی زرتشتی به نام خورشید داشت(بویس، ۱۳۷۵؛ ص ۱۹۱).

عضدالدوله در فارس سیاست بی طرفی و مدارای دینی را تعقیب می کرد. هنگامی که فتنه ای خانگی میان مسلمانان و زرتشتیان بروز کرد و خانه های زرتشتیان به دست مسلمانان ویران گردید، وی به گوشمالی شدید دست اندرکاران این واقعه فرمان داد(فرای[۴]، ۱۳۷۷).

طی روزگار آسودگی آل بویه بود که جامعه زرتشتی بار دیگر توان پرداختن به موضوع گاهشماری را یافت. نوروز دینی، هنوز در آغاز آذر ماه برگزار می شد، ولی کبیسه یک ماهه برای نگاه داشتن آن تاریخ در اعتدال بهاری، که می بایستی در دوره خسرو پرویز اعمال می شد، طی جنگ ها و آشوب های آن روزگار، فراموش شده و بر این اساس آذرماه پیوسته عقب افتاده و تا سده دهم، از ماه های زمستان شده بود.این عقب نشینی سبب شد که به سال(۱۰۰۶م/۴۹۶ ه ) روز اول فروردین، عملاً یک بار دیگر با اعتدال بهاری مصادف شود، و از این رو در آن سال، نوروز دینی هم در همان تاریخ برگزار شد. و همراه آن پنج روز گاهانی هم عقب رفتند و به پایان اسفند ماه افتادند و همه گاهشمارها نیز بر همین اساس جابجا شدند. پارسیان هم همین تغییر را ایجاد کردند که به نظر می رسد در آن زمان از طریق زمینی، با زرتشتیان سیستان در تماس بوده اند. برای جامعه ایرانی این آخرین تغییری بود که تا سده بیستم انجام شد(بویس، ۱۳۷۵ : ص ۱۹۲)

به موجب اخباری که در پاره ای از منابع به چشم می خورد، در عهد اسلامی نیز جمع زیادی از زرتشتیان در ری اقامت داشتند، ولی کم کم از تعداد آن ها کاسته شد، عده ای از آن ها اسم و رسم و شهرت داشته، با برخی از امرای لشکری و کشوری مشهور بودند. ابودلف مسعربن مهلهل که در محضر صاحب بن عباد(از وزرای معروف آل بویه) حضور می یافت، در الرساله الثانیه در شرح حال مردی زرتشتی که ظاهراً مقاطعه کار سپاه بود می نگارد» در آن جا(ری) یک از مجوسان که به سال ۳۳۰ ه درگذشت، دیدم که سپاهیان خراسان و سران ایشان را سال تا سال شرابی در غایت جودت با تمامی لوازم آن از بره و طعام و میوه و هدایایی بخشید. وی ضمن نقل این حکایت به ثروتمندی و سخاوت زیاد این زرتشتی اشاره می کند. هم چنین او از یک زرتشتی شاعر از اهالی ری به نام بهرام پژدو نیز نام برده است که «زرادشت نامه» را سرود(کریمیان ۱۳۷۶: ص ۴۵).

خلاصه در قلمرو آل بویه نصاری و یهود در جبال و اهواز، مجوس(زرتشتیان) در فارس و کرمان، صائبین در اهواز بسیار بودند و در عراق هم از پیروان تمام ادیان تعداد قابل ملاحظه ای وجود داشت و با آن که جامعه اسلامی گه گاه اهل ذمه را ملزم به لبس «غیار و زنار» می کرد و با آن که آن ها همه جا به طور رسمی از اشتغال به مشاغل مربوط به نیازهای عام ممنوع بودند، در قلمرو آل بویه غالباً در اقامه مراسم خویش آزادی داشتند و در مقابل تأدیه جزیه و خراج در ذمه حمایت مسلمین بودند. اعطای مناصب اداری و مشاغل مربوط به حکومت به آن ها در دستگاه آل بویه نشانه ایی از سماحت فوق العاده دیلمان و اعتماد ایشان بر صدق و صمیمیت آن ها بود(زرین کوب، تاریخ مردم ایران، ۱۳۶۷؛ ص ۴۸۰).

۲-۳-۱-۲- غزنویان و زرتشتیان

غزنویان منسوبند به غزنه یا غزنی یا غزنین از شهرهای افغانستان حالیه در دامنه سلسله کوه های سلیمان که مرکز اولی و پایتخت ایشان بوده و اهمیت و اعتبار آن خاندان از شهر مزبور شروع شد(پیرنیا ۱۳۷۵: ص ۵۶۶ ).

اگر چه اساس دولت غزنوی از البتکین است، لیکن مؤسس حقیقی این سلسله سبکتکین را باید شمرد، چه او هم در طرف مشرق و جنوب بر بلادی وسیع دست یافته و هم از سمت مغرب به مقام حکومت خراسان و استیلای بر این کشور نایل آمده و ممالک غزنوی را وسعتی عظیم بخشیده است(پیرنیا ۱۳۷۵؛ ص ۵۶۶).

سلطان محمود در مذهب حنفی تعصب مفرط داشت و چون در ایام او بر اثر تبلیغات دعاه اسماعیلی در ماوراءالنهر و خراسان عده کثیری از مردم به آیین اسماعیلی یا مذاهب دیگر شیعه گرویده بودند، محمود هر کجا از ایشان نشان می یافت به سختی تمام می کشت، مخصوصاً به آن علت که دعاه اسماعیلی اهل ایران را به پیروی از خلفای فاطمی مصر می خواندند و این خلفا هم مدعی بنی عباس مخدومین محمود بودند این سلطان غالب کسانی را که بر دین حنفی نمی رفتند به تهمت قرمطی(یعنی اسماعیلی و طرفدار فاطمیون) تعقیب می کرد و به قتل می رساند و در این راه پیش او قرامطه و معتزله و حکما همه یک حکم داشتند، چنان که یاران مجدالدوله را به جرم معتزلی بودن از دم شمشیر گذراند و قسمت اعظم کتابخانه او را طعمه حریق کرد و فرستاده خلیفه فاطمی مصر را کشت. این سلطان گاهی نیز برای ضبط اموال اعیان و توانگران ایشان را به بد دینی متهم می ساخت و دارایی آنان را در ضبط خود در می آورد(پیرنیا ۱۳۷۵: ص ۵۷۴). ما از تعامل غزنویان با زرتشتیان در منابع تاریخی اطلاعات زیادی نداریم ، همچنانکه مری بویس معتقد است: تاریخ در قرن چهارم و پنجم در باره اقلیت های دینی اطلاعات زیادی به ما نمی دهد ، ولی می توان ، از منابع ادبی این دوره ، وضعیت اقلیت های دینی را تا حدودی حدس زد و گفت : که وضعیت اقلیت های دینی به مراتب از شیعیان اسماعیلی و فاطمی و فرقه های دیگر مسلمان بهتر بوده است . همانطور که عنصری این وضعیت را در دو بیت این گونه توصیف کرده است :

« تو آن شاهی که اندر شرق و در غرب جهود و گبر و ترسا و مسلمان

همی گویند در تسبیح و تهلیل الهی عاقبت محمود گردان »

۲-۳-۱-۳- سلجوقیان و زرتشتیان

سده های نهم و دهم میلادی را میان پرده ایرانیِ «میان تازیان و ترکان» نامیده اند. در نخستین سال های سده یازدهم میلادی ترکان سلجوقی از آسیای میانه به خراسان یورش آوردند، در سراسر ایران تاختند و همه سلسله های محلی را نابود کردند؛ و چون استقرار یافتند، اسلام را به گرمی پذیرا شدند. از اوضاع زرتشتیان در دوران حکومت اینان(۱۰۳۷ م- ۱۱۵۷ م) چندان نمی دانیم، ولی در جنگ های فتح ایران، بسیاری از آنان بایستی یا کشته شده باشند یا طی این دوران سخت که «همه راه ها بسته بود جز راه اسلام» ناچار از دین خود دست کشیده باشند(بویس، ۱۳۷۵ : ص ۱۹۵).

۲-۳-۱-۴- وضعیت اجتماعی زرتشتیان تا استقرار مغولان در ایران

بهترین راه بقای کافران [زرتشتیان] همزمان با تهاجم مغولان ناپیدایی بود؛ و احتمالاً در همین ایام بود، که موبدان موبد درصدد برآمد به همراه روحانیانش به مکانی تا جای ممکن دور(دهکده ای کوچک مشهور به ترک آباد در کنج شمال غربی دشت یزد) پناه جوید. این دهکده دورترین نقطه از شهر یزد دارای حاکم مسلمان، و در ناحیه ی مهمان کش و محصور در کوه ها بود؛ و در تپه های نزدیک آن جا زیارت گاهی برای «بانوی پارس» یعنی اردویسور اناهید وجود داشت که گویا وجود این زیارتگاه در گزینش این مکان بخصوص هم نقش داشته است. و علاوه بر این دو آتش، آتش بهرام را هم به روستای مجاور، یعنی شریف آباد آوردند و در آن جا، آن ها را در خانه های آجری کوچکی شبیه خانه های معمولی روستایی نشاندند.(از آن زمان همه آتش های مقدس را، هر چند بلند مرتبه بودند، ناچار به این شیوه بدون مزاحمت نگاهداری کردند. از آن پس گنبدهای بلند از آن مسجد مسلمانان بود.(بویس، ۱۳۷۵ : ص ۱۹۰).

در اثر یورش سهمگین مغول زرتشتیان هم آسیب فراوان دیدند. بسیاری کشته شدند و آن ها که توانستند به هند گریختند. پس از حمله مغول ادبیات مزد یسنا به گونه ای در ایران نابود گشت که اگر کسی می خواست در این زمینه تحقیقی کند ناچار می بایست به هند برود(بهار ، ۱۳۴۷).

۲-۳-۲- رابطه مسلمانان ایران با زرتشتیان

۲-۳-۲-۱- آزادی های فردی زرتشتیان

به گفته شهمردان، زرتشتیان از سوی ایرانیان تازه مسلمان شده بیشتر اذیت و آزار می دیدند. گاهی برداشت های متفاوتی در این زمینه به چشم می خورد. در نامه ای که چند تن از زرتشتیان ساکن ایران در سال ( ۸۵۷ م/۲۴۵ ه) به پارسیان ساکن سورت و نوساری هندوستان می نویسند، از وضع نابسامان خود در ایران گلایه نموده و بیان می کنند: « که هیچ گاه روزگاری به این بدی نداشته اند(یکتایی، ۱۳۵۲: ص ۱۱۵).»

در سده دهم (میلادی/ چهارم هجری) زرتشتی توانگری اهل ری با رنج و خرج بسیار دخمه ای(استودانی) بر بالای تپه ای ساخت؛ روزی که ساخت آن دخمه به پایان رسید، مردی محتسب به بهانه ای به آن جا شد و بانگ نماز بکرد بلند، و این بهانه ای شد تا آن بنا را تصرف کند(خواجه نظام الملک، ۱۳۷۳؛ ص ۱۷۲).

این کار هیچ استفاده برای مسلمانان نداشت، ولی گبر آزاری، سرگرمی مورد علاقه ای بود که قرن ها ادامه داشت و خلفا و حکومتیان بلند پایه و هم چنین عوام، به آن می پرداختند(بویس، ۱۳۷۵ : ص ۱۹۰).

دیگر وسیله آزار زرتشتیان آزار سگان بود. در اسلام آغازین نشانه ای از خصومت مسلمانان امروز نسبت به سگ به عنوان جانوری ناپاک نمی یابیم و به نظر می رسد این امر در ایران، و به دلیل احترام بسیار زردشتیان برای سگان آگاهانه ترویج یافت. احتمالاً بد رفتاری با سگ نظیر دور انداختن کتی یا تف کردن در آتش نشان ظاهری برجسته اسلام آوردن راستین بود و میزان آزاری که از آن پس مسلمانان در طول قرن ها بر این جانور وارد کردند، نمونه غم انگیزی از بی رحمی است که رقابت دینی می تواند ایجاد کند(بویس، ۱۳۷۵ : ص ۱۹۱)

با این حال در دوران اسلامی هرگز امنیت پایداری برای زرتشتیان وجود نداشت. به سال( ۹۷۹ م/۳۷۶ ه )در شیراز میان مسلمانان و مجوسان جنگی در گرفت «که در آن از گروه اخیر بسیار کشته شدند و خانه هایشان سوخت».

مسلمانان پس از فتح ایران، زرتشتیان را مانند؛ سایر اهل کتاب دانسته و کتاب آن ها را مقدس و آسمانی به حساب آوردند و خلفای راشدین به شیوه اهل کتاب با آن ها رفتار نمودند(امین ، بی تا: ص ۱۲۵).

مسلمانان نیز این ادعا را پذیرفتند و نوشته های مجوسان مورد احترام واقع گشت، هم چنین از ویرانی آتشکده ها به دست دولت و یا اقدامات دیگری بر ضد مقدسات زرتشتی به ندرت شنیده می شود و عقاید زرتشتی جزو ادیانی درآمد، که می بایست با آن ها مدارا شود(اشپولر[۵]، تاریخ ایران در قرون نخستین اسلامی ۱۳۵۸: ص ۸،۲۳۸).

از منابع تاریخی برمی آید در نتیجه خوش رفتاری مسلمانان و عدم اجبار و اکراه تا قرن پنجم آیین زرتشتی در ایران هنوز رایج و عده پیروان آن زیاد بوده و آتشکده ها به تعداد فراوان در شهرهای ایران دایر بوده و موبدان و دانشمندان ایرانی با آزادی کامل هم چنان فعالیت دینی و فرهنگی خود را دنبال می کردند(آرنولد[۶]، ۱۳۵۸: ص ۴۶۲).

اما مجوس در عراق، و خصوصاً جنوب ایران زیاد بودند و به سال ( ۳۶۹ ه ) بین مسلمانان و مجوسان شیراز فتنه ای افتاد و عامه خانه مجوسان را غارت کرده، ایشان را کتک زدند، چون؛ خبر به عضدالدوله رسید، همه دست اندرکاران آشوب را دستگیر و شدیداً تنبیه کرد. به استثنای این مورد شیراز معمولاً شهر آرامی بود، چنان که مقدسی با شگفتی می گوید:

«مجوسی که لباسش علامت (غیار) داشته باشد ندیدم و در اعیاد مجوسیان بازارها همه آذین بندی می شود» به سال ۳۷۱ ه یکی از صوفیه بزرگ درگذشت. مسلمانان، یهودیان و مجوسیان جنازه او را مشایعت کردند. مردم شهر قرینین در وسط کویر شرق فارس یکپارچه مجوس بودند و زندگی شان از چاروادرای می گذشت(متز[۷]، ۱۳۶۴: ص ۵۳).

۲-۳-۲-۲- آزادی های مذهبی زرتشتیان

معین در کتاب «مزد یسنا و ادب پارسی» از قول مغرضانه سرجان ملکم انگلیسی آورده است:

پیروان پیامبر عربی شهرهای ایران را با خاک یکسان ساختند، آتشکده ها را سوختند، موبدان را از دم تیغ گذراندند، کتاب و کسانی را که کتاب ها در اختیارشان بود از بین بردند، موبدان را مجوس و ساحر دانستند و کتب ایشان را کتب سحر می خواندند. به گفته شهید مطهری این قضیه مغرضانه تنها به دست دشمنان اسلام صورت می گیرد و ساخته و پرداخته ذهنیت آن هاست، در حالی که به شهادت تاریخ، آزادی مذهبی زرتشتیان حفظ شد. بحث درباره تسامح در اسلام بارها مورد توجه و نظر نویسندگان مسلمان و غیر مسلمان قرار گرفته است(مطهری، ۱۳۶۲: ص ۲۷۸).

آتشکده ها قبل و بعد از اسلام معمولاً محلی برای درس و بحث نیز به شمار می رفتند. ابن ندیم در کتاب الفهرست به شمار زیادی از کتاب های پهلوی و هندی اشاره کرده است، که از دستاوردهای همین مراکز می باشند(مطهری، ۱۳۶۲؛ ص ۲۸۰).

قطعاً هر جا آتشکده ای بوده روحانیونی هم برای اعمال و مراسم مذهبی در آن مکان بوده اند که همه این نشان از آزادی مذهبی زرتشتیان دارد.

بدین ترتیب آزادی مذهبی که مسلمانان به ایرانیانی که هم چنان به دین قدیم خود، زرتشتی وفادار ماندند ارزانی داشتند، اثبات می کند که گرایش گسترده ایرانیان به دین اسلام در اثر اعمال فشار و زور نبوده است، بلکه این تسامح و آزادی مذهبی که زرتشتیان بر طبق موازین اصیل اسلامی اعطا شد، عاملی برای جلب آنان به دین اسلام بوده است(آرنولد، ۱۳۵۸: ص ۴۶۲).

۲-۳-۲-۳- واکنش و عکس العمل زرتشتیان در مقابل مسلمانان

به طور کلی و در مجموع واکنش زرتشتیان در رویارویی با اسلام در ایران از سه حالت خارج نبوده است. برخی از آنان با پذیرش اسلام در ردیف مسلمانان قرار گرفته اند و به عنوان نو مسلمان سعی کرده اند، امتیازات برابری با سایر مسلمانان به دست آورند. برخی دیگر نیز با پایبندی به دین آبا و اجدادی خویش، زرتشت در ردیف اهل کتاب درآمده اند و از برخی مزایای آن ها بر طبق قوانین اسلام بهره مند شده اند، عده ای نیز هر دو مورد بالا را نوعی خفت و خواری دانسته اند و برای حفظ دین و سنت زرتشت و یا سایر انگیزه ها مبادرت به ترک خانه و کاشانه خود نموده و به مناطق دیگری از ایران یا حتی به خارج از ایران(هند) مهاجرت کرده اند(فرای، میراث باستانی ایران؛ ۱۳۷۷: ص۳۴).

شاید بتوان با بررسی دلایل و انگیزه های مهاجرت زرتشتیان ایران به نتایج بهتری دست پیدا کرد. که البته در خصوص این مهاجرت سه نظریه متفاوت وجود دارد.

۱) حفاظت از دین آبا و اجدادی و پاسداری از آن:

برخی از محققین بر این باورند که رفتار مسلمانان با زرتشتیان در عصر اموی به ویژه در فارس و خراسان رفته رفته اهانت آمیز و طاقت فرسا گردید و به همین دلیل بود که گروهی از آنان در پاسداری از دین نیاکان زاد و بوم خود را ترک کردند(فرای، میراث باستانی ایران؛ ۱۳۷۷؛ ص۳۴).

۲) تنش های داخلی زرتشتیان:

تشتت های داخلی زرتشتیان و نقض تبلیغات آن در بین پیروان سایر مذاهب بعد از فتح ایران و سیادت مطلق اسلام به عنوان دین رسمی دولت، هم باعث شد که عده ای از معتقدین واقعی به دین زرتشت که از گرویدن به اسلام امتناع می ورزیدند به مهاجرت از وطن خویش ناگزیر گردند(اشپولر، تاریخ ایران در قرون نخستین اسلامی ۱۳۵۸: ص ۳۴۸).

۳) علاقه مندی به تجارت و بازرگانی:

رغبت و علاقه زرتشتیان را به این مهاجرت نباید از یاد برد، چون زرتشتیان به واسطه پیشینه تجارت و سوداگری علاقه زیادی به ماندن در کشور پر ثروت هندوستان را داشتند و از این جهت آمدن ایشان را به هند و اقامت گزیدن در این کشور را نباید واقعه جدیدی به شمار آورد و همان طور که می دانیم اجباری هم در کار نبوده است، چون حداقل این بود که اگر چه نتوانستند دین خود را به طور دلخواه و مناسب نگاه دارند ولی اجازه داشتند که به طریق معمول بر وفق آن رفتار نمایند(رضوی، ۱۳۷۹: ص ۲۵۵).

از دلایل سه گانه که برای مهاجرت زرتشتیان ذکر گردید، دو دلیل بیانگر آزاد بودن زرتشتیان در مهاجرت و تصمیم گیری بر اساس میل و اراده خودشان بوده است و هیچ اجباری در کار نبوده است.

بقیه زرتشتیان به مرور زمان و در نتیجه تماس با مسلمانان و آشنایی تدریجی با احکام اسلام به خصوص با توجه به مقررات و محدودیت هایی که برای اهل ذمه در نظر گرفته شده بود خود به خود و بدون هیچ گونه خونریزی به اسلام روی می آوردند(اجتهادی، ۱۳۶۳: ص ۱۸۳).

از مجموع آن چه گذشت می توان چنین نتیجه گرفت که بیشتر فشارها بر زرتشتیان از نوع سیاسی و اقتصادی بوده و از لحاظ مذهبی باید گفت ما شاهد آزادی مذهبی هستیم که اعراب مسلمان به ایرانیانی که هم چنان به دین قدیم خود زرتشتی وفادار مانده بودند، ارزانی می داشتند که این موضوع اثبات می کند که گرایش وسیع ایرانیان به دین اسلام در اثر اعمال فشار و زور نبوده است بلکه این تسامح و آزادی مذهبی که به زرتشتیان بر طبق موازین اسلامی اعطا شد خود عاملی برای جلب نظر آن ها به دین اسلام بوده است.( یعنی با حضور اسلام در ایران تنگه هرمز و مناطق جنوبی ایران به دلیل همجواری با مرکز خلافت یعنی بغداد رونق سیاسی و اقتصادی خودرا ازدست داد ، و فعالیت های اقتصادی زرتشتیان در نواحی جنوبی و هرمز تحت الشعاع بازار بغداد و مرکز خلافت قرار گرفت ، بنابر این آنها مهاجرت را بر ماندن درجنوب ایران ترجیح دادند.)

عکس مرتبط با اقتصاد

۲-۳-۳- اماکن مذهبی زرتشتیان

۲-۳-۳-۱- شهرهایی که اماکن مذهبی آن ها فعال بوده است

از قرن چهارم که مصادف با دوره اوج و شکوفایی نوشته های نویسندگان اسلامی است، اخبار بسیاری در اختیار است که حکایت از فعالیت آتشکده ها دارد، مانند گزارش ابن حوقل در این باره.

جنوب ایران، مناطق فارس و خوزستان یکی از عمده مناطقی است که آتشکده های بسیار داشت. در قرن چهارم ه در استخر فارس آتشکده ای خاموش بود که به نام مسجد سلیمان بن داوود نزد مردم معروف بوده است. این امر حاکی از عدم ویرانی آن توسط مسلمانان و متروک شدن آن به دلیل کاهش شمار زرتشتیان در این خطه بوده است(ابن حوقل، صوره الارض، ۱۳۶۶: ص ۳۵).

مسعودی از مورخان قرن چهارم ه هم نوشته است: «آتشکده ای است که اردشیر پسر بابک ساخته است. این آتشکده را دیده ام که تا شهر یک ساعت فاصله دارد و بر کنار چشمه ای است و عید مخصوص دارد و یکی از گردشگاه های فارس است.»(مسعودی، ۱۹۸۴؛ ص ۲۴۴). به گفته استخری در قرن چهارم هجری«هیچ ناحیت و شهری بی آتشگاه نیست و آن را حرمت دارند.»(اصفهانی، ۱۳۶۷: ص ۲۴۴).

از آتشکده های دیگر که استخری نام برده می توان به این ها اشاره کرد: شبرخشین در باب ساسان، گنبد کلوشندر کازرون، آتشکده چفته، آتشکده کلازن(کلارودن) در شیراز، آتشکده مسویان. در زمان استخری پاره ای از رسومات هم چنان در این آتشکده ها جاری بود. به گزارش وی زرتشتیان زیادی در فارس بودند که از آن ها با لفظ «گبر» نام می برد(اصطخری، ۱۳۶۸، ص ۹۷)

از آتشکده های روشن فارس که تا قرن ششم از آن ها گزارش در دست داریم، آتشکده «بجره» می باشد که دارا، پادشاه هخامنشی آن را ساخته بود که زرتشتیان به آن قسم یاد می کردند. آتشکده بارین نزدیک برکه گور، آتشکده سیوخشین نزدیک دروازه شاهپور، آتشکده جنبذ کاووس(گنبد کاووس) آتشکده های بزرگی در کازرون، شیراز، هرمز و روستای سوکان نزدیک شیراز که مورد احترام اهالی فارس بود(ادریسی، بی تا : ص ۴۲۵).

از دیگر آتشکده هایی که بقایای آن در فارس موجود است، عبارت است از: «تنگ کرم» در سه فرسخی شهر فسا به طرف شمال شهر که ساکنان آن نواحی آن را تمپ می نامند. آتشکده «آذرجو» از آثار قدیم دارابجرد که این چارطاقی در چهار فرسنگی دارابجرد قرار دارد(شیرازی، آثار عجم، ۱۳۵۳: ص ۸۵، ۱۰۱).

در استان جبال نیز آتشکده های بسیاری بوده است، از جمله آتشکده آخُرین از روستاهای مرج القلعه که در قرن چهارم روشن و نزد مجوس محترم بوده است(شیرازی، آثار عجم، ۱۳۵۳؛ ص ۱۰۱). با وجود این، تعداد آتشکده های روشن بسیار بود. در اصفهان هم چنان آتش های روشن وجود داشته است. آتشکده ای بر بالای کوه مارس به همین نام که در سه فرسخی اصفهان بوده، وجود داشته که تا قرن چهارم نزد زرتشتیان اعتبار داشته و محترم بوده است(مسعودی، ۱۹۸۴: ص ۲۲۸).

مسعودی وصف خرابه ی آتشکده ی قدیم استخر را که در زمان او به مسجد سلیمان معروف بوده چنین بیان می کند:

من این مسجد را دیده ام، تقریباً در یک فرسنگی شهر استخر واقع است، بنایی زیبا و معبدی باشکوه است. در آن جا ستون هایی از سنگ یک پارچه با قطر و ارتفاع حیرت بخش دیدم که بر فراز آن اشکال عجیب از اسب و سایر حیوانات غریبه نصب بود که هم از حیث شکل و هم از لحاظ عظمت، شخص را به حیرت می افکند. در گرد بنا خندقی وسیع و حصاری از سنگ های عظیم کشیده بودند، مستور از نقوش برجسته بسیار ماهرانه. اهالی این ناحیه این صور را از پیغمبران سلف می پندارند(مسعودی، ۱۹۸۴: ص ۷۶، ۷۷).

در سایر شهرها و دیه های ایران نیز آتشکده ها به پا بود و بعضی از آن ها پیش مزدائیان قدر و شکوه داشت. در ایالت فارس که زادگاه شاهان ساسانی بود مخصوصاً تا قرن چهارم ه آتشکده های فراوان وجود داشت.

از جمله اماکنی که هم اکنون آتش مقدس زرتشتیان در آن روشن است، آتشکده یزد می باشد. این آتش مقدس اکنون در ایالت گجرات هندوستان به آتش ایران شاه معروف است. شهر یزد از گذشته های دور از مراکز مهم زرتشتیان محسوب می شد وبرای زرتشتیان در حکم کعبه مسلمانان بود(آذرگشسب، ۱۳۵۰، بی تا: ۲۷).

۲-۳-۳-۲- دلایل دوام و پایداری اماکن مذهبی زرتشتیان

به اعتقاد فقهای اسلام، زرتشتیان اهل کتاب می باشند و در قرآن به عنوان مجوسیان معرفی شده اند. لذا اهل کتاب تا زمانی که به شرایط جزیه عمل نمایند(و حالت خصمانه و براندازی حکومت اسلامی را نداشته باشند)، حقوق اجتماعی و آزادی دینی آنان به عنوان اقلیت دینی رسماً پذیرفته می شود. بنابراین اماکن مذهبی آنان از تعرض مصون است. شاید بتوان دلایل دیگری هم برای ادامه حیات این اماکن مذهبی ذکر کرد که عبارتند از:

۱) زرتشتیان برای ادامه فعالیت آتشکده ها مبالغ قابل توجهی مالیات به والیان می پرداختند.

۲) در میان اهل کتاب معمولاً این گروه به قرارداد ذمه پای بند بودند و عنادها و دشمنی های آنان با مسلمانان در مقایسه با سایر مذاهب بسیار کم بود، در نتیجه مسلمانان نیز حقوق ایشان را محترم شمرده، و با آنان زندگی مسالمت آمیزی داشتند.

۳) عدالت محوری، وفای به عهد حتی با کفار توأم با روحیه رحمت و مهربانی از اصول حیات بخش اسلام است که در دوره های مختلف شامل حال اقلیت های دینی گردیده است.

۴) اسلام برای تمام موحدین و اهل کتاب حتی(یهودیان، مسیحیان، زرتشتیان) احترام خاصی قائل است که برای بت پرستان قائل نیست.

آقای زرین کوب در تحلیل دوام و بقاء زرتشتیان دلایلی را ذکر کرده که خالی از لطف نیست:

۱) « اعمال عمده ای فعالیت و حیات آیین مجوس را در این نواحی ممکن می ساخت قدرت مادی و اخلاقی بقایای اهل بیوتات در شهرها و کثرت و غلبه روستائیان و شبانکارگان ذ موم بود که مخصوصاً با پرداخت غالباً منظم جزیه و خراج موضع خود را در سرزمینی که بعد از پایان عهد فتوح از رفت و آمد سپاهیان و مهاجران عرب تقریباً بر کنار بود حفظ کردند. چنان که در ولایت طبرستان و دنباوند و دیلم نیز حصار البرز کوه و معابر دشوار آن، مجوس این نواحی را در فعالیت خود آزادی می داد».

۲) « در طی این سال ها موبدان هم که در دنبال سقوط حکومت ساسانی تکیه گاه سابق خود را از دست داده بودند، برای آن که خود و پیروانشان در نزد فاتحان از شمول اهل کتاب و عنوان «ذمی» بیرون نیایند و در عین حال از تفرقه و اختلاف ناشی از مقالات مبتدعه قوم در امان بمانند در تدوین و تفسیر مجدد اوستا و تصفیه آن از عناصر و اشاراتی که ممکن بود دست آویز فرقه های مبتدعه گردد، شوق و حرارت خاصی نشان دادند و حتی از ورود در مجادلات کلامی که پیروانشان را در عقاید خویش استوار می داشت نیز خودداری نکردند(زرین کوب، تاریخ مردم ایران، ۱۳۶۷؛ ص ۱۶۰)» .

۲-۳-۳-۳- دلایل زوال و تعطیلی اماکن مذهبی زرتشتیان

دکتر زرین کوب در این تحلیل دلیل زوال دین زرتشت را این چنین بیان کرده است:

«آیین زرتشت چون در طی فرمانروایی چهارصد ساله ساسانیان عادت کرده بود بر قدرت دولت متکی باشد، به مجرد آن که این نقطه اتکاء را از دست داد، در اکثر شهرهایی که به زور و قوه قهر فتح شد، تدریجاً حیثیت و اعتبار گذشته خود را از دست داد. مع هذا انحطاط آن بیشتر ناشی از انحطاط نیروی اخلاقی طبقه موبدان بود تا اعمال زور و فشار عناصر فاتح. درست است که بعد از فتوح در بعضی نواحی از جانب خلفا و عمال آن ها با بسط یا دوام آیین مجوس مبارزه هم شد و احیاناً برخی آتشکده ها نیز به وسیله عامه مسلمین تخریب گشت، اما گرایش به اسلام مخصوصاً در بین بقایای ممتاز از طریق الزام و اکراه انجام نشد غالباً به طیب خاطر و تا حدی جهت حفظ شئون اجتماعی در جامعه جدید انجام می شد(زرین کوب، تاریخ مردم ایران، ۱۳۶۷: ص ۱۵۹)».

در جای دیگری نیز می گوید : «سایر مزدیسنان که در حفظ آیین خود اصرار زیادی نورزیدند، مخصوصاً در خراسان و سیستان و ماوراءالنهر با گرایش به آیین اسلام هم موضع اجتماعی خود و هم آن قسمت از سنت ها و رسوم خود را که با آیین نو مغایر نبود، حفظ کردند و بدین گونه در جامعه اسلامی تدریجاً به پیدایش فرهنگ تازه ای کمک کردند که نشر و حفظ آن را زبان دری تضمین کرد و اوج کمال آن در حماسه استاد طوس مجال انعکاس یافت(زرین کوب، تاریخ مردم ایران، ۱۳۶۷: ص ۱۵۹).

۲-۳-۴- اوضاع فرهنگی زرتشتیان ایران

۲-۳-۴-۱- خدمات فرهنگی زرتشتیان

بدیهی است زرتشتیان ایران و سازمان های وابسته به آن ها را که در دوره های نخست اسلام به حد وفور در ایران وجود داشته، می توان از عواملی شمرد، که در حفظ آثار فرهنگی و دینی ایران باستان تأثیر فراوان داشته است و آنان بودند که آثار ایرانی را در دست داشته، در نزد خود یا در آتشکده ها و جاهای امنی نگه می داشتند و به درس و بحث آن ها می پرداختند و بدین ترتیب از نابود شدن آن ها جلوگیری می کردند، به طوری که تاریخ نویسان و دانشمندان مسلمان برای تحقیق در تاریخ، آداب و رسوم مذاهب ایرانی به موبدان و هیربدان مراجعه می کردند(الهامی ، بی تا: ص ۳۴۸).

در سده دهم میلادی یکی از بزرگان ایرانی(احتمالاً و از نام هایی که در تبار نامه اش می آیند، نبیره زرتشتی) چهار روحانی زرتشتی فرهیخته را گرد آورد تا نسخه ای از خداینامه را از پهلوی به عربی برگردانند که این کار به سال ۹۵۷ م با پایان رسید. این متن رونویسی شده اساس شاهنامه فردوسی شد که محبوبیت شگرفی به دست آورد و داستان های پهلوانی قدیم را برای زرتشتیان و مسلمانان زنده ساخت. در نتیجه، تبلیغات ساسانی نهایتاً در سراسر جامعه زرتشتی رواج یافت، به طوری که پارسیان[هند] هم (که نیاکانشان از پارت باستانی آمده بودند) یاد گرفتند مانند ایرانیان(که اساساً پارتی تبارند) فکرکنند که اشکانیان، پادشاهی را غصب کردند و دین را از یادها بردند. و این که بقای دین، مرهون ساسانیانِِ، «برحق» و «راست کیش» بوده است(بویس، ۱۳۷۵ : ص ۱۶).

تا سده دهم میلادی، نگارش کتاب های فارسی میانه به خط پهلوی، تقریباً متوقف شده بود، و از این تاریخ به بعد، زرتشتیان به زبان آن روزگار خود، یعنی فارسی نو، که آمیخته با عربی بود، نوشتند و خط عربی را به کار بستند. این آثار متأخر، اساساً اقتباسی(شامل مطالب تعلیمی یا دینی) هستند؛ چه جامعه زرتشتی، با فرو کاستی شدید اعضایش منابع مالی و فکری خود را از دست داده بود(بویس، ۱۳۷۵ : ص ۱۹۱).

اما در قلمرو اسلام احتجاجات تنها با یهود و نصاری نبود. مجوس مخصوصاً در ایران بعد از ساسانیان، نیز در این مناظرات وارد بودند. در بین مسلمین مناظره با ثنوبه مجوس و رد عقاید و آراء آن ها مورد توجه معتزله بود(زرین کوب، کارنامه اسلام، ۱۳۶۲: ص ۹۹)

درهر حال مسئله ای که در مناظره با مجوس و ثنویه مطرح شد فلسفی و اخلاقی بود و با آن که مجادله با مجوس بعدها دنبال نشد اما این همه، مناظرات مسلمین را معتزله به این مباحثات رنگ عملی خاصی بخشید. در هر حال از همین مناظرات با اهل دیانات بود که علم کلام نشأت یافت و جالب آن که حتی علما زرتشتی نیز در احتجاجاتی که بر ضد یهود و نصاری، و احیاناً خود اسلام می کردند، مباحثشان بیش و کم رنگ کلام اسلامی داشت. کتاب پهلوی «شکند گمانیک و یچار» در مشاجره با یهود و نصاری و مانویه از استدلالات مسلمین مایه می گرفت(زرین کوب، کارنامه اسلام، ۱۳۶۲: صص ۱۰۰ و ۱۰۱)

۲-۳-۴-۲- شخصیت های فرهنگی زرتشتیان

دیدگاه استاد مرتضی مطهری در خصوص خدمات فرهنگی زرتشتیان در ایران دوره اسلامی و قبل از آن قابل تأمل و توجه است. ایشان می گویند:

در طول تاریخ ۱۲ قرنی فلسفه و پزشکی دوره اسلامی، نه به یک فیلسوف زرتشتی برمی خوریم و نه به یک پزشک زرتشتی(و از این قبیل است جمع ریاضی دانان) بدیهی است هم چنان که یهودیان و مسیحیان می توانسته اند در این نهضت علمی و فرهنگی شرکت کنند و سهیم باشند، زرتشتیان هم می توانستند شرکت کنند، ولی شرکت نکرده اند. هم چنان که در دوران قبل از اسلام هم شرکتی در فرهنگ جهانی نداشته اند. در دوران قبل از اسلام ایرانیانی که مشعل دار علم و فرهنگ بوده اند، مسیحی و یا یهودی و یا صائبی بوده اند و همان ها هستند که دانشگاه جندی شاپور را اداره می کردند. در دوره اسلامی در میان فلاسفه تنها بهمنیار بن مرزبان آذربایجانی(متوفی ۴۵۸ ه) است که زرتشتی بود ولی او هم بعد مسلمان شد، و در میان پزشکان تنها علی بن عباس اهوازی معروف به ابن المجوسی است که پزشک عالیقدری است، ولی او هم هم چنان که ادوارد براون و دیگران گفته اند، و به علاوه نامش گواهی می دهد نیاکانش زرتشتی بوده اند نه خودش. حقیقت این است که روح زرتشتی گری به صورتی بوده(یا شده) که به هیچ وجه با علم و فلسفه سازگار نبوده و اگر احیاناً افرادی زنجیر را پاره می کرده اند و به علوم می گراییده اند، زرتشتی گری را بدرود می گفته اند(مطهری، ۱۳۶۲: ص ۶۲۴).

۲-۳-۵- مهاجرت زرتشتیان

۲-۳-۵-۱- نظریه های مختلف درباره مهاجرت زرتشتیان

در مورد مهاجرت زرتشتیان ایده هایی مطرح است که آن ها را به ترتیب ذکر می کنیم. اینوس ترانت سف[۸] پژوهش های نسبتاً دقیقی درباره مهاجرت زرتشتیان ایران به هند به عمل آورده است. وی در این تحقیقات بیشتر توجهش بر این بوده که کوچندگان مورد بحث از چه نقطه ای ایران را ترک گفته، به چه شهری در هند وارد شده اند، و کوچ آن ها در چه زمانی رخ داده است. از پژوهش های وی که بر مبنای گفته های بلاذری، حمزه اصفهانی و مانند این ها و نیز با استناد به «قصه سنجان»[۹] انجام شده، چنین نتیجه گیری می شود:

۱- زمان این مهاجرت ظاهراً میانه های سده هشتم میلادی بوده است.

۲- احتمال زیاد دارد که از سواحل عمان به ویژه هرمز و میناب ایران را ترک گفته باشند.

۳- پس از یک مسافرت سخت در دریای طوفانی، در محلی نزدیکی های شهر، دیپ یا دیو[۱۰] در هند توقف کردند(ارشاد، ۱۳۷۶: صص ۱۸۵، ۱۸۶).

دکتر تارا چند محقق هندی درباره مهاجرت زرتشتیان می گوید:

قرن ها پیش از مهاجرت گروهی زرتشتیان که به دنبال انقراض ساسانیان صورت گرفت، مغ های زرتشتی به هند رفت و آمد می کردند، در تاکشیلا و مولتان پیروانی داشتند. وی می افزاید این ها در زمان امپراطوری آشوکا به شبه قاره آمده و رسم و پرستش آتش و خورشید را انتشار دادند(ارشاد، ۱۳۷۶: صص ۱۸۳ و ۱۸۴)

گذشته از مهاجرت هایی که زرتشتیان ایران در زمان امپراطوری هخامنشی و ساسانی به هند کرده اند، تاریخ گواهی می دهد پس از برافتادن دودمان ساسانی و فتح ایران به وسیله مسلمانان، گروهی از زرتشتیان زادگاه خود ایران را ترک کرده و به هند مهاجرت نمودند، و یا به گفته بعضی منابع به آن جا پناهنده شدند.

این کوچ گروهی در نیمه دوم سده هشتم میلادی صورت گرفته است. بر اساس منابع موجود درباره شمار این گروه مهاجران نمی توان با اطمینان سخن گفت، بعضی آن ها را به عنوان «دسته کوچکی از زرتشتیان» یاد کرده و برخی دیگر می نویسند، زمانی که اسلام به ایران آمد صدها هزار زرتشتی از ایران کوچ نموده و در سواحل غربی هند سکونت گزیدند(شهمردان، بی تا ، ص ۴۱ تا ۴۳).

گمان می رود نخستین گروه از زرتشتیان که در نیمه دوم سده هشتم م/ دوم ه به هند کوچ کردند، بیشتر شامل نخبگان زرتشتی و رهبران مذهبی، بازرگانان، منجمان و مانند این ها بودند. اینوس ترانت سف می نویسد: «آن هایی مجبور شدند ایران را ترک کنند، که به دین زرتشتی و بازماندگان دودمان ساسانی وفادار باقی مانده و می خواستند به این وسیله استقلال مذهبی و فرهنگی خود را حفظ کنند(ارشاد، ۱۳۷۶: ص ۲۱).»

بسیاری از زرتشتیان که در ردیف افراد معمولی و توده مردم بودند، در ایران ماندگار شدند. در برخی منابع آمده است تا دو سه قرن پس از اضمحلال شاهنشاهی ساسانی، زرتشتیان در ایران زندگی می کردند و تحت فشار حکومت اسلامی، نبودند؛ حتی گفته می شود با آن ها به احترام رفتار می شد(شهمردان، بی تا : ص ۲۱).

بر اساس منابع موجود، در سال ۸۸۱ م/ ۲۶۹ ه عده زرتشتیان در ایران بسیار بوده و در شهرهایی چون کرمان، شیراز، سیرجان، ری و سرخس در آرامش زندگی می کرده اند(یکتایی، ۱۳۵۲: ۱۱۵). تصور می رود بخش عمده و اصلی زرتشتیان مهاجر، پس از گسترش اسلام ناگزیر به ترک ایران شدند؛ اما حقایق تاریخی گواهی می دهد، پیش تر هم ایرانیان به ویژه روحانیون زرتشتی، برای تبلیغ دین یا بازرگانی به هند می رفتند و از آن زمان انگاره مهاجرت به آن دیار در ذهن ایرانیان نقش بسته بود. صرف نظر از این اشاره باید درباره این موضوع با تأمل بیشتری داوری کرد(ارشاد، ۱۳۷۶: ص ۱۸۳).

اجتماع پارسی ها در گجرات به وسیله امواج بعدی کوچندگان زرتشتی تقویت گردید و رو به فزونی نهاد. گرچه بغداد به صورت یک قطب بازرگانی در مقابل هرمز درآمد، اما موقعیت بازرگانی هرمز به کل از هم پاشیده نشد؛ و روابط تجاری بین بنادر غربی هند و هرمز گاهی پر رونق و گاهی هم کم رونق- هم چنان ادامه یافت. در سده های یازدهم و دوازدهم میلادی در زمان سلجوقیان هرمز بازار داد و ستد بین المللی بوده و بازرگانان هندی، چینی، عرب و زنگباری و نقاط مختلف آسیای صغیر در این بازار به تجارت مشغول بودند. بنابراین این ارتباط بین ایران و هند به طور مستمر برقرار بوده است. برخی دیگر می نویسند، زمانی که اسلام به ایران آمد، صدها هزار زرتشتی از ایران کوچ نموده و در سواحل غربی هند سکونت گزیدند. گرچه این کوچ به صورت زنجیره ای بوده و مدت ها ادامه یافته، ولی به سختی می توان قبول کرد که امواج اولیه آن شامل جمعیت های چند صد هزار نفری بوده باشند. می توان گفت در بین گروه های نخستین کوچندگان بیشتر افراد نخبه و دستچین شده امپراطوری ساسانی از قبیل رهبران دینی، منجمان و این گونه شخصیت های علمی وجود داشته اند(ارشاد، ۱۳۷۶: ص ۱۸۵)

دکتر فرهاد آبادانی در مقاله «سهم پارسیان هندوستان در نگهداری فرهنگ ایران» می گوید:

از تحقیقات موجود چنین بر می آید که پس از برچیده شدن پادشاهی ساسانی و گسترش اسلام در ایران، زرتشتیان به طور کلی به سه دسته تقسیم شدند:

۱- عده ای اسلام آوردند.

۲- دسته دیگر به کیش اجدادی خود باقی مانده و با پرداخت جزیه در ایران زندگی کردند. زرتشتیان امروز ایران، بازماندگان همین دسته اند.

۳- دسته سوم آن هایی بودند که از ایران کوچ کرده و بیشترشان به شبه قاره هند رفتند. این ها از طبقه بالای جامعه ایرانی، یعنی از بزرگ زادگان پارتی و شاه زادگان ساسانی بودند، که در خراسان بزرگ زندگی می کردند(آبادانی،۱۳۵۶: ص ۶۰).

۲-۳-۵-۲- دوره های مختلف و انگیزه های مهاجرت زرتشتیان

با توجه به مطالبی که بیان شد، می توان مهاجرت ایرانیان را به هند در دو مقطع زمانی مورد توجه قرار داد: ۱) قبل از اسلام. ۲) بعد از اسلام.

گروهی که قبل از اسلام به هند مهاجرت کردند، شامل تجار و بازرگانان ایرانی و روحانیون زرتشتی بودند، به قصد ترویج آیین و فرهنگ مزدایی و تجارت راهی دیار هند می شدند. مهاجرت این گروه از روی میل و رغبت و با انگیزه های تجاری و فرهنگی انجام می شد که ما قصد پرداختن به دلایل و انگیزه های مهاجرت این گروه را نداریم چون از حوزه بحث ما بیرون است. اما در خصوص مهاجرت بعد از اسلام می خواهیم دلایل مهاجرت این گروه و این که چرا به هند رفته اند را مورد بررسی قرار دهیم.

فرهنگ ارشاد دلایل و چرایی مهاجرت زرتشتیان به هند را این چنین تحلیل می نماید:

۱) نخست این که امپراطوری هخامنشی و ساسانی بخش قابل توجهی از هند را زیر سلطه داشتند و این سلطه سیاسی موجب گسترش روابط فرهنگی ، علمی و اقتصادی بین دو منطقه گردیده بود، و به اصطلاح می توان گفت بسیاری از مردم ایران راه هند را خوب یاد گرفته بودند(ارشاد، ۱۳۷۶: ص ۱۸۹).

۲) دوم این که در اثر سوابق دیرینه و وجود عناصر مشترک فرهنگی بین مردم این دو سرزمین شرایط آشنایی و علاقه مندی به هند قرن ها پیش از این در ذهن ایرانیان شکل گرفته بود. چنان که گفته شد چندی پیش از این کوچ، برخی موبدان زرتشتی به هند رفته و تخم دین بهی را در آن سرزمین کاشته بودند و پیروانی برای خود تربیت کرده بودند(ارشاد، ۱۳۷۶: ص ۱۸۹).

۳) دلیل سوم این که کوچندگان زرتشتی ظاهراً با گسترش اسلام ناچار به کوچ از ایران شدند. مناطق غرب ایران و شبه جزیره عرب در جنوب خلیج فارس تقریباً همه عرب زبان و زیر نفوذ اسلام بودند. شمال ایران تا خراسان را هم مسلمانان فتح کرده بودند. به این ترتیب تنها راه شرق و قسمتی از جنوب برای ایشان باز بود، چنان که آن ها هم تقریباً از گوشه جنوب شرقی ایران، اقدام به مهاجرت کردند و راهی دیار شرق شدند. بنابراین منطقی ترین و عملی ترین و شاید تنها گزینش نسبتاً مطلوب آن ها هند بود(ارشاد، ۱۳۷۶: ص ۱۸۹).

۴) علت واقعی کوچ پارسیان به هند، تنها اجبار سیاسی نبود. ظاهراً چنین می نماید، پارسیانی که در هرمز ماندگار شده بودند، بیشتر شغل بازرگانی داشتند. محدودیت های سیاسی، دامنه فعالیت های تجارتی آن ها را به همان منطقه جنوب ایران و هرمز محدود کرده بود، از سوی دیگر بغداد هم که در همین سالها ساخته شد، به صورت منطقه عمده داد و ستد تجارت بین المللی آن زمان درآمد و بازار هرمز را تحت تأثیر قرار داد و آن را به کسادی کشاند، به این دلیل نیز امکال زندگی برای زرتشتیان در آن جا تنگ شده بود.

۵) به دلیل پیشینه تجارت و سوداگری علاقه زیادی به ماندن در کشور پر ثروت هندوستان را داشتند و از این جهت آمدن ایشان به هند و اقامت گزیدن در این کشور را نباید واقعه جدیدی به شمار آورد، و همان طور که می دانیم اجباری هم در کار نبوده است، چون حداقل این بود که اگر چه نتوانستند دین خود را به طور دلخواه و مناسب نگاه دارند ولی اجازه داشتند به طریق معمول بر وفق آن رفتار نمایند(رضوی، ۱۳۷۹: ص ۲۵۵).

فصل سوم

مسیحیان

۳-۱- پیشینه مسیحیت در ایران

۳-۱-۱- نظریه هایی درباره ظهور و حضور مسیحیت در ایران

مسیحیت در ایران همانند سایر ادیان دارای سابقه ای طولانی است و زمان آن نیز به قرن اول میلادی می رسد(ملکمیان، کلیساهای ارامنه ایران، ۱۳۸۰: ص ۱۱). آن زمان که حضرت عیسی (ع) در میان حواریون بود، دستور داده بود که مریدانش به نواحی مختلف سفر کنند و مردم را به آیین مسیح فراخوانند. در بین ارامنه، مشهور است که اولین حواری که به ایران آمد، تاده وس(طاطاووس) بود. هنگامی که او در ارمنستان به تبلیغ پرداخت، عمال حاکم زمان او را تعقیب کردند و وی به ماکو سفر کرد و در آن جا کشته شد،(ملکمیان، انجیل شزیف یا عهد جدید، بی تا: ص۲۸). و بعدها در آن جا کلیسایی ساخته شد به همین نام در دهکده ی قره کلیسای دهستان چالدران شهرستان ماکو(ملکمیان، انجیل شزیف یا عهد جدید، بی تا: ص۵۵) البته این خبر در کتاب مقدس نیامده است. احتمال این مسئله وجود دارد که اگر این شخص حواری نبوده، یک راهب معتبر و یا یک اسقف بوده و ارامنه جهت اعتبار بخشی بیشتر، او را یکی از حواریون خوانده اند.

نام طاطاووس مقدس در انجیل متی، باب دهم آیه سوم و انجیل مرقس، باب سوم آیه ی هجده به عنوان یکی از دوازده تن حواری حضرت مسیح آمده است. در آن زمان پادشاه ارمنستان آبکار اشکانی بود. پادشاه از طاطاووس خواست تا در آن جا نیز به تبلیغ مسیحیت بپردازد،(اعظمی، ۱۳۵۰: ص ۳). البته بایستی گفته شود ارامنه قبل از این بت پرست بودند(افشار، بی تا: ص ۹).

حواری بعدی «بارتو قیمئوس» بود که در شمال ایران مسیحیت را تبلیغ می کرد تا این که او هم در خارج از ایران کشته شد(ملکمیان، انجیل شزیف یا عهد جدید، بی تا: ص۵۵).

در باب دوم اعمال رسولان آمده، که پارت ها و مادها و عیلامیان در اورشلیم در روزی خاص به نام «پنطیکاست» حاضر بودند و هر کدام موعظه فرستادگان مسیح را شنیدند. بعضی عقیده دارند، که این افراد پس از این سخنان به مسیحیت ایمان آورده، انجیل را به مردم سرزمین خویش آموختند(میلر[۱۱]، ۱۹۸۱: صص ۲۶۷ تا۲۶۹).

درباره ی چگونگی آشنایی ایرانیان با آیین مسیحیت و نحوه ورود مسیحیت به ایران در برخی منابع و تحقیقات، مطالبی[این گونه] نقل شده است. «حضرت عیسی» (ع) مقارن با سلطنت فرهاد پادشاه اشکانی، در فلسطین(بیت اللحم) متولد شد. گزارش های برخی منابع حاکی است، که سه تن از روحانیون مجوس(ایرانی) در کلیسا مقام مقدس یافتند. تصویر این سه تن ایرانی در کلیسای سنت آپولن در شهر« نووروننه »در ایتالیا وجود دارد که مورد احترام مسیحیان می باشد. این سه تن، پس از دریافت اطلاعاتی از طریق انبیای بنی اسرائیل مبنی بر پدیدار شدن زود هنگام نجات دهنده بشر در فلسطین روبه مغرب نهاده و به بیت اللحم رفتند و بالاخره مسیح و مادرش را یافتند و نذورات همراه خود را به آن ها تقدیم کردند(مهربن، بی تا: ص ۴۶).

چنین به نظر می رسد که سفر این هیئت روحانی ایرانی به زادگاه مسیح (ع) هم زمان با تولد حضرت عیسی مسیح (ع) بوده و طبعاً آشنایی ایرانیان با آیین مسیح ،کم و بیش به اوایل قرن اول میلادی برمی گردد.

هنگامی که سلسله ساسانی جانشین اشکانیان شد، شهر اورفه(رها) از مراکز مهم تبلیغ مسیحیت بود و پادشاه ایران در هنگام لشکرکشی به شام، گاهی تمام ساکنین یک شهر یا ناحیه را که بیشتر آن ها مسیحی بودند، به داخل ایران کوچ داده؛ آن ها را در یکی از مناطق کشور اسکان می دادند و به این صورت مسیحیت در ایران کم کم رواج یافت(سرآرتور، ۱۳۷۵: صص ۳۶۳، ۳۶۴). در واقع سلسله ساسانی در مقابل مبلغین مسیحی روش خوبی نشان می داد و باعث ورود این دین به ایران شد به صورتی که در سال ( ۴۱۰ م ) در ایران، حدود چهل حوزه اسقفی وجود داشت(میلر، ۱۹۸۱: ص ۲۸۴) اسقف طوس، «سموئیل[۱۲]» نام داشته است؛ او از بهرام اجازه گرفته بود تا کشیشی برای شهر انتخاب کند. اسقف مذکور مورد توجه پادشاه بود و از شهر در برابر یاغیان محافظت می کرده است(نفیسی، مسیحیت در ایران تا صدر اسلام،۱۳۴۳: ص ۲۳).

۳-۱-۲- وضعیت مسیحیان در ایران بعد از دوره ساسانی

شاپور ساسانی بعد از جنگ با والرین [۱۳]امپراطور روم اسیران مسیحی بسیاری را به ایران آوردو این مسیحیان، کلیساهای ایران را تقویت کردند و چون شاپور به سختی درگیر جنگ با رومیان بود، نتوانست علیه مسیحیان کشورش کاری انجام دهد. اما باز هم به دلیل قوانینی که علیه غیر زرتشتیان وجود داشت، پیشرفت کلیسا دیرتر انجام شد(سرآرتور، ۱۳۷۵: صص ۲۷۱، ۲۷۴). به دلیل سخت گیری موبدان زرتشتی عده کمی از زرتشتیان از مسیحیت استقبال کردند، به صورتی که این مسائل به کتاب ها نیز راه یافت و کتابی جدلی در دفاع از ثنویت زرتشتی در برابر کلام یهود و نصاری به نام «شکند گمانیک ویچار» نوشته شد(براون، ۱۳۷۱: ص ۱۶). در سلطنت شاپور دوم اوضاع مسیحیان نابسامان شد، زیرا کنستانتین، امپراطور روم مسیحی شد، وی در سال ( ۳۱۲ م ) ادعا کرد که صلیبی را در خواب دیده است و عبارتی که به زبان لاتین بر آن نوشته شده بود، خوانده است : با این علامت پیروز شو. گرچه شاید «کنستانتین[۱۴]» واقعاً این رؤیا را دیده باشد اما این احتمال نیز وجود دارد که نیکو شدن حال وی با کلیسا از روی مصلحت بینی بوده است(کرنز[۱۵]، بی تا، صص ۹۷، ۹۸).

در سال ( ۳۶۳ م ) بعد از آن که جنگ ایران و روم به صلح انجامید، شاپور به شمعون، اسقف وقت، دستور داد تا از تمام مسیحیان ایران برای پرداخت مخارج جنگ مالیات بگیرند، در جواب شمعون گفت: که مسیحیان فقیر هستند و نمی توانند چنین مالیاتی را بپردازند، شاپور، شمعون و مسیحیان دیگر را یاغی خوانده، دستور داد که وی را توقیف کنند و نمازخانه ها را از بین ببرند و مسیحیان را آزار دهند، تا آن جا که مسیحیان ده روز قتل عام می شدند، در این ماجرا «میلیز » اسقف شهر شوش و دو کشیش ری و صد و بیست کشیش در سراسر ایران کشته شدند(میلر، ۱۹۸۱: ص۲۸۰).

در زمان یزدگرد دوم، مسیحیان مورد محبت او قرار گرفتند تا آن جا که مغانی را که دشمن مسیحیت بودند با خود دشمن ساخت و حتی طبیب، او اسقفی به نام «ماروتا[۱۶]» بود که او را درمان کرد. ماروتا از این موقعیت بهره برد و از پادشاه دو خواهش کرد:

۱) اعلام جدایی کلیسای ایران از کلیسای روم.

۲) اجازه تشکیل شورایی، برای امور کلیسایی.

با توجه به حسن نیت یزدگرد در مورد مسیحیان و علاقه اش به ماروتا، تقاضای او پذیرفته شد. به دنبال این تصمیم در سال ( ۴۰۹ م ) طبق فرمانی نماز خانه هایی را که در گذشته منهدم شده بود بازسازی کردند، مسیحیانِ زندانی آزاد شدند و اُسقفان مجوز سفر به کلیساهای ناحیه خود را گرفتند(میلر، ۱۹۸۱: ص۲۸۰).اما بعد از مدتی بد رفتاری خود را با مسیحیان آغاز کرد. او حتی مسیحیانی را که در ارتش ایران بودند بیرون کرد و بسیاری از مسیحیان را کشت(نفیسی، مسیحیت در ایران تا صدر اسلام،۱۳۴۳: ص ۱۹).

در سال( ۴۲۲ م ) بعد از خاتمه جنگ ایران و روم که به پیروزی روم منجر شد، عهدنامه ای به نفع مسیحیان ایران نوشته شد که طبق آن دولت ایران می بایست به مسیحیان آزادی عقیده بدهد. در سال ( ۴۲۴ م ) شورای دادیشوع کلیسای ایران را از روم جدا کرد تا دیگر پادشاه ایران مسیحیان را دشمن خود نداند. در سال ( ۴۸۴ م ) ایرانیان بسیاری به مدرسه ای در شهر ادسا در خاک روم رفتند. آن ها بعد از برگشتن به ایران به سمت اُسقفی کلیساها رسیدند. یکی از آموزه های این مدرسه، جدا کردن جنبه بشری و جنبه الهی مسیح بود و یاد می دادند که کلمه الهی به مردی عیسی نام، ملحق گردیده است. معلم این آموزه ها، شخصی به نام «نسطوریوس[۱۷]» بود که عقاید او را نسطوری خواندند. اما وی در سال ( ۴۵۷ م ) به دلیل عقایدش محکوم شد. بعد از آن شورشی علیه نسطوریان برپا شد و مسیحیان ادسا به ایران کوچ کردند. در این زمان بارسما نامی به نزد فیروز شاه وقت رفت و گفت که اگر اجازه دهید، رعایای مسیحی ایران را نسطوری کنم، به این ترتیب از کلیسای روم جدا شده، مردمان با وفای شاه خواهند شد. فیروز نیز پذیرفت و کلیسای ایران نسطوری شد( برای اطلاعات بیشتر رجوع کنید به: تاریخ کلیسای قدیم در روم و ایران، ص ۲۸۳-۳۰۰) پیشرفت مسیحیت در ایران هم چنان ادامه یافت. یک سال قبل از جنگ قادسیه، مبلغینی از طرف کلیسای ایران به رهبری راهبی به نام «آلوپن[۱۸]» به پایتخت چین سفر کردند. شرح سفر آن ها بر روی سنگ نبشته ای در چین موجود است. در انتهای سنگ نبشته که به زبان چینی است، فهرست ا اسامی کشیشان و راهبان موجود است که نشان می دهد دو نفر از آنان زرتشتیان مسیحی شده هستند، یعنی؛ مهرداد و گشنسپ(دهقانی تفتی، بی تا، ص ۲۴

۳-۲- جغرافیای مسیحیان ایران

۳-۲-۱- فارس و خوزستان

بیشتر نصاری ایران ساکن مناطق غربی و جنوبی بودند . به همین دلیل در عراق، فارس، خوزستان و جزایر خلیج فارس شمار بسیاری دیر و کلیسا و صومعه وجود داشت، که اعراب به آن- -ها «دیر» می گفتند. یکی از بقایای کلیساهای نسطوریان ایران از دوره ساسانی، ساختمان بسیار جالبی در جزیره ی خارک، در کنار قبرستان بسیار وسیعی است که گفته ی سعید نفیسی، مبین این نکته است که این جزیره از مراکز مهم نسطوریان ایران در دوره ساسانیان بوده و چنان می نماید که سپس پایگاهی شده است و در دیرهای ایشان هنوز به خط و زبان پهلوی مطالبی وجود دارد(نفیسی، مسیحیت در ایران تا صدر اسلام،۱۳۴۳: ص ۲۳).

البته به طور طبیعی، مناطق غربی کشور ایران به دلیل مجاورت با سرزمین شام و فلسطین زودتر از سایر نقاط ایران در معرض نفوذ مسیحیت قرار گرفته است، چنان که شهر «اورفا» در شرق رود فرات که در قلمرو اشکانیان قرار داشت، پس از گذشت یک قرن از تولد عیسی(ع)، مرکز نشر مسیحیت گردید و اولین کلیسای مسیحی ایران در این شهر بنا نهاده شد و مسیحیت به تدریج از طریق بین النهرین به تمام ایران راه یافت(سرآرتور[۱۹]، ۱۳۷۵: صص ۳۶۲، ۳۶۴).

حملات مسلمانان به ایران باعث مهاجرت برخی از مسیحیان به مشرق ایران شد و در نتیجه به گسترش مسیحیت در این خطه انجامید. «الیاس» اسقف اعظم مرو به ترکستان رفت و پادشاه آن جا را با لشکریانش غسل تعمید داد و مسیحی کرد(میلر، ۱۹۸۱: ص۵۷).

۳-۲-۲- سیستان و کرمان

در منطقه ی سیستان، پس از ورود اسلام کلیساهای متعددی به فعالیت خویش ادامه دادند. «باثورت[۲۰]» در این باره می نویسد: «روایتی که ماری بن سلیمان نسطوری سوری، از اسقفی به نام «مطران سبر مشوع» یاد کرده در قرن چهارم و پنجم هجری قمری آخرین مطلب درباره وضعیت مسیحیان سیستان است.»( باسورث، تاریخ سیستان، ۱۳۷۰: ص ۳۱).

به گفته ی اصطخری اهل کتاب در ولایت فارس بیشتر زرتشتی بوده، پس از ایشان مسیحیان و سپس یهودیان بودند(اصطخری، ۱۳۶۸، ص ۱۳۹). «ابن فقیه» نیز از وجود نصاری در خبیص- یکی از شهرهای کرمان- خبر داده و نقل می کند:

که در آن جا، چوبی است که آتش نمی گیرد و آتش از آن خارج می شود، ولی چوب نمی سوزد و برخی مسیحیان به این چوب، اعتقاد دارند و گمان می برند که این همان چوبی است که مسیح را بر آن به صلیب کشیده اند و نزدیک بود که میان خلقی از نصاری فتنه ای ایجاد شود(ابن فقیه، مختصرالبدان، ۱۳۴۹:ص ۱۹۱).

در دوره، ساسانیان، شهرهایی در حوالی دریای خزر وجود داشت که یک سره مسیحی بودند. «ادریسی» از شهری به نام سمرقند یاد می کند که انوشیروان آن را ساخت. او می نویسد: «بعدها برخی قبایل روس آمدند، اهل شهر از نصاری بودند و به این شهر تخت گاه هم می گفتند.»(ادریسی، بی تا: ص ۶۳۵).

۳-۲-۳- خراسان

نیشابور، از اماکنی بود که مسیحیان در آن سکنی داشتند. بشقابی به زبان سُریانی در این شهر به دست آمده است که تاریخ آن به قرن های سوم تا پنجم هجری باز می گردد. در این بشقاب، سه ردیف نوشته به چشم می خورد که ترجمه آن چنین است: «خدایا بر من گناهکار ترحم فرما» هم زبان این نوشته و هم مضمون آن، حاکی از تعلق آن به ادبیات مسیحی است. در این باره می توان گفت که در این ایام، نیشابور محل اقامت کلدانی های وابسته به پاتریاک انطاکیه و تحت نظر کاتولیکوس بوده است(الگود، ۱۳۷۱: ص ۱۱۳).

در دوره اسلامی، تعداد مسیحیان هرگز کاهش جدی نیافت. در نصیبین، جندی شاپور، مرو و دیگر نقاط خراسان تا قرن چهارم هـ . ق مسیحیان بسیاری وجود داشت. در قرن های چهارم و پنجم هـ . ق در عراق و سوریه و خراسان بسیاری نسطوری مذهب بودند.

«پاتریاک سورشیوع دوم»، در قرن چهارم هجری اسقفی به نام گئورگی را برای استان های خراسان و سیستان منصوب کرد(الگود، ۱۳۷۱: ص ۱۱۳).

تا قرن چهارم هـ . ق شواهدی از ادامه فعالیت دیرها در دست است، مانند دیر ابلق در اهواز و دیرهایی در ناحیه اردشیر خره در فارس، دیر خندق در ناحیه خوزستان و دیر زور در اهواز(مارکورات، ۱۳۷۳: صص ۶۳، ۶۵) و هم چنین تا قرن چهارم کلیسای مسیحیان هرات فعالانه به کار خود ادامه می داد(حموی، ۱۳۸۰).

۳-۳- وضعیت سیاسی، اجتماعی و فرهنگی مسیحیان ایران

۳-۳-۱- مسیحیان و حکومت های ایران پس از اسلام

پس از ورود اسلام به ایران، پیروان حضرت مسیح (ع) که پس از زرتشتیان اقلیت قابل توجهی را تشکیل می دادند، هم چنان به حیات خویش ادامه داددند، به بیان دیگر، با ورود اسلام به ایران در وضع پیروان بسیاری از آیین های مختلف این سرزمین، مانند زرتشتیان تغییرات و تحولات عمده ای پدید آمد، اما این مسئله، برای مسیحیان ساکن ایران چندان تأثیری نداشت. اصول اولیه اسلام به انضمام درک شرایط زمانی و مکانی اقتضا می کرد، تا مسلمانان و زمامداران جامعه اسلامی، با همه ی مذاهب مختلف در ممالک اسلامی با گذشت و تسامح رفتار کنند. به همین دلیل از فرمان رسول خدا(ص) با اهل کتاب بر اساس جزیه، صلح می شد. رسول خدا(ص) با فرماندار ایله در جریان تبوک و با اهالی «اذرح» و هم چنین با اکیدر، حاکم دومه الجندل در شام با دریافت مبلغی از ایشان صلح کردند. در مورد مسیحیان نجران در جنوب عربستان نیز کار به پرداخت جزیه انجامید(ابن هشام، ۱۳۶۴: ص ۴۲).

«میلر» در این باره می گوید:

در حقیقت ، می توان گفت: که مسیحیان ایران تغییر ارباب دادند، بدین معنی که، پیش از- -این زیردست زرتشتیان بودند و در این زمان زیردست اعراب شدند، به علاوه، چون مسیحیان در جنگ با اعراب دخالت ننمودند و هجوم اعراب را بر زرتشتیان تنبیهی از طرف خدا برای ریختن خون مسیحیان بی گناه دانسته، لذا اعراب، هم در ابتدا با کمال مهربانی نسبت به مسیحیان رفتار نمودند(میلر ،۱۹۸۱: ص ۳۱۹).

البته، باید اذعان داشت که پس از رسول خدا (ص) رفتار زمام داران مسلمان در برابر اهل کتاب از جمله مسیحیان و یهودیان خالی از نوسان نبوده است. چون اصول و معارف اسلامی اجازه ی برابر قرار دادن اهل کتاب را با مسلمانان در همه شئون اجتماعی و سیاسی جامعه نمی داد، اهل کتاب در مقایسه با مسلمانان، با برخی تنگناها و محرومیت ها رو به رو بودند، لذا بسیاری از مسیحیان و یهودیان به دلایلی چون کسب قدرت یا ترس از دست دادن برخی موقعیت ها و منزلت اجتماعی و هم چنین تمایل به ازدواج با زنان مسلمان، اسلام می آوردند. محرکات اقتصادی و امکان ترقی اجتماعی، در گرویدن برخی مسیحیان به اسلام مؤثر بوده است(اشپولر، تاریخ ایران در قرون نخستین اسلامی، ۱۳۶۴: ص ۲۵۸).

از امور جالب توجه، کثرت تعداد کارمندان و مقامات غیر مسلمان در دستگاه دولت اسلامی است. تقریباً می توان گفت این مسیحیان بودند که در بلاد اسلام بر مسلمین حکومت می کردند، و شکوه از تسلط ذمیان بر جان و مال مسلمانان، یک درد دل قدیمی بود(متز، ۱۳۶۴: ص ۶۶).

هدف از مقاومت در برابر مسیحیان، مخالفت کلی با تسلط اهل ذمه بر مسلمین بود، چه هیچ مسلمان راستینی، سیطره غیر مسلمان را تحمل نمی کرد. به سال ( ۲۳۵ ه ) متوکل فرمان داد در دیوان ها و کارهای حکومتی که مستلزم فرمان راندن بر مسلمانان است، اهل ذمه به کار گرفته نشوند، و در اجرای این فرمان، متصدیان مسیحی، اندازه گیری نیل معزول شدند؛ اما همین خلیفه، ده سال بعد که کاخ جعفری را برای خود ساخت و نهری در آن جاری کرد، «دلیل بن یعقوب نصرانی» را مأمور پرداخت هزینه ها نمود. در سال ( ۲۹۶ ه ) که مسیحیان به اوج ترقی رسیده و بیشترین کاتبان را تشکیل می دادند، مقتدر نیز مانند متوکل دستور عزل و برکناری آنان را صادر کرد و نیز فرمان داد که یهودی و مسیحی، جز در کار صرافی و پزشکی استخدام نشوند. اما امر خلیفه به طرز خنده آوری بی اثر ماند، چنان که وزیرش ابن فرات همه روزه با نه کاتب مخصوص خود، از جمله چهار نصرانی، ناهار صرف می کرد. کاتبان مسیحی، چنان همه جا را پر کرده بودند که محمدبن عبداله طاهر در قرن سوم یک وکیل خرج مسیحی برگزید. به سال( ۳۱۹ ه ) که مقتدر تصمیم گرفت حسین بن قاسم را به وزارت برگزیند، از او خواست تا با مخالفانش نخست با خاندان رائق آشتی کند(متز، ۱۳۶۴: ص ۶۷).

و هم چنین «علی بن بویه» کار خود را با استخدام یک کاتب نصرانی از اهل ری آغاز نمود، و عزالدوله وزیر وقت به سال ( ۳۵۷ ه ) رهسپار بصره شد؛ صاعدبن ثابت نصرانی را به جانشینی معرفی نمود(متز، ۱۳۶۴: ص ۶۸).

۳

-۳-۱-۱- آل بویه و مسیحیان

روح تسامح در نزد آل بویه، مخصوصاً در طرز رفتار آن ها با اهل ذمه بیشتر مجال ظهور یافت. تماس دائم و ارتباط انفصال ناپذیر هر روزینه بین دیلمان گرویده به اسلام، با آن ها که هنوز هم چنان به عقاید گذشته پدران پایبند مانده بودند در ولایت دیلم این مایه سماحت را به آن ها آموخته بود(زرین کوب، تاریخ مردم ایران، ۱۳۶۷: ص ۴۸۰).

در نیمه ی دوم قرن چهارم عضدالدوله در بغداد و عزیز فاطمی در مصر هر دو، وزیر مسیحی داشتند؛ وزیر مسیحی عضدالدوله نصر بن هارون در مورد عمارت کلیساها و دیرها و پرداخت پول به مسیحیان بی بضاعت از عضدالدوله اجازه خواست و گرفت. حتی بعضی فقهای بزرگ اسلام برگزیدن وزیر «تنفیذی» نه «تفویضی» را از اهل ذمه جایز دانسته اند(متز، ۱۳۶۴: ص ۶۷).

اما اعطای مناصب اداری و مشاغل مربوط به حکومت به آن ها در دستگاه آل بویه نشانه ای از سماحت فوق العاده ی دیلمیان و اعتمادشان بر صدق و صمیمت آن ها بود(زرین کوب، تاریخ مردم ایران، ۱۳۶۷: ص ۴۸۰).

کاتب عماد الدوله در شیراز ابوسعد مسیحی بود و او در دستگاه پسر بویه تقریباً منصب وزارت داشت. عضدالدوله هم نصربن هارون ترسا را وزیر تنفیذی کرده بود و او در دستگاه وی آن اندازه حشمت و نفوذ یافته بود که در عمل وزیر تفویضی محسوب می شد(زرین کوب، تاریخ مردم ایران، ۱۳۶۷: ص ۴۲۵).

استخدام نصاری و صائبین در امر کتابت، نزد خلفا هم دیده می شد؛ اما موضع آن ها در دستگاه آل بویه به نحو چشمگیری حاکی از سماحت آن ها در گرایش های عقیدتی بود(لسترنج[۲۱]، ۱۳۷۷: ص ۲۲۲).

تسامح عمادالدوله که با وجود تشیع با اهل سنت، هم می توانست کنار آید، نشانه اخلاق عالی بود. این هم که کاتب مسیحی خود، که نامش اسرائیل بن موسی معروف به ابوسعد را مرتبه وزارت داد، حاکی از همین روح تسامح بود. (زرین کوب، تاریخ مردم ایران، ۱۳۶۷: ص ۴۲۵) خاطره ی تسامح نسبی آل بویه که شامل اهل ذمه و حتی قرمطیان هم می شد تا قرن ها بعد از آن ها در عقاید و افکار مردم ایران تأثیر باقی گذاشت. البته انحطاط تدریجی قدرت آل بویه هم دیگر ادامه سیاست تسامح را برای آن ها غیر ممکن ساخت. در هر حال روح تسامح در نزد آل بویه مخصوصاً در طرز رفتار آن ها با اهل ذمه بیشتر مجال ظهور یافت. (زرین کوب، تاریخ مردم ایران، ۱۳۶۷: ص ۴۷۸)

دیری نپایید که روحیه تساهل و تسامح آل بویه با روی کار آمدن عضدالدوله «فناخسرو» پسر رکن الدوله به قساوت و بی رحمی تبدیل شد. عضدالدوله، بدون شک جالب ترین چهره آل بویه و همانند سلطان محمود غزنوی از سرآمدان جبابره عصر خویش محسوب است. باید از قساوت بی سابقه او- در خاندان بویه- یاد کرد که کینه جویی و یک دندگی وی آن را که گاه تا حد درنده خویی می رسانید(زرین کوب، تاریخ مردم ایران، ۱۳۶۷: ص ۴۳۳).

غلام خود را به خاطر خربزه ای که از مال غیر به زور ستانده بود، بیرحمانه به دست هلاک سپرد، و کنیزی خوب روی را فقط بدان سبب که عشق وی او را زیاده از حد به خود مشغول داشت، عرضه نابودی کرد. ابن بقیه وزیر عزالدوله بختیار، را به جهت بی حرمتی که در حق وی کرده بود، به پای پیل افکند(زرین کوب، تاریخ مردم ایران، ۱۳۶۷: ص ۴۳۳).

۳-۳-۱-۲- غزنویان و مسیحیان

در این دوره آن چه که درباره زرتشتیان در فصل اول گفته شد در مورد مسیحیان هم مصداق دارد، یعنی؛ در این روزگار غیر از تسنن حنفی مذهب، بقیه مذاهب در سختی و رنج بودند و سیاست مذهبی ترکان غزنوی اساساً بر سخت گیری و آزار و اذیت دیگر مذاهب بوده است برای روشن تر شدن سیاست مذهبی ترکان غزنوی به آن چه که «نظام الملک» در «سیاست نامه» آورده است اشاره می کنیم. نظام الملک چنین می گوید:

«در روزگار محمود و مسعود و طغرل و آلب ارسلان هیچ گبری و ترسایی و رافضی را زهره آن نبودی که بر صحرا آمدندی و یا پیش ترکی شدندی، و کدخدایان ترکان همه متصرف پیشگان خراسان بودند و دبیران خراسانی حنفی مذهب یا شافعی مذهب پاکیزه باشند – نه دبیران و عاملان بد مذهب عراق به خویشتن راه دادندی و ترکان نه هرگز روا داشتندی و یا رخصت دادندی که ایشان را شغل فرمایند» گفتندی: «اینان هم مذهب دیلمانند و هواخواه ایشان. چون پای سخت کنند، کار بر ترکان به زیان آرند و مسلمانان را رنج ها رسانند. دشمن همان به که در میان ما نباشد. لاجرم بی آفت می زیستند(خواجه نظام الملک، ۱۳۷۳: صص ۱۶۴،۱۶۵).»

۳-۳-۱-۳- سلجوقیان و مسیحیان

مذهب یکی از واقعیت های مسلم حیات اجتماع محسوب می شد . دلایلی وجود دارد، که هیأت حاکمه نیز کم و بیش در گسترش و رواج اصول مذهبی کوشا بوده اند. مع الوصف، ارزیابی میزان گرایش مذهبی سلاطین سلجوقی و جدا کردن اعتقادات شخصی آن ها از سیاست مذهبی- شان دشوار است . مذهب و سیاست مذهبی سلاطین با مصلحت های سیاسی همراه بود و خارج از این حیطه و قلمرو کمتر مورد بحث و بررسی قرار می گرفت. آل بویه که سلجوقیان، جای آن ها را گرفتند، شیعی مذهب بودند و سیاست سلجوقیان در این زمینه ضد شیعی و هواداری از اهل تسنن بوده است(۷۷). غلبه سلجوقیان که برای خلیفه نعمتی نابیوسیده و مژده یی شامل رهایی از خفت و اهانت سالیان بود برای عامه اهل تسنن هم که در دوران آل بویه مقهور تفوق روانی شیعه بودند، بهانه تجدید هیجان ضد شیعی شد و شکست بساسیری هم در طغیان عباسی خویش دستاویز تازه یی جهت مزید تضییق در حق شیعه گشت. با این همه خاطره نسبی آل بویه که شامل اهل ذمه و حتی قرمطیان هم می شد تا قرن ها بعد از آن ها در عقاید و افکار مردم ایران تأثیر باقی گذاشت(زرین کوب، تاریخ مردم ایران، ۱۳۶۷: ص ۴۷۸). نظام الملک از قول «آلب ارسلان» می نویسد که : «این ولایت به شمشیر و قهر گرفته ایم و ما همه مسلمان پاکیزه ایم. دیلم و اهل عراق اغلب بد مذهب و بد اعتقاد و بد دین باشند و امروز خدای عز و جل ترکان را از بهر این عزیز کرده است و بر ایشان مسلط گردانیده که ترکان مسلمان پاکیزه اند و هوا و بدعت نشناسد.»( خواجه نظام الملک، ۱۳۷۳: ص۱۴۰).

سلاطین نخستین سلجوقی با توجه به نظریات شخصی خودشان، برای تقویت و تنظیم امور- -مذهبی موازین مثبتی اتخاذ کردند. نظارت بر امور مذهبی بر عهده وزیر بود(لمبتون، تداوم و تحول در تاریخ میانه ایران، ۱۳۷۲: ص۲۶۰). به همین ترتیب اختلاف سلجوقیان با فاطمیان از مقتضیات سیاسی بر می خاست. جالب توجه این که آن تسننی که دو سلطان نخستین سلجوقی بدان قائل بودند، در زمان سلاطین بعدی تا حدی تغییر و تحول یافت، چون آل بویه شکست خورده و فاطمیان دیگر، بغداد را به محاصره نینداخته بودند. مخالفت سلجوقیان با نهضت باطنی هم که هوای براندازی امپراطوری سلجوقی را در سر داشت، نه دلایل مذهبی، بلکه بیشتر علل سیاسی داشت. با این وصف اشاره شده که ملکشاه لحظه به لحظه منتظر بوده به وسیله باطنیان در دربار ضربه بخورد.

ملکشاه در ایام ولیعهدی پانزده هزار سرباز داشت که همواره در خدمت او بودند. از قرار معلوم در سال ۴۷۳ ق/ ۱۰۸۰ م وی هفت هزار ارمنی را از سپاه خود بیرون کرد، که پس از آن در طغیان تکش به او پیوستند(باسورث و دیگران، تاریخ ایران کمبریج، ۱۳۶۶: ص ۲۲۴).

«ملیحه ستارزاده» سیاست مذهبی سلجوقیان را این گونه توصیف می کند:

سلجوقیان همانند سایر صحرانوردان عاری از هر گونه تعصب مذهبی بودند و با پیروان مذاهب مختلف رفتار صلح جویانه داشتند. نمونه بارز یک چنین رفتار در برخورد بزرگ منشانه آلب ارسلان بعد از پیروزیش بر شاه ابخاز، بقراط چهارم، و امپراطور بیزانس رومانوس دیوجنس[۲۲] مشهود است(ستار زاده،۱۳۸۴: ص ۹۶).

یکی از مورخان ارمنی موسوم به «سموئیل آنی»[۲۳]که اثر خود را بر مبنای مدارک معاصر ملکشاه مدون کرده است، زمامداری مسالمت آمیز ملکشاه را می ستاید و اضافه می کند که ملکشاه در سفرش در سال ۴۷۹ ق/ ۱۰۸۶ م به سوریه و آسیای صغیر با رعایای مسیحی رفتار پدرانه داشته و از آنان طلب دعای خیر کرده بود. «مورخ ارمنی دیگری به نام «واردان[۲۴]» از ملکشاه به عنوان سلطانی با گذشت، خیرخواه و مهربان، به ویژه با مسیحیان یاد می کند. » ظاهراً در دهه دوم پادشاهی ملکشاه، ذمیان نیز در دوایر دولتی رخنه کرده بودند(ستار زاده،۱۳۸۴: ص ۹۶).

تسامح حکام سلجوقی تا جایی پیش رفته بود که بعضاً خاطر وزیر با تدبیری چون « نظام الملک» را هم آزرده بود و از این تسامح ابراز نگرانی می کند؛ چنان که در سیاست نامه می گوید:

«اگر جهودی به کدخدایی و عمل ترکان می آید، می شاید و اگر ترسا یا گبر یا قرمطی می شاید. غفلت بر ایشان مستولی است. نه بر دینشان حمیت است و نه بر مال شفقت و نه بر رعایا رحمت. دولت به کمال رسیده است و بنده از چشم بد همی ترسد. نمی داند که این کار به کجا خواهد رسید(خواجه نظام الملک، ۱۳۷۳: صص ۲۰۲،۲۰۳).

در جای دیگری می گوید:

«اگر عاملی در تصرف نیکو داند و دبیری و مستوفی ای و معاملت شناسی باشد چنان که در همه جهان نظیر ندارد و بد مذهب باشد چون جهود و ترسا و گبر، مسلمانان را به بهانه عمل و حساب رنج نماید و استخفاف کند(خواجه نظام الملک، ۱۳۷۳: ص۲۱۵).»

[به طور کلی اقلیت های دینی] یا اعضای جوامع «تحت حمایت»، یعنی؛ مسیحیان و یهودیان، صائبیان و زرتشتیان(تنها دو آیین نخست پیروان قابل توجهی داشتند) در محله های خاص خود و جدا از مسلمانان زندگی می کردند. آنان تشکیلات مخصوصی داشتند و در حیات جامعه اسلامی کمتر شرکت می جستند. آن ها از آزادی مذهبی برخوردار بودند و کار به دستان مذهبی خود را خودشان برمی گزیدند، که احتمالاً می بایست به تصویب سلطان یا گماشتگان وی نیز برسد. آنان ملزم به پرداخت جزیه و برخی محدودیت های دیگر بودند که از آن جمله بود؛ غیار بستن بر جامه خود برای تمیز از مسلمانان، و از داشتن سلاح نیز محروم بودند. در بسیاری از شهرهای بزرگ امپراطوری سلجوقی، خصوصاً بغداد و نیشابور، جوامع یهودی و مسیحی وجود داشت. روی هم رفته چنین می نماید که با اقلیت های دینی سخت نمی گرفتند و تبعیض و تمایزی قائل نمی شدند، اگر چه ، چند گاهی احساسات مردم بر ضد آنان طغیان می کرد(باسورث و دیگران، تاریخ ایران کمبریج، ۱۳۶۶: ص ۲۶۳).

محققان گفته اند: که احتمال مسیحی بودن یکی از فرزندان نیای سلجوقیان- سلجوق- یعنی؛ اسرائیل وجود دارد، اما در طول تاریخ سلجوقیان، عملی که نشانگر مسیحی بودن وی یا گرایش به مسیحیت در اسرائیل وجود داشته باشد، دیده نشده است( برای اطلاعات بیشتر رجوع شود به: چهره مسیح در ادبیات فارسی، ص ۷۷).

خبر دیگری نیز که ذهن را به طرف سخت گیری سلجوقیان در ابتدای کار معطوف می کند، این است که آنان در برخورد با مسیحیان و اجرای احکام اسلامی در مورد آنان تا آن جا پیش رفتند که وقتی پادشاه روم، اورمانوس، از آلب ارسلان شکست خورد، سلجوقیان هزار دینار به عنوان جزیه از وی گرفتند(راوندی،۱۳۶۳: ص ۱۱۹).

در مجموع، تعامل حاکمیت سلجوقی با اقلیت های دینی را می توان به دو دوره تقسیم کرد:

دوره اول: از حاکمیت حکام اول سلجوقی تا پایان دوره آلب ارسلان را شامل می گردد که در این دوران، اقلیت های دینی روزگار سختی را می گذراندند و دوران سخت گیری و آزار و زجر و قمع اقلیت های دینی بوده است. در این دوره به غیر از اهل سنت شافعی، همه مذاهب در تنگنا و سختی بوده اند.

دوره دوم: از آغاز حکومت ملکشاه می باشد که تساهل و تسامح حاکمان سلجوقی را می توان مشاهده کرد. در این روزگار اقلیت های دینی در آسایش و آرامش هستند و به موقعیت های سیاسی اجتماعی فراوانی دست پیدا می کنند، به طوری که نظام الملک از آسایش اقلیت های دینی ابراز نگرانی می کند. که این اظهار نگرانی در صفحات قبل ذکر گردیده است.

۳-۳-۱-۴- وضعیت اجتماعی مسیحیان تا استقرار مغولان در ایران

هنگامی که مغولان به شهرهای ایران و کشورهای دیگر چون روسیه حتی اروپا حمله می بردند، در این مناطق عیسویان زیادی زندگی می کردند(جورجانی،۱۳۶۳: ص ۲۱۵).

مسیحیت، از جمله ادیانی است که در دوره مغولان، نسبت به ادیان دیگر رونق بسیاری یافت؛ «مؤید این مطلب را می توان حضور، حدود چهار صد راهب در قلمرو ایران دانست.»(لویزن، ۱۳۷۹: ص ۱۳۲).

مسیحیان با استقرار مغولان در ایران وضعیت های متفاوتی را تجربه کردند. استیلای چنگیزخان و تیمور لنگ و قبایل خونخوار مغول بر آسیای غربی خیلی به مسیحیان صدمه زد. چنگیزخان بسیاری از شهرهایی را که مسیحیت در آن ها ترقی نموده بود، قتل عام نمود، از قبیل سمرقند، بخارا، مرو، هرات، نیشابور و غیره. پادشاه مغول ابتدا به مسیحیان بین النهرین التفات داشتند، یکی از شهرهای که مغولان در ایران به آن حمله کردند، آذربایجان بود، که کلیسای «قره کلیسا، تادئی وانکا» که در آن جا است و هنگام حمله چنگیزخان قسمت بزرگی از کلیسا را ویران کرد و بسیاری از ساکنان و پیشوایان مذهبی آن را کشتند و بعداً نیز در زمان اوکتای قاآن و منگوقاآن بزرگ نیز خسارات زیادی به این کلیسا وارد شد(رائین، بی تا: ص۱۷).

در مورد گرایش چنگیزخان به مسیحیت باید گفت: چنگیزخان بعد از خوابی که دیده بود می پرسد؟ چه کسی از مسیحیان اوغور در خدمت اوست؟ آیا کسی از اسقفان نیز آن جاست؟ گفتند: بله! چنگیز امرا طلب کرد و اسقف با یورش سپاه خود وارد شد، چنگیز خان گفت: «این لباس عین لباس کسی است که در خواب دیده ام ولی این مرد او نیست.» اسقف گفت: «خان یکی از قدیسان ما را در خواب دیده است.» از آن تاریخ، چنگیزخان به کیش نصاری تمایل یافت و مسیحیان را اکرام می کرد(ابن العبری، تاریخ مختصر الدول، ترجمه محمدعلی تاجپور و حشمت اله ریاضی، صص ۳۲ و ۳۱۹).

پس از چنگیز، زمانی که امپراطوری نوپای مغول به جانشینش، اوکتای قاآن رسید، هر چند که امپراطور جدید به دین آبا و اجدادی خود وفادار ماند، مسیحیت در دربار، موقعیت های شایانی کسب کرد و روز به روز بر عده پیروان آن ها افزوده شد. «چینقای ایغوری الاصل» مهم ترین شخصیت دربار قاآن که می توان او را وزیر بزرگ دانست، مسیحی بود. فردی به نام سیمون (ربان اتا) از اوکتای تقاضا کرد که فرمانی دال بر نجات جان مردمان بی گناهی که در میان قشون پایداری نکرده بودند؛ صادر کند، اوکتای پذیرفت و او را با فرمانی برای فرمانده لشکر مغول به جانب غرب روانه کرد. در این فرمان، خطاب به فرمانده آمده بود، که به درخواست های پزشک شامی گوش فرا دهد. چون سیمون بازگشت، شرایط مسیحیان بسیار آسان شد و کلیساهایی بر پا داشت، مسیحیان آشکارا به مراسم دینی خود می پرداختند. هر که مخالفت و مقابله آنان برمی امد در معرض مجازات مرگ قرار می گرفت(براون[۲۵]، ۱۳۷۱: ص۱۴۸).

بعد از اوکتای یا به سلطنت رسیدن گیوک، عصر رونق مسیحیت در امپراطوری مغول آغاز گردید؛ «گیوک پادشاهی بود که به همه انواع هنر آراسته بود. اهل سیاست و عدل و مرحمت، اما عیبش آن بود که مایل به ملت عیسوی بودی. جغتای که امیرالامرا بود ترسا بود، او را بر این دین تحریض کرد. مادرش بر این دین بود و پیوسته(ترسا). کسی از مسلمانان را زهره نبود که در دین محمدی سخن گفتی.»(شبانکاره­ای، بی تا: صص ۲۵۴،۲۵۵)

حکومت کوتاه گیوک خان به حال اسلام و دانش اسلامی مساعد نبود، گیوک خان که تربیت یافته مسیحی بود و زیر نفوذ چینقای، وزیر مسیحی خود قرار داشت، عیسویان را به طور قطع بر پیروان دیگر ادیان ترجیح می نهاد. از همه جا، سوریه و یونان، بغداد و روسیه، روحانیون و پزشکان مسیحی بیش از دیگر روحانیون بود، در همین زمان مسیحیان از موقعیت خود استفاده کرده به مسلمانان شدیداً حمله می کردند و هیچ کس جرأت مخالفت با ایشان نداشتند(بارتولد، ۱۳۶۶: ص ۱۰۰۷).

در مورد وضعیت عیسویان در زمان هلاکو باید گفت که کتاب انجیل از مدت ها قبل در میان پادشاهان مغول انتشار یافته بود و پادشاهان مغول التفات زیادی نسبت به مسیحیان نشان می دادند. زن هلاکوخان مسیحی بود، مغول ها زمانی که آسیای غربی را مورد تاخت و تاز خود قرار دادند و به بغداد هجوم آوردند، باز حمایت خود را از مسیحیان دریغ نداشتند و ایشان را به انجام بعضی از امور دولتی گماشتند، کلیسای مشرق زمین در این زمان به منتهای ترقی و عظمت خود رسید، اکثر طوایف ترک ها که در آسیای مرکزی مسکن داشتند، به مسیح ایمان آوردند و مسیحیت در هندوستان و چین زیاد پیشرفت نمود(میلر ، ۱۹۸۱: ص ۳۲۲).

هلاکو به خاطر دوقوزخاتون، از عیسویان حمایت می کرد و آن ها را به کارهای مهم می گماشت. یکی دیگر از کسانی که در سرنوشت مسیحیان نقش داشت، کیدبوقا، سردار نظامی هلاکو بود(سمرقندی، ۱۳۷۲: ص ۸۶).

هلاکو وقتی بغداد را فتح کرد به قتل و عام پرداخت، ولی مسیحیان در قتل و عام بغداد جان سالم به در بردند، «در قتل و عام بغداد توسط هلاکو مسیحیان از کسانی بودند که جان سالم به در بردند، مسیحیان که برای حفاظت خانه هایشان مشخصه هایی برگماشته بودند و شمار کثیری از مسلمانان به آنان پناه بردند و از کشته شدن برهیدند.»(ابن الفوطی، بی تا: ص ۱۹۵).

در مورد رفتار هلاکو با خلیفه باز باید نقش عیسویان را در نظر گرفت، به نظر می رسد که هلاکو، قصد بخشش خلیفه را داشت. اما خود مسلمانان احتمالاً شیعیان و مسیحیان او را از این دل رحمی باز داشتند، طبیعی بود که مسیحیان می خواستند پایان خلافت را به چشم ببینند(رشیدوو، ۱۳۶۸: ص ۸۵).

در زمان هلاکو و پسرش، اباقا، که مادرش مسیحی بود گرایش فراوانی به مسیحیت وجود داشت؛ بعید به نظر می رسد که کاروانسرا، مسجد و مقبره ساخته شده باشد، در عوض آثاری از کلیساهای مسیحی در حوزه ی مرند و آذربایجان از این زمان ها موجود است(کامبخش فرد، ۱۳۸۰: ص ۳۸۳).

بعد از مرگ هلاکو، مسلمانان شادی کردند از این که خداوند، دشمن اسلام را با خود برده است ولی مسیحیان عزا گرفتند، از این که «کنستانتین» جدید و هم چنین «هلن جدید» درگذشته است(ساندرز[۲۶]، ۱۳۶۳: ص ۱۲۸)

اباقا، هم تربیت مسیحی داشت و هم دختری از پادشاهان مسیحی روم شرقی را به همسری گرفته بود و این سبب تقویت گسترش و نیرومندی مسیحیان در ایران شد(محمدی، ۱۳۷۴: ص ۱۹).

اباقا برای جلب حمایت مسیحیان خود به همراه آنان به کلیسا می رفت و مراسم دعا را به جای می آورد؛ «اباقا در عید بزرگ مسیحیان به کلیسا رفت و با مسیحیان در مراسم عید شرکت کرد.»(ابن العبری، ۱۳۷۷: ص ۳۹۶).

تگودار، در اقدامات خود مستمری اطبا و منجمان یهودی و عیسوی را قطع کرد. مسیحیان در قلمرو او از اعتبار افتادند و به تکاپوی تجدید نیروی خویش افتادند، رئیس کلیسای نسطوری احتمالاً شکایت به نزد امپراتوری قوبیلای برد. سلطان از دست مسیحیان ناراحت شد و او را به زندان انداخت ولی با وساطت مادر خود او را از زندان آزاد کرد. با همه این ها، در سپاه سلطان احمد، ارمنی و گرجی زیادی وجود داشتند؛ «احمد در روز پنج شنبه سوار گزیده از مغول و مسلمان و ارمنی و گرجی باعدت و ابهت تمام ترتیب کرد.»( همدانی، تاریخ مبارک غازانی، ص ۷۹۱).

در دوران ارغون، اقلیت مسیحی که توان خود را تا حد بسیاری در دوران کوتاه سلطنت احمد تگودار از دست داده بودند، توانستند مواضع خویش را بار دیگر استحکام بخشند و شکوفایی عهد اباقا را تجدید کنند.

ارغون در ایام حکمرانی خود با مسیحیان همه نوع مساعدت و محبت نمود و به پادشاهان مسیحی پیشنهاد کرد که با وی مساعدت کرده و متفقاً حمله به ارض مقدس بیت المقدس ببرند(سایکس، ۱۳۳۶: ص ۱۵۲).

بدیت ترتیب مسیحیان که در ابتدای کار ارغون توانسته بودند پیشرفت زیادی کنند، در اواخر قدرت او مورد غصب او قرار گرفتند. و به طور کلی، دوره ی او بیشتر به پیشرفت یهودیان و بودائیان کمک کرده ولی او نسبت به مسیحیان نیز محبت داشت، «اشپولر» می گوید: «مرگ ارغون که نسبت به مسیحیان محبتی داشت و سخت گمراه و بی دین بود باعث شادی مسلمانان گردید.»(اشپولر، تاریخ مغول در ایران، ۱۳۵۴: ص ۱۸)

در عصر «گیخاتو» نیز، احترام دوران اباقا و ارغون نسبت به مسیحیت هم چنان ادامه پیدا کرد. بنا به آن چه که در کتاب تاریخ اجتماعی و اقتصادی ایران آمده یا گیخاتو بودایی، در مقابل ناسازگاری با اسلام از مسیحیان حمایت به عمل می آورد(پطروشفسکی، تاریخ اجتماعی، اقتصادی ایران در دوره مغول ، ۱۳۶۶: ص ۷۶ ).

دوران کوتاه «بایدو» برای مسیحیان، که بایدو به کیش آنان درآمده بود بسیار دلخواه و دل چسب بود(لویزن،۱۳۷۹:ص ۹۶).

او با گشایش کلیساها در اردوی خویش موافقت کرد و یک صلیب دور گردن خود انداخت(ساندرز،۱۳۶۳: ص ۱۳۳).

بایدو به منظور مقابله با نیروی اسلام نه تنها دست مغولان و بودائیان را در امور گشاده داشت بلکه از قدرت نهفته پیروان مسیح نیز سود جست. مسیحیان در دوران سلطنت کوتاه وی به شغل های حساس دست یافتند که طبعاً این امر موجب نارضایتی ایرانیان شد.

۳-۳-۲- رابطه مسلمانان با مسیحیان

۳-۳-۲-۱- آزادی های مذهبی مسیحیان

طوایف نصاری، هم مقارن با سال های فتوح در فارس و اهواز و جبال و طبرستان و خراسان جمعیت قابل ملاحظه ای داشتند. در فارس عده شان از یهود بیشتر بود و در قم هم تعدادشان در آن ایام قابل ذکر بود. در طبرستان می توانستند با مجوس(زرتشتیان) ولایت بر ضد اعراب متحد گردند. در هرات کنیسه نسطوریان وجود داشت و نصاری آن جا مثل ترسایان سمرقند تابع، بطریق نسطوری بودند. در بخارا، چنان که از روایت «نرشخی» برمی آید؛ در محلی که بعدها مسجد بنی حنظله ساخته شد، کلیسای ترسایان وجود داشت. در مرو که اسقف آن جسد یزدگرد را با احترام کفن و دفن کرد تعداد نصاری، قابل ملاحظه بود و در طراز تا عهد سامانیان که شهر به تسخیر امیراسماعیل درآمد مسیحیت آیین رسمی بود(زرین کوب، عبدالحسین، تاریخ مردم ایران، ۱۳۶۷: صص ۱۵۷،۱۵۸).

در این بخش از پژوهش به بررسی وضعیت تعامل مسلمانان و حاکمان با مسیحیان و حضور آنان در میادین گوناگون می پردازیم که روی هم رفته، بیان سیاست مدارا و تساهل مسلمانان در برابر ایشان است.

در زمینه ی فرهنگی و اجتماعی، گفتنی است که با ورود اسلام به ایران، از فعالیت شدید مبلغان مذهبی مسیحیت کاسته شد و انتشار آن کیش، محدود گردید؛ ولی متوقف نشد. مبلغان مسیحی تا قرن هفتم هجری به فعالیت گسترده ای در آذربایجان و (ارومیه) خراسان(توس و مرو) در میان مردم بومی این مناطق و بعد در میان ترکان، مغول ها، تاتارها و دیگر اقوام شمالی تا چین پرداختند؛ به عبارتی، حوزه تبلیغی ایشان از بخش های جنوبی و غربی ایران، به سوی قسمت های مرکزی و شرقی کشیده شد و همین مسئله باعث رواج بیشتر مسیحیت در خاور دور گردیده است(ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ترجمه عباس خلیلی، بی تا: ص ۴۰۴).

۳-۳-۲-۲- آزادی فردی و اجتماعی مسیحیان

گاه بر اثر ازدواج های میان مسیحیان و مسلمانان از همان قرون اول هجری، بسیار دیده می شد، مسیحیان آزادانه تر به فعالیت می پرداختند. برای نمونه مادرِ عبداله قسری(از امرای دولت اموی در عراق) مسیحی بود. وی پس از مرگ مادرش، بر گور او کلیسایی ساخت که مورد سرزنش مسلمانان قرار گرفت. «فرزدق» شاعر چنین می سراید: «برای مادرش کلیسایی بر پا می سازد که مسیحیان در آن هستند و از کفر، مناره مسجدها را ویران می سازد.»( ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ترجمه عباس خلیلی، بی تا: ص ۴۰۴).

پس از ظهور اسلام، مسیحیان نیز مانند سایر اقلیت های دینی، اهل ذمه به حساب می آمدند و موظف به پرداخت جزیه و توسعه ندادن کلیساهای خود بودند. در این دوران آزار مسیحیان خاتمه یافت و گروهی از آنان در امور حکومتی به کار مشغول شدند. به طوری که کاتبان ابوموسی اشعری و سلیمان بن عبدالملک، مسیحی بودند(کوب، عبدالحسین، تاریخ مردم ایران، ۱۳۶۷: ص).

سلمان فارسی مشهور، از زرتشتیان روستاهای اصفهان بوده است. او روزی صدای مسیحیان را که در حال خواندن دعا بودند شنید و به دین مسیح علاقه مند شد. اما پدرش با دین تازه او مخالفت می کند و او را محبوس می گرداند؛ او نیز با کاروانی مسیحی به شام می رود؛ اما در انتهای این سفر مسلمان می شود(ابن هشام،۱۳۶۸: ص ۳۹).

سلسله های مسلمان ایران نیز از حضور مسیحیان بی بهره نبودند، با این که آل بویه شیعه بودند؛ اما چون مردم فارس اهل تسنن بودند، از ترس همکاری مردم فارس با خلفا علیه آنان، مسیحیان را گرامی داشتند و در امور اداری و حکومتی از آنان بهره می بردند. تا جایی که وزیر عضدالدوله یک مسیحی بود(دهقانی تفتی، بی تا: ص ۳۵). عماد الدوله نیز کاتبی مسیحی داشته است.

باید گفته شود که شاعران ایرانی نیز با مسیحیان بیگانه نبوده اند، ذکر چند مورد، می تواند گوشه ای از تفکرات مردم ایران را در مورد مسیحیان نشان دهد. آنان در آثار خود گاه به گاه از پیروان این دین سخن گفته اند، «ناصر خسرو» نیز در یکی از اشعارش از شخصی مسیحی نام می برد که اهل بعلبک بوده است و مؤلفِ آثار طبی و نجومی و ریاضی است.

«هر کسی چیزی همی گوید زتیره رأی خویش تا گمان آیدت کو قسطای بن لوقاستی(براون، ۱۳۷۱: ص ۴۰۶)»

حتی بعضی از آن ها والدینشان مسیحی بوده اند. شاعری از دوره ی سلجوقی از مادری مسیحی متولد شده است. وی «افضل الدین بدیل بن علی خاقانی شروانی»(۵۲۰ ه.ق) می باشد که اطلاعاتش در مورد مسیحیت شگفتی مسلمانان را برانگیخته است(ریپکا[۲۷]، بی تا: ص ۳۰۲).

ممدوح وی یکی از سرداران مانوئل، امپراطور بیزانس،(۱۱۸۰- ۱۱۴۳ م) بود. نام وی «آندرونیکوس کومنه نوس» بوده است. وی دو بار با باتوروس پادشاه ارمنی نژاد کیلیلیه جنگید و در نتیجه این ارتباطات، با امیران مسلمان و مسیحی آشنا شده بود. او در سال( ۱۱۷۰ م/۵۶۵ ه.ق) به شروان آمد و در آن زمان، خاقانی به دلایلی در حبس بود. او از حضور فرد مشهور و قدرتمندی مانند «کومنه نوس» بهره برده؛ او را در چندین بیت می ستاید. گویا شاعر قصد داشته است با کلمات آشنا و لغات و مفاهیم مسیحی ممدوح خود را فریب دهد تا وی شفاعت خاقانی را در دربار شروانشاه بکند و از آن جا که می دانسته ممدوحش به زبان فارسی تسلطی ندارد، لذا با زیرکی در طول اشعارش ارادت خود را به اسلام ابراز می کند. اما جالب است که «مینورسکی» یکی از منتقدین اشعار خاقانی، می گوید: «او خرافات مسیحیان را به صورت نمایانی مورد استهزاء قرار داده است.»

نکته جالب توجه این است که این روش ابراز عقیده در مورد دین مسیحیت و پایبندی به اسلام از شخصی دیده می شود که مادرش مسیحی بوده است. بدون شک محیط پیرامون وی تأثیر بسزایی در شکل گیری اندیشه های او داشته است. هم چنین مطمئناً آموخته های وی تنها متکی بر تعالیم مادرش نبوده است. در میان آثار نظامی که در حدود سال ۵۹۸ ه یا ۶۰۷ ه وفات یافت دو اثر او، یعنی؛ قصه ی خسرو و شیرین و قصه اسکندر نامه از روایات مسیحیان گرفته شده است، به طوری که شیرین یک دختر مسیحی است و این مسأله باعث می شود که او در بین ابیاتش از دین مسیحیت یاد می کند و مآخذ «اسکندرنامه» از اقوام روس و قفقاز گرفته شده که در زمان وی مسیحی بوده اند(آریان،۱۳۶۹: صص ۸۰ ، ۱۱۰).

خلاصه این که در دوره ی اسلامی، شعرای فارسی زبان در سروده های خویش از کلمه ی «زنار» که حاکی از پوشیدن کمربندی مخصوص اهل کتاب است، بسیار نام برده اند، مانند سروده سنایی:

شور در شهر فکند آن بت زنار پرست چون خرامان زخرابات برون آمده است

به طور کلی در ادبیات فارسی نمونه های بی شماری راجع به اهل کتاب وجود دارد مانند: دم عیسی، خم عیسی، مرغ عیسی که در مجموعه «امثال و حکم» دهخدا دست کم تعداد شصت ضرب المثل آمده است که گویای حشر و نشر مسیحیان، با مسلمانان است(آریان،۱۳۶۹: صص ۲۵۹، ۳۰۵).

[البته] استهزا و تنفر نسبت به اقلیت های دینی، مانند اقلیت های قومی، وجود داشت، مثلاً شایع بود که بد بوترین خانه ها از آن یهود است، و این که مسیحیان در شراب خواری افراط می کنند، خصوصاً صبح عید پاک، راهبان و شماسان مسیحی عفت ندارند(متز، ۱۳۶۹: ص ۶۶).

۳-۳-۳- اوضاع فرهنگی مسیحیان ایران

۳-۳-۳-۱- خدمات فرهنگی مسیحیان

در دوره ی اسلامی، فعالیت های علمی مسیحیان در ایران در زمینه طب، کلام فلسفه و ترجمه متون یونانی بوده است(ابن عبری، مختصر الدول، ترجمه[عبدالمحمد آیتی]، ۱۳۷۷: ص ۲۵۸).

در دوره ی بعد از دوره ی ترجمه(قرن چهارم ه) تا قرن ششم و هفتم، (و تا اندازه ای در دوره ترجمه) اکثریت قریب به اتفاق فلاسفه، ضمن این که فیلسوفند، در فن پزشکی مهارت دارند. هم چنان که بوعلی هم فیلسوف است و هم پزشک، در بسیاری از آن ها پزشکی بر فلسفه غلبه دارد. این دوره که دوره «فیلسوف پزشکی» است، مسلمان، یهودی و مسیحی شرکت دارند. از صائبیان در این دوره، بر خلاف دوره ترجمه خبری نیست. در این دوره ما به پزشکان بلند قدر مسیحی یا یهودی زیادی بر می خوریم که ضمناً فیلسوف هم هستند ولی به فیلسوف بلند قدری از یهودیان یا مسیحیان بر نمی خوریم(مطهری، خدمات متقابل اسلام و ایران، ۱۳۶۲: ص ۶۲۳).

از آن جا که پزشکان غیر مسلمان، به خصوص مسیحیان در امر پزشکی سرآمد بودند، افتخار ابداع روش درمانی بیمارستانی را ایرانیان و از جمله این دسته از پزشکان داشتند. توجه به پزشکان غیر مسلمان آن قدر زیاد بود که در هنگام شیوع بیماری هم بیشتر به آن ها مراجعه می شد تا دیگر پزشکان، مانند حکایت «اسد بن جانی طبیب(الگود، ۱۳۷۱: ص ۲۰۲).»

به طور کلی مشاجره های کلامی میان مسلمانان و مسیحیان از همان ابتدای ظهور اسلام تا قرن ها ادامه یافت که با شدت و ضعف همراه بود. در طول جنگ های میان دو گروه، این مشاجره ها به شکلِ کینه جویانه قوت بیشتری گرفت. به طور مثال؛ در ترانه رولان، مسلمانان بت پرست معرفی شدند(گرونبام، ۱۳۷۳: ص ۴۵).

نویسندگان مسلمان، چه ایرانی و چه عرب، به مسائل اعتقادی مسیحیان چون انجیل و اعتقاد به تثلیث، توجه نشان می دادند، مانند «ابن حزم اندلسی» متوفای(۴۵۶ ه) ابن خلدون، مسعودی، قزوینی و قلقشندی که درباره انجیل و مسائل کلیسا مطالب بسیاری دارند. گاهی طی این مناظره های ایشان مسلمان می شدند، مانند مناظره ی مأمون با مرتدی نصرانی اهل خراسان که وی دوباره اسلام آورد(ابن قتیبه، ۱۹۶۶: ص ۵۵۲).

۳-۳-۳-۲- شخصیت های فرهنگی مسیحیان

از چهره های فرهنگی مسیحی در این دوره می توان، ابوسهل مسیحی، طبیبی فاضل، منطقی ای کامل و عالم به علوم اوایل بود را نام برد. وی در خراسان معروف و مشهور و نزد سلاطین آن جا به اعزاز و احترام موصوف بود. کتاب مجموعه دستورات طبی موسوم به صد مقاله از اوست. وی استاد ابوعلی سینا هم بوده است(ابن عبری، مختصر الدول، ترجمه[عبدالمحمد آیتی]، ۱۳۷۷: ص ۲۵۸).

میخاییل، پسر ماسویه، عیسی بن صهار(چهاربخت) عیسی بن شهلافا، بختیشوع بن جورجیس نصرانی، جبرئیل بن بختیشوع، جورجیس بن بختیشوع، طیفوری حبش بن اعسم نصرانی، حسنون نصرانی، صاعدبن یحیی، از جمله علمای مسیحی و ایرانی تا قرن چهارم به شمار می رفتند(صفا، ۱۳۷۴)

سهم دانشمندان مسیحی در دربار خلفا به خصوص در نهضت ترجمه آن قدر زیاد است، که به عبارتی می توان گفت: «ایشان پیشروان حکمای پیرو ارسطو بوده اند که آثارشان در قرن سیزدهم میلادی در اروپا دوره تجدد فلسفی را فراهم کرده است.»( نفیسی، مسیحیت در ایران تا صدر اسلام، ۱۳۴۳:ص ۳۱۳).

۳-۳-۳-۳- اقدامات فرهنگی مسیحیان

فعالیت علمی و و فرهنگی و نقش قابل ملاحظه ی اقلیت مسیحی(ارمنی) در ایران، از دیرباز مشهود است. به یادگار ماندن کلیساهایی، چون طاطاوس مقدس و استاتوس مقدس در آذربایجان ایران و کلیسای وانک در اصفهان و کلیساهای دیگر، هم چنین مشارکت در راه اندازی اولین چاپخانه ی ایران، نشان از این موضوع دارد. فعالیت کلیسای مقدس طاطاوس از همان قرن اول هجری(۷۲۱ م) شروع شد. طومای آزرونی، مورخ ارمنی قرن سوم هجری از این کلیسا نام برده و در قرن پنجم هجری نیز فعالیت داشته است (مجله هور، شماره ۱، سال اول، تیر ماه، ۱۳۵۰، ص ۶).

مع هذا تصویری که از این تجربه برای تاریخ باقی ماند، تصویر جامعه یی پر تحرک و حیاتی پر تنوع و محیط بالنسبه، بازی که آکنده از استعداد های سازنده بود که در آن شوق به احیاء سنت های ایرانی، علاقه به شعایر و آداب عربی و اسلامی را نفی نکرد و محدودیت به نواحی غربی و مرکزی فلات ارتباط با حاصل میراث نواحی شرقی آن را غیر ممکن نساخت. تسامح فکری هم تا حدی بود که به اهل ذمه نیز در کارهای حکومت مجال همکاری داد و از اختلافات فرقه یی هم مانعی برای رشد و توسعه افکار فلسفی به وجود نیاورد(زرین کوب، تاریخ مردم ایران، ۱۳۶۷: صص ۱۰ ، ۵۰۹).

۳-۳-۴- اماکن مذهبی مسیحیان

تا قرن چهارم هجری قمری، شواهدی از ادامه فعالیت دیرها در دست است، مانند دیر ابلق در اهواز و دیرهایی در ناحیه اردشیر خره در فارس، دیر خندق در ناحیه خوزستان و دیر زور در اهواز. در قرن چهارم هجری کلیسای مسیحیان در هرات فعالانه به کار خود ادامه می داد(حموی بغدادی، ۱۳۸۰:ص).

در بخارا «نرشخی» از وجود کلیسا در کنار مسجد خبر داده است(نرشخی، بی تا: ص ۷۳).

در منطقه سیستان پش از ورود اسلام کلیساهای متعددی به فعالیت خویش ادامه دادند. «باسورث» در این باره می نویسد:

روایتی که ماری بن سلیمان نسطوری از اسقفی به نام «مطران سبر مشوع» یاد کرده در قرن چهارم و پنجم هجری آخرین مطلب جدی درباره وضعیت مسیحیان سیستان است(باسورث، تاریخ سیستان، ۱۳۷۰:ص ۳۱).

دیرها

قبل از ظهور اسلام و مقارن ظهور این دین، شهرهایی چون کسکر، ریشهر (دیو اردشیر) در سواحل خلیج فارس از مراکز مهم و مقر اسقف نشینی ایران و پایگاه مطران وقت به شمار می رفته اند. از دیگر شهرها می توان به این ها اشاره کرد: بیت هوازیه(خوزستان)، بیت لاپات(جندی شاپور) شوشتر(تستر) و رامهرمز(مارکوارت،۱۳۷۳:صص ۶۳، ۶۵).

به طور کلی تا قرن چهارم هجری شواهدی از ادامه فعالیت دیرها در دست است، مانند دیر ابلق در اهواز، و دیرهایی در ناحیه اردشیر خره در فارس، دیر خندق در ناحیه خوزستان و دیر زور در اهواز.( مارکوارت،۱۳۷۳: صص ۶۳، ۶۵).

«شابشتی دیلمی»(متوفای ۳۸۸ ه) در کتاب «الدیارات» خود که عمدتاً به توصیف دیرهای مسیحیان در عراق پرداخته، گزارش های زنده ای در این باره دارد. او دیر موسوم به درمالس را که در جانب دروازه شماسیه ی بغداد و نزدیک منزل «احمدبن بویه دیلمی» قرار داشت این گونه توصیف کرده است:

«این دیر، مهم ترین موقعیت را دارد: دیری است تمیز و مفرح، دارای بوستان ها و اشجار فراوان، دیری است بزرگ که راهبان و قسیسان در آن حضور فعال دارند، این دیر به منظور تفرج و هواخوری و صرف مشروبات مورد توجه است.»( شابشتی، بی تا: ص ۳).

این دیر در شرق بغداد در طرف دروازه شماسیه و در کنار نهر مهدی واقع است. اطراف دیر را بوستان ها و اشجار و درختان نخل قرار گرفته است. این دیر خوش عمارت و تمیز و مفرح است و افراد و راهبان در آن رفت و آمد می کنند. در هنگام عید فصح در بغداد این دیر منظره عجیبی دارد، چرا که در این هنگام هیچ مسیحی در شهر بغداد نیست مگر آن که به این دیر می آید و اعمال عبادی خود را انجام می دهد، هم چنان که هیچ فرد مسلمان اهل تفرج و لهو و سرگرمی نیست مگر آن که جهت تفریح به این دیر می آید(شابشتی، بی تا: ص ۱۴).

او هم چنین از دو دیر دیگر به نام های «دیر الثعالب» و «دیرالجاثلیق» یاد می کند که در غرب بغداد و در آبادترین و مفرح ترین منطقه این شهر واقع شده و محل تفرج و تفریح عموم مردم بغداد، اعم از مسیحی و مسلمان است و هیچ گاه از وجود گردش گران خالی نیست و این دو محل مورد توصیف شعرا قرار گرفته است(شابشتی، بی تا: صص ۲۴، ۲۵).

کلیساها

در قرن چهارم هجری، کلیسای مسیحیان در هرات فعالانه به کار خود ادامه می داد(حموی بغدادی، ۱۳۸۰). در بخارا، نیز نرشخی از وجود کلیسا در کنار مسجد خبر داده است(نرشخی، بی تا :ص ۷۳).

اما به طور کلی کلیساهای مشهوری که در این دوره زمانی ( ۴ تا ۷ هـ . ق )بنا شده اند و یا قدمت آن ها به این زمان و قبل از آن برمی گردد عبارتند از:

کلیسای هوانس مقدس[۲۸]

این کلیسا یکی از کلیساهای ارامنه کاتولیک است و نام آن از اسم یکی از حواریون حضرت عیسی (ع) به نام «یوحنا» که ارامنه به آن «هوانس» می گویند، گرفته شده است. این کلیسا روی تپه ای به روستای «سُهرُل» یا سهرقه مرند واقع شده است، و در ۴۰ کیلومتری شمال غربی تبریز قرار دارد. هر چند قدمت بنای این کلیسا را به قرون اول اسلامی، برابر ۵ و ۶ میلاد نسبت داده اند، ولی بنای اصلی بارها بر اثر ویرانی، تجدید بنا شده است(میلر، ۱۹۸۱: ص ۷۱).

کلیسای سنت استپانوس[۲۹]

این کلیسا در ۱۶ کیلومتری غرب جلفا و به فاصله ۳ کیلومتری کرانه جنوبی ارس، در روستای متروکه ای به نام «دره شام» قرار دارد. نام این کلیسا ملهم از نام «استپانوس» شهید اول راه مسیحیت است و به علت استقرار در روستای «دره شام» به این نام خوانده شده است. درباره تاریخ بنای کلیسا، نظرهای گوناگونی ابراز شده است، عده ای آن را از بناهای اوایل مسیحیت می دانند. برخی چون «تاورنیه» بنای آن را به دوره صفویه نسبت می دهند، در حالی که شیوه معماری بنا، مصالح ساختمانی و تزئینات چون طادئوس در بین قرن چهارم تا ششم هجری قمری(دهم تا دوازدهم م) ساخته شده و سبک معماری آن تلفیقی از شیوه های مختلف معماری اورارتو، اشکانی و رومی است. بعد از ساخت بناهای شگفت انگیز اچمادزین، طادئوس، آختامار و استپانوس، این اجتماع سبک ها به نام سبک ارمنی مشهور شد(میلر، ۱۹۸۱: ص ۷۲).

کلیسای موجومبار[۳۰]

کلیسای موجومبار، به کلیسای «سنت هریپ سیمه» نیز شهرت دارد. این کلیسا در روستای موجومبار، حدود ۳۰ کیلومتری جاده تبریز- مرند واقع شده است.

وجود سنگ های رج اول کلیسا نشان می دهد که ساختمان اولیه کلیسا حدود ۸۰۰ سال قبل در اوایل قرن سیزدهم میلادی ساخته شده است، ولی به استناد سنگ نبشته روی سنگ های زیر بنای کلیسا، این بنا یک بار در سال ( ۱۶۹۱ م ) بازسازی شد. در سال ( ۱۸۴۰ م ) نیز بر اثر زلزله شدیدی که در منطقه روی داد، یکی از دیوارهای کلیسا خراب شد که مجدداً بازسازی شد(میلر، ۱۹۸۱: ص ۷۲).

۳-۳-۵- دلایل مهاجرت مسیحیان

۳-۳-۵-۱- حاکمیت ترکان

حدوداً از قرن چهارم ه.ق (دهم م) به بعد، خلفای عرب از مزدوران ترک در دربار و سپاه خود استفاده می کردند. این امر موجب شد که در نهایت خلفای عرب تبدیل به آلت دست ترکان شدند. از همین زمان بود که تیره های مختلف ترکان بر ایران و خاورمیانه مسلط شدند و حکومت های غزنویان و سلجوقیان را به وجود آوردند.( www.Sarzamin Parsian.net/thread).

ترکانِ تازه مسلمان شده، به دین جدید خود تعصب بسیار داشتند و ملاطفت نسبی اعراب را نسبت به پیروان سایر ادیان روا نمی داشتند. شاهد این مدعا، اعمال سختگیری و بدرفتاری با زائران مسیحی بود که از سرزمین ها اروپایی به زیارت اماکن مقدس در فلسطین می آمدند. این امر نهایتاً موجب بروز جنگ های صلیبی گردید. علت این جنگ های خانمان برانداز، نه سخت گیری اعراب مسلمان، بلکه مظالم ترکان بود. ترک ها همین رویه را در شهرهای ایران نیز اعمال می کردند، که موجب تنگ تر شدن عرصه بر مسیحیان نسطوری گردید. ایشان یا به اسلام می گرویدند یا جلای وطن اختیار می کردند(www.Sarzamin Parsian.net/thread).

۳-۳-۵-۲- حمله مغول

ضربه ی مهلک دیگر بر پیکر نحیف کلیسای ایران را مغولان وارد آوردند. با قتل عام مردم شهرهایی نظیر(مرو و نیشابور)، تمام سکنه، از جمله مسیحیان شهر از میان رفتند و دیگر جایگزین نمی شدند. بدینسان کلیساها و مسیحیت به تدریج در قرون بعدی، از مناطق شرقی، مرکزی ایران محو گردید(www.Sarzamin Parsian.net/thread).

۳-۳-۵-۳- زبان و فرهنگ

کلیسای ایران از بدو پیدایش، همواره زبان سُریانی را در مراسم کلیسایی به کار می برده است. طبیعی است که این امر باعث بیگانه شدن مردم با مراسم و پیام کلیسا می شد. مسیحیت در ایران هیچگاه تبدیل به عنصری فرهنگی در میان آریاییان نگردید؛ در حالی که در ارمنستان، مسیحیت در اثر ترجمه ی کتاب مقدس به زبان ارمنی و تبدیل مراسم کلیسایی از زبان آرامی به ارمنی، تبدیل به جزیی تفکیک ناپذیر از فرهنگ ملت ارمنی گردید. در ایران حتی آن دست از زرتشتیان با سواد و متعلق به طبقات بالای جامعه، وقتی مسیحی می شدند و به مقامات کلیسایی می رسیدند، نام های سُریانی اختیار می کردند. عامل دیگری که در زبان و فرهنگ، نباید فراموش کرد، ساختار اجتماعی زمان ساسانیان است. در جامعه ای که اکثریت مردم به طبقه ی کشاورز تعلق دارند و از هر گونه حقوق اجتماعی، نظیر تحصیل سواد محروم اند، چگونه می توان انتظار داشت که مسیحیت را، آن هم به زبانی بیگانه، بپذیرند و عمیقاٌ درک کنند. مسیحیت آنان، طبعاً ظاهری و بدون مطالعه و آگاهی کافی از الهیات فلسفی مسیحی می بود، مسیحیتی نه آن چنان مصمم. تمام عوامل بالا، دست به دست هم دادند تا ایمان و اعتقاد مسیحیان به شدت تحت تأثیر قرار گیرد. بسیاری از مسیحیان، فقط در ظاهر مسیحی بودند. بنابراین برخی در اثر فشار به اسلام گرویدند و [برخی به گفته «اشپولر» برای گرفتن امتیازات اقتصادی و اجتماعی با ازدواج با زنان مسلمان مسلمان می شدند] و گروهی نیز مهاجرت را اختیار می کردند. به این ترتیب، روز به روز از شمار مسیحیان کاسته می شد(www.Sarzamin Parsian.net/thread).

به عنوان مثال؛ شمعون، مطران دیو اردشیر(بوشهر)، در نامه ای که خطاب به «پاتریارخ» عیشویهب سوم(۶۴۷- ۶۵۹ م) نوشته، لب به شکایت گشوده که بسیاری مسیحیان فارس و کرمان، بدون این که جفایی از جانب اعراب متوجه شان باشد، فقط برای فرار از پرداخت خراج و جزیه به اسلام گرویده اند. و هم چنین در اواخر قرن دهم میلادی(چهارم هجری) «ماری بن سلیمان» وقایع نگار نسطوری گزارش کرده که بسیاری از مسیحیان ایران در اثر جفا و نیز فساد روحانیون مسیحی به اسلام گرویده اند(www.Sarzamin Parsian.net/thread)

به این ترتیب جای تعجب نیست که ببینیم در پایان این دوره، مسیحیت ایران رو به تنزل و ضعف نهاد؛ مسیحیت ایران در این دوره خالی از محتوای اصلی خود بود. لذا حمله مغول به ایران در قرن سیزدهم میلادی نیز آخرین بقایای این درخت پوسیده را از میان برد(www.Sarzamin Parsian.net/thread).

فصل چهارم

یهودیان

۴-۱- پیشینه یهودیان ایران

۴-۱-۱- سابقه، اصالت و خاستگاه یهودیان ایران

یکی از اقلیت هایی که در ایران در دوره های مختلف، نقش های مختلفی را بازی کردند، یهودیان بودند. در زمان هخامنشیان، زمانی که کوروش یهودیان را از اسارت بابل رها کرد، و آن ها را اختیار داده که اگر بخواهند به اورشلیم باز گردند و اگر مایل باشند به ایران بروند، گروهی از یهودیان در ایران سکنی گزیدند(نفیسی، تاریخ تمدن ایران ساسانی، ۱۳۳۲: صص ۷۴، ۷۳).

سابقه ی حضور یهودیان در ایران به سال ۵۳۸ ق . م مصادف با فتح بابل توسط کورش باز می گردد. در کتاب مقدس یهودیان به ویژه اسفار استر، دانیال، عزرا، نحیما و تواریخ ایام، شواهد تاریخی و لغوی بسیاری در تأیید این حضور به چشم می خورد. در کتاب مقدس، نام شاهان ایرانی، چون کوروش، داریوش، خشایارشاه و اردشیر و نیز القاب ایرانی آمده است و در تلمود، صدها واژه که ریشه ایرانی دارند، دیده می شود. سنت های شفاهی متداول در میان یهودیان ایران و وجود مقابر انبیاء در خاک ایران، حضور تاریخی یهودیان به عنوان نخستین ساکنان منطقه گیلیارد یا گیلعاد در نزدیکی دماوند به دوران آشور و تبعید اجباری باز می گردد. قبرستانی آز آن دوره باقی مانده است که برای یهودیان ارزش معنوی بسیاری دارد(زهرا رشدبیگی، «یهودیان ایران»، موسسه گفتگوی ادیان به آدرس اینترنتی: www.iid.org.ir/new wob/ReSouece ).

اما نخستین نشانه های جدی حضور یهودیان در ایران اشکانی به دوران فروپاشی این دولت و تأسیس دولت های کوچک خودمختار بین النهرین و غرب ایران می رسد. این حضور در حوالی ۳۰ میلادی و در زمانی است که اردوان سوم، پادشاه اشکانی، به شدت درگیر جنگ خانگی بود. مهم ترین این دولت ها «ادیابن» است. قلمرو ایالت دولت ادیابن از غرب دریاچه ارومیه آغاز می شد و مرزهای کنونی ایران و عراق و ترکیه را در می نوردید. این تقریباً منطبق است با سرزمین دولت کهن آشور. از این پس، هر چند ادیابن رسماً تابع دولت اشکانی به شمار می رفت ولی در عمل دولتی مستقل بود(شهبازی،۱۳۷۷:ص ۴۲۴).

در سال های ( ۳۶- ۶۰ میلادی) ایزت دوم(ایزد) حکومت ادیابن را به دست داشت. او فرد متنفذ بود و در صعود مجدد اردوان سوم، پادشاه مخلوع به سلطنت نقش مهمی ایفا کرد و به پاس آن اجازه یافت تا چون پادشاهان اشکانی تاج شاهی بر سر نهد(پیگولوسکایا، ۱۳۶۷: ص ۹۸).

مادر ایزت «هلنا» نام داشت. این زن به تأثیر از یک تاجر ثروتمند یهودی به نام «آنانیاس[۳۱]» به آیین یهود گروید. هلنا پسرش را نیز یهودی کرد، و به تأسی از این دو بزرگان و مردم ادیابن به آیین یهود گرویدند. گفته می شود در سال ۴۶ م ملکه هلنا به زیارت بیت المقدس رفت(پیگولوسکایا، ۱۳۶۷: ص ۹۸).

در کتاب اعمال رسولان(اواخر سده نخست میلادی) از حضور زوار یهودی پارتی و مادی و عیلامی در بیت المقدس خبر داده شده که به زبان های بومی خویش تکلم می کردند. این نشان می دهد که در این زمان موج گروش به آیین موسوی، به سان امپراتوری روم ایران اشکانی را نیز فراگرفته بود. مع هذا، یهودیت خاندان سلطنتی و مردم ادیابن دوامی نداشت، و درست به سان یهودی شدگان امپراطوری روم، در اواخر سده نخست میلادی تمامی آنان به مسیحیت پیوستند. گرایش مردم ادیابن به آیین موسوی نه تنها برای الیگارشی یهودی سودی نداشت بلکه از آغاز سده دوم میلادی دولت ادیابن به کانون توسعه مسیحیت در بین النهرین و سوریه بدل شد و بسیاری از یهودیان نو کیش را به خود جلب نمود. تاریخ نگاری یهود می کوشد تا پیشینه استقرار یهودیان در بین النهرین را کهن و خطی ممتد جلوه دهد که از تبعید بابل آغاز شد و به دوران ساسانی پیوست. گفتیم که مدارک تاریخی مؤید این ادعا نیست. مع هذا روشن ترین گواه زمان تکاپوی سه کانون مهم فرهنگی یهودیان در بین النهرین است که یا در سده سوم میلادی به پا شدند یا در این زمان اهمیت یافتند(پیگولوسکایا، ۱۳۶۷: صص ۴۲۴، ۴۲۵).

۴-۲- جغرافیای یهودیان

۴-۲-۱- مراکز یهودی نشین ایران

یکی از شهرهای ایران که در طول تاریخ از مراکز مهم یهودیان بوده و هست اصفهان است. یکی از محلات قدیمی اصفهان «یهودیه» است که بنا به روایت تاریخی وجه تسمیه آن مربوط به سکونت یهودیانی است، که در طی سال های (۶۰۴- ۵۶۲) قبل از میلاد، به وسیله «بخت النصر» از اورشلیم به این ناحیه کوچ داده شده اند(کامبخش فرد،۱۳۸۰: ص ۴۲۴).

بخش بزرگ شهر اصفهان یهودیه نامیده می شود، زیرا وقتی بخت النصر، اسیران پیشه ور یهودی را از بیت المقدس آورده بود، آنان را در انتخاب زیستگاهی که در آن اسکان گزینند، آزاد گذاشت، و یهودیان جایی از شهر اصفهان را برگزیدند که هوایش به هوای بیت المقدس شبیه بود(قزوینی،۱۳۶۶: ص ۸۱۰).

«یاقوت حموی» درمورد یهودیه می گوید: «قلعه ای بود در کنار جی، که با گذشت روزگار، جی ویران شد و جز اندکی از آن نماند، و یهودیه آباد شد، پس شهر اصفهان امروزین(سده هفتم) هـ . ق همان یهودیه است.»( حموی بغدادی، معجم البلدان، ترجمه علی نقی منزوی،۱۳۸۰: ص ۲۶۰) یهودیه در زمانی که مسلمانان با آنان درآمیختند و آن را وسعت دادند نام یهودیه هم چنان بر آن باقی ماند(ابوالفداءِ، تقویم البلدان، بی تا: ص ۴۷۳).

در زمان ساسانیان در مغرب و نواحی مرکزی ایران بیشتر ساکنان، یهودی بودند. و در نواحی خوزستان، همدان و اصفهان یهودیان زیادی سکونت داشتند. یهودیانی که در تاجیکستان امروز در نواحی سمرقند و بخارا، حتی افغانستان هستند از همان دوره ساسانی از مرکز و مغرب ایران به آن جا رفته و ساکن شده اند. در مرکز ایران، یهودیان بیشتر در اطراف کاشان و در ناحیه ای که امروز شهر اصفهان در ان جاست و در آن زمان هنوز شهر بزرگی در آن جا ساخته نشده بود، ساکن بوده اند(نفیسی، تاریخ تمدن ایران ساسانی، ۱۳۳۲: صص ۷۴، ۷۳).

در اصفهان، شماره آن ها به اندازه ای بوده که یکی از آبادی های بزرگ این ناحیه به ایشان اختصاص داشته، و در آغاز دوره اسلامی به آن جا یهودیه می گفتند. زن یزدگرد اول دختر پیشوای بزرگ یهود در ایران بود. به خواهش وی، معبدی بزرگ برای یهود اصفهان ساخته است(نفیسی، تاریخ تمدن ایران ساسانی، ۱۳۳۲: صص ۷۴، ۷۳).

«ابن حوقل» و «مقدسی» یهودیه را از حیث وسعت با همدان همسر می دانند. بلکه بزرگ ترین شهرهای ایالت جبال می دانند، البته ری را از این حکم مستثنی کرده اند(لسترنج، ۱۳۷۷: ص ۲۲۱).

از دیگر مراکز یهودیان ایران، شهر یزد بوده است. بازرگانان یزدی به ویژه یهودیان یزد اجناس را از یزد به آذربایجان می بردند( یزد نگین کویر، یزد، کاری از استانداری یزد، انجمن کتاب خانه های عمومی یزد، ص ۶۹)

در دوران اسلامی یهودیان در اکثر شهرهای ایران و مراکز دیگر بودند. به قول «شهرستانی»: «امت یهود بیشترند، زیرا که شریعت از آن موسی است و همه ی بنی اسرائیل، متعبد به این دین بودند و مکلف بودند به لزوم گرفتن احکام تورات.»( شهرستانی،۱۳۳۰: ص ۲۹۱).

«زرین کوب» شهرهای یهودی نشین ایران را این گونه توصیف می کند: «یهود که در پایان عهد ساسانیان تعدادی از هم نژادانشان از قلمرو بیزانس نیز در ایران به آن ها ملحق شده بودند، غیر از اهواز، همدان که از قدیم کوچ نشین هایشان در آن جا بسیار بود در بلاد فارس که با تجارت سیراف و دریای هند مربوط می شد و در خراسان و قهستان که بر سر راه بازرگانی چین و هند واقع بود، نیز تعدادشان قابل ملاحظه به نظر می رسید در پاره ای شهرها مثل اصفهان و جرجان و کابل هم محله ها یا شهرک هایی ویژه خود داشتندکه جهودانک (= یهودیه) خوانده می شدند و اکثر آن ها در عین حال کانون فعالیت های بازرگانی و سودخواری نیز بود و در تمام آن ها جماعت یهود با کنیسه های خود تابع رأس الجالوت بین النهرین بودند.»( زرین کوب، تاریخ مردم ایران، ۱۳۶۷: ص ۱۵۷).

با بررسی منابع محدودی که در اختیار داریم در می یابیم که تعداد یهودیان به صورت پراکنده در نقاط مختلف ایران تا قرن چهارم ه قابل مشاهده است و بدین لحاظ نمی توان آمار و ارقام و مکان های مشخصی را به عنوان مراکز تجمع یهود نام ببریم. اصفهان از شهرهایی بوده که مورد توجه یهودیان قرار داشته است.

نقل است هنگامی که یهودی ها توسط بخت النصر از بیت المقدس کوچ داده شدند با خودشان کمی از آب و خاک شهرشان را بر داشتند و در هیچ منزلگاهی فرود نمی آمدند تا زمانی که داخل شهر اصفهان شدند(ابن حوقل، صوره الارض، ترجمه و توضیح جعفر شعار).

مکانی را که یهودیان در اصفهان در آن جا فرود آمدند به لغت عبری «بنیحنا» نامیدند. زیرا آن جا را شبیه به بیت المقدس یافتند(برخی اصفهان را از واژه اشکهان یهودی به معنای «درین جا می نشینم» می دانند(دهخدا، ۱۳۷۲).سپس در آن جا ماندند، عمارت ها ساختند و ازدواج ها نمودند و نسل ایشان پایدار ماند و آن مکان را به نام ایشان یهودیه نامیدند. به گفته ابن فقیه، اسکندر شهر جی را در کنار یهودیه ساخت(ابن فقیه، ۱۳۴۹: ص ۲۴۰).

با این وجود برخی چون بلوشه معتقدند: که آن ها با درخواست همسر یهودی یزدگرد به نام شوسن(سوسن) دخت به محله جی مهاجرت کردند. «موسی خورنی» در کتاب «تاریخ ارمنستان» (مارکوارت کتاب ایرانشهر خود را بر اساس آن نوشته است) اصبهان را محل اصلی و اسپورگان(لاساوره) می داند که ایشان از طبقه نجبا بودند(مارکوارت، ۱۳۷۳:ص ۶۹).

اصفهان کنونی، بر ویرانه های همان جی قدیمی و یهودیه متأخر، پی افکنده شده است. در قرن چهارم هجری مقدسی از یهودیان در شهر جی یاد نکرده است و گویا زمان وی یهودیان بسیاری در آن جا زندگی نمی کردند(مقدسی، احسن التقاسیم ، ۱۳۶۱: ص ۲۹۸).

اما در قرن های بعدی این وضعیت فرق می کرده است. به طوری که یهودیه وسعت بیشتری نسبت به جی داشته است(ادریسی، بی تا: ص ۶۷۷).

به عقیده ی عده ای، هنوز برخی ویژگی های مشترک یهودیان قدیم این منطقه در مردم اصفهان وجود دارد. از جمله مرام اقتصادی هر دو قوم، ثروت اندوزی و مال دوستی آنان، تیزهوشی و زیرکی و سیاست پیشگی. هم چنین لهجه های متداول بسیاری در این منطقه وجود دارد که یادآور یهودیان قدیم آن جا است. برای مثال؛ عموم یهودیان اصفهان به لهجه ولایتی(زبان قبل از اسلام زبان دوره ساسانی) آشنا هستند. نام برخی روستاها نیز حاکی از این مطلب است؛ مانند «سوان» (دهخدا، ذیل، کلمه اصفهان) بسیاری از اماکن مقدس یهودیان تا دوره صفوی و قاجار هم چنان در اصفهان باقی مانده است(مصطفوی، علی اصغر، ۱۳۶۹: ص ۲۰۱).

مسعودی در قرن (چهارم هـ . ق) در توصیف شهر آمل از شهرهای سواحل دریای خزر به ساکن بودن جمعی از یهودیان در آن جا اشاره دارد(مسعودی، ۱۹۸۴: ص ۲۰۱).

به طور کلی جغرافی نویسان مسلمان تا قرن چهارم هجری از اقوام خزر یهود حاشیه دریای خزر یاد کرده اند.

و در مجمل التواریخ نیز آمده است: «یهودیه بدان خوانند که از آن جهودان که بخت النصر ایشان را از بیت المقدس بیاورد به عراق جایی در، فرود آورد، جماعتی بسیار به دیهی اندر، و آن را کردان خوانند، و بخت النصر لهراسف را از ایشان خبر داد و فرمود که ایشان را بر شهرها قسمت کنند، پس جماعتی از اصفهان و شوشتر آن جا بودند، از لهراسف بعضی را خواستند، دو هزار و هفتصد، مردم اصفهان را داد، و هزار و سیصد به مردم تستر، و پارسیان اصفهان ایشان را بدین جایگاه که شهرست بدین دیه ها فرود آوردند، و در آن وقت اصفهان هفت پاره شهر بود نزدیک به هم، چون مدینه و آن شهرستانست و مهرین، و شادریه و درام، وقه و کهنه و جار، و همه اصفهان خوانده اند و بعضی از آن خراب گشت.»( مجهول المؤلف، مجمل التواریخ و القصص،۱۳۸۱: ص ۵۲۴)

۴-۲-۲- جمعیت یهودیان ایران

در زمان ساسانیان، شاپور دوم با کوچاندن تعداد بسیاری یهودی از ارمنستان، به ایران، جمعیت یهودیان را به شکل چشمگیری افزایش داد. منابع بسیاری، سپاهان(اصفهان کنونی) را پر جمعیت ترین شهر یهودی نشین آن دوره می دانند. در دوره ساسانی، تقریباً در سراسر ایران از نهاوند تا بلخ و از خوارزم تا سواحل خلیج فارس، یهودیان جوامع متشکل داشتند و از لحاظ زبان و فرهنگ، در میان ایرانیان حل شده، یا در جریان حل شدن بودند(زهرا رشدبیگی، «یهودیان ایران»، موسسه گفتگوی ادیان به آدرس اینترنتی: www.iid.org.ir/new wob/ReSouece).

«بتاحیا» که در قرن دوازدهم میلادی سیاحت می کرد در خصوص پراکندگی و جمعیت یهودیان می گوید: « در شهرها و آبادی های بین نینوا و دجله، همه جا یهودی هست»؛ مثلاً در جزیره ابن عمر چهار هزار یهودی بود، در موصل هفت هزار در حربه(شهری در انتهای شمالی عراق) پانزده هزار و در عکبری و واسط ده هزار؛ و عجیب این که در خود بغداد فقط هزار یهودی می زیستند. از شهرهای ساحلی فرات، یهود در حله بیش از همه جا بودند. ده هزار؛ و در کوفه هفت هزار و در بصره دو هزار تن بودند، در اوایل قرن چهارم اهالی دو شهر دیگر عراق، نهر ملک و سورا، اکثراً یهودی بودند. و به همین ترتیب هر چه به شرق می رویم عدد یهودیان بیشتر می شود. در همدان سی هزار یهودی و در اصفهان پانزده هزار نفر و در شیراز ده هزار نفر و در غزنین هشت هزار و در سمرقند هزار یهودی وجود داشت(متز،۱۳۶۴: ص ۵۲ ).

«مقدسی» می گوید: «در خوزستان یهودی و مجوسی بیشتر از مسیحی است» و در «فارس مجوسی بیش از یهودی است، اما مسیحی خیلی کم است»( مقدسی، احسن التقاسیم ، ۱۳۶۱: ص ۴۱۴).

«رافائل [۳۲]پاتای»، جمعیت یهودیان جهان را در سده (ششم هجری/ دوازدهم میلادی) یک و نیم میلیون نفر تخمین می زند که ۴/۱ میلیون نفر یعنی ۳/۹۳ درصد آن ها در سرزمین های اسلامی می زیستند و بخش مهمی از آنان ساکن اسپانیای اسلامی بودند. در این زمان تنها یک صد هزار(۱۷/۶) درصد از کل یهودیان در اروپای مسیحی می زیستند که به یهودیان اشکنازی(آلمانی) شهرت یافتند(شهبازی، ۱۳۷۷: صص ۴۸۹، ۴۹۰).

به هر حال جمعیت های مذهبی یهودیان به تمام سرزمین ایران تقسیم شدند و مراکز پر جمعیت آنان در قرن چهارم هجری، فارس، خوزستان، کوهستان و خراسان بوده است. از بین تمام شهرها مخصوصاً اهواز(مرکز مهم جمعیت بازرگانان رادانیان) و نیز شوشتر بزرگ ترین مهاجر نشین یهودیان محسوب می شد. در اغلب موارد- همان طوری که در شرق معمول است- یهودیان در هر شهری، محله ای، ویژه به خود که یهودیه( جهودیّه) نامیده می شد، سکونت داشته اند: مثل اصفهان، گرگانان(گرگان)، ایالت جمال(سرزمین قوم عاد)، گوزگان، (پاریاب/ میمنه) و کابل. البته گاهی نیز به این امر توجه داده می شود که این تسمیه فقط جنبه تاریخی داشته و سکونت یهودیان برای محله یهودیه اصفهان سنیان مسلمان بود. مراکز یهودی نشین ایران را «بنیامین تطیلی» که در سال ۱۱۶۳(برابر ۵۵۸ هجری) به شرق سفر کرده است- ولی با توجه به این که شخصاً در سرزمین ایران نبوده است- شوش، حلوان، همدان، اصفهان، شیراز، غزنه و سمرقند می داند. از آن گذشته در خوارزم نیز از مدت زمانی پیش از آن، دسته هایی یهودی(از طرف خزری ها) وجود داشته اند(اشپولر، تاریخ ایران در قرون نخستین اسلامی، ۱۳۶۴: صص ۳۹۳، ۳۹۴).

بنیامین تودلایی تعداد یهودیان در ایران را حدود یک میلیون و دویست هزار نفر گفته است. از سخنان این خاخام یهودی می توان فهمید، کمتر شهری در ایران بود که تعدادی یهودی در آن سکنی نداشته باشند. طبق آمار او در رودبار دویست هزار نفر یهودی بودند که در میان آن ها افراد زیادی دانشمند و صاحبان اندیشه و هم چنین ثروتمند زندگی می کردند. در نهاوند، چهل هزار، در همدان که یهودیان به واسطه مقبره دو رهبر مذهبی این قوم به نام های استر و مردخای مقدس می شمردند، حدود سیصد هزار نفر یهودی ذکر می کند. در اصفهان و شیراز نیز ده هزار یهودی ساکن بودند. بنیامین این مناطق یهودی نشین را سرسبز و مصفا توصیف کرده است(تودلایی، ۱۳۸۰: ۱۲۶).

۴-۳- وضعیت سیاسی- اجتماعی و فرهنگی یهودیان ایران

۴-۳-۱- یهودیان و حکومت های ایران پس از اسلام:

پس از ورود اسلام به ایران، یهودیان به اهل خبریه یا دیهیمی معروف شدند و با پرداخت مالیات به عنوان پیروان پیامبر الهی موسی(ع) تحت حمایت حکومت اسلامی قرار گرفتند( رشدبیگی،زهرا، «یهودیان ایران»، موسسه گفتگوی ادیان به آدرس اینترنتی: www.iid.org.ir/new wob/ReSouece).

در دوران اسلامی، چه در دربار خلافت و چه در دربار حاکمان، نماینده ی آنان در ایران دارای اهمیت و نفوذ بودند و در سراسر جهان اسلام به تجارت پرداخته و ثروت های زیادی اندوختند.

معتصم، خلیفه ی عباسی، فردی را به عنوان رئیس دینی یهودیان قرار داد تا آنان را به امور دینی شان امر کند؛ «در سال( ۶۴۶ هـ.ق) در زمان مستعصم، «دانیال بن شمویل ابی الربیع» رئیس دینی به دربار احضار شد وزیر مؤید الدین محمد بن علقمی او را نزد قاضی القضات عبدالرحمن بن لمغائی فرستاد. قاضی او را در برابر خود نشاند و گفت: تو را به پیشوایی هم کیشانت برگزیدم. دینی که منسوخ شده و آن را شریعت محمدی نسخ کرده تا حدود دینشان را به آنان جاری سازی و آنان را به آن چه که در دینشان آمده امر کنی و آن چه در دینشان از آن نهی شده، نهی نمایی و در مرافعات و خصومات بر طبق شریعتشان حکم دهی و سپاس، خدا را که ما را به اسلام راه نمود، پس برخاست عرق چین خاص خود را بر سر گذاشت و پیاده در میان جماعتی از یهودیان و کارگزاران دیوان رهسپار خانه خود شد. جمعی از عوام روی آوردند تا سنگبارانش کنند، در حال آنان را از این کار منع کردند و گفتند که کاری ناپسند است.»( ابن الفوطی، بی تا: ص ۱۴۳).

۴-۴-۱-۱- غزنویان و یهودیان

در دوره ی ترکان، در مشرق زمین شرایط برای یهودیان بسیار بهتر بود. سلاطین و قدرتمندان جنوب غربی آسیا، چندان درگیر جنگ های صلیبی بودند که به مسائل داخلی کمتر توجه می کردند. عمداً نسبت به یهودیان برخوردی دوستانه تر داشتند، اگر در گذشته چنین نبود ولی در آن زمان، یهودیان عرب محل سکونت قدیمی خود را باز پس گرفته، قلاع خود را ساختند و دوباره قدرت یافتند، آن ها پس از مدت های طولانی، پس از سرکوب مسلمین به یکدیگر پیوستند و محل سکونت قدیمی خود را به تدریج بازپس گرفتند. وضعیت یهودیان در ایران، پس از ضعف عباسیان و تسلط امرای ترک چندان مساعد نبود، چون امرا و سلاطین ترک نسبت به یهودیان چندان خوش رفتار نبودند و آنان را مورد ایذاء و آزار قرار می دادند، همین سبب مهاجرت بعضی یهودیان شد(تودلایی، ۱۳۸۰:ص ۲۶).

در آثار ادبی ما، از شعر و نثر، در برخورد حکومت ها و هم چنین رفاه و آسایش یهودیان مواردی نیز آمده است که به آن اشاره می کنیم:

«عنصری بلخی» در مدح سلطان محمود، به رضایت خاطر یهودیان از حکومت او اشاره نموده است.

«تو آن شاهی که اندر شرق و در غرب جهود و گبر و ترسا و مسلمان

همی گویند در تسبیح و تهلیل الهی عاقبت محمود گردان(عنصری بلخی،۱۳۶۳ : ص ۳۴۲).»

«ناصر خسرو» نیز که از شیعیان و مبلغان فاطمی بود، از ناخوشایندی و نامطلوبی وضع شیعیان فاطمی در مقایسه با یهودیان سخن می گوید. به دلایل دشمنی سخت بین عباسیان و فاطمیان، فعالیت اسماعیلیان در سرزمین های تحت حکومت عباسیان به شدت کنترل می شد و این ها وضع بسیار دردناکی داشتند. ناصرخسرو نیز از این که در بلخ با یهودیان بهتر از مسلمانان شیعی برخورد می شود، اعلان نارضایتی می کند و این در عمل گویای آن است که در دوران غزنویان جهودان(یهودیان) از زندگی راحتی برخوردار بودند.

«با جهودان حسن کنند به بلخ وین خسان جمله اهل زنّارند

و آن که زنّار بر نمی بندند هم چو من روز و شب به تیمارند

حرمت امروز مر جهودان راست اهل اسلام و دین حق خداوند(قبادیانی، بی تا: ص ۱۲۸).»

۴-۳-۱-۲- آل بویه و یهودیان

بر خلاف سایر نقاط جهان اسلامی نسبتاً به ندرت شنیده می شود که یهودیان در سرزمینی فارسی زبان صاحب مقامات دولتی شده باشند؛ از طرف دیگر نیز این طور به نظر می رسد که، به استثنای زمان آل بویه، اقداماتی که برای محدود کردن یا تعقیب ادیان و مذاهب غیر اسلامی صورت می گرفته است، تقریباً در هیچ موردی شامل یهودیان نگشته است. فقط یک مرتبه در بلخ از طرف محمود غزنوی مکلف به پرداخت وجهی زاید بر دیگران گشتند. در مقابل، خرمیان با این عمل خود که به مسلمانان مخالف خویش (به دلایلی که ما امروز نمی دانیم) یهودی خطاب می کردند، به کلمه یهودی معنای

  • milad milad

«مرا» گفتا «میسر شد همه کار
که گیـرم در درونِ آدم آرام
شود فرزندِ آدم مُستمندم
نهم صد دام رُسوایی ز وسواس
برانگیزم شوم در رگ چو خونش
وزان طاعت ریا خواهم نه اخلاص
که مردم را برم از راه بیرون»
الهی نامه، صص ۲۱۲-۲۱۱

حال اگر به نتیجه گیری تعلیمی عطّار توجه کنیم، تناقض اندیشه ی او در اینجا با دفاعیه های وی از ابلیس در آثارش دیده می شود. به هر حال عطّار، بیشتر راوی و نظاره گر صحنه است و از روایت ها بهره گیری عرفانی و تعلیمی می کند و در این جا به مخاطبانش هشدار می دهد که راه شیطان به درون انسان آسان است، باید مواظب بود نفس شیطانی بر قلب آدمی مسلط نشود:

 

 

چو شیطان در درونت رخت بنهاد
ترا در جادُوی همّت قوی کرد
اگر شیطان چنین ره زن نبودی
در افگنده ست خلقی را به غم در
  بسلطانی نشست و تخت بنهاد
که تا جانت هوای جادُوی کرد
چنین سلطانِ مرد و زن نبودی
همه گیتی بر آورده بهم در
الهی نامه، ص۲۱۲

عطّار ضمن نتیجه گیری مطالب حکمی و عرفانی، مضمون حکایت را که تفسیری از «خنّاس» در سوره ی «ناس» می باشد، پذیرفته است و همین روایت را در تذکرهالاولیاء ساده و شیواتر بیان میکند:
«چون آدم و حوّا به هم رسیدند و توبه ی ایشان قبول افتاد، روزی آدم ـ علیه السّلام ـ به کاری رفت. و ابلیس بیامد و بچه ی خود را ـ خنّاس نام ـ پیش حوّا آورد و گفت: «مرا مهمّی پیش آمده است. بچه مرا نگه دار تا باز پس آیم». حوّا قبول کرد. ابلیس برفت. چون آدم باز آمد، پرسید که: «این کی است؟» گفت: «فرزند ابلیس است که به من سپرده است.» آدم او را ملامت کرد [ که: «چرا قبول کردی؟» و در خشم شد و آن بچه را بکشت و پاره پاره کرد] و هر پاره یی از شاخ درختی آویخت و برفت. ابلیس باز آمد و گفت: «فرزند من کجاست؟» حوّا احوال باز گفت که: «پاره پاره کرده است و هر پاره یی از شاخ درختی آویخته.» ابلیس فرزند را آواز داد. او به هم پیوست و باز زنده شد و پیش ابلیس آمد. دیگر بار حوّا را گفت:«او را قبول کن که مهمّی دیگر دارم.» حوّا قبول نمی کرد. به شفاعت و زاری پیش آمد تا قبول کرد. پس ابلیس برفت و آدم بیامد و از او پرسید که: «چیست؟» حوّا احوال باز گفت: آدم، حوّا را برنجانید و گفت: «نمی دانم تا چه سرّ است در این که فرمان من نمی بری و از آنِ دشمن خدای می بری و فریفته ی سخن او می شوی!». پس او را بکشت و بسوخت و خاکستر او نیمه یی به آب انداخت و نیمه یی به باد داد [ و برفت. ابلیس بیامد و فرزند را طلبید. حوّا حال بگفت و ابلیس فرزند را آواز کرد. آن اجزاء او به هم پیوست و زنده شد و پیش آن ملعون ـ یعنی ابلیس ـ بنشست. پس ابلیس سوگند داد، قبول کرد. آدم بیامد. او را دید، در خشم شد]. هم چنین تا چند نوبت او را حوّا می سپرد و آدم، حوّا را می رنجانید و فرزند ابلیس را می کشت. عاقبت الامر آدم گفت که: «خدای داند که چه خواهد بود؟ که سخن او را می شنوی و از آنِ من نه». پس در خشم شد و خنّاس را بکشت و قلیه کرد و یک نیمه بخورد و یک نیمه به حوّا داد ـ و گویند: آخرین بار خنّاس را به صورت گوسفندی آورد ـ چون ابلیس باز آمد و فرزند طلبید، حوّا حال باز گفت که: «او را بکشت و قلیه کرد و یک نیمه من خوردم و یک نیمه آدم.» ابلیس گفت: «مقصود من این بود تا خود را در درون آدم راه دهم. چون سینه ی او مقام من شد، مقصود من حاصل گشت.» چنان که حق تعالی فرمود: ُقلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ(۱) مَلِکِ النَّاسِ(۲) إِلَهِ النَّاسِ(۳) مِنْ شَرِّ الْوَسْوَاسِ الْخَنَّاسِ(۴)[۲۲۲]
ـ توبه ی آدم

 

 

نه سیصد سال آدم ماند غمناک   ز بهر گندمی خون ریخت بر خاک
الهی نامه، ص ۱۱۶

***

  • milad milad

اولین جلسه دادرسی مدنی در نظام قضایی ایران- قسمت ۸

milad milad | جمعه, ۲۲ اسفند ۱۳۹۹، ۰۲:۱۳ ق.ظ

۲–ابتلاء به مرضی که مانع از حرکت بوده یا حرکت ، مضر تشخیص داده شود.
۳– حوادث قهری از قبیل سیل و زلزله که مانع از حضور در دادگاه باشد.
۴– وقایع خارج از اختیار وکیل که مانع از حضور وی در دادگاه شود.
وکیل معذور موظف است عذر خود را به طور کتبی با دلایل آن برای جلسه محاکمه به دادگاه ارسال دارد. دادگاه در صورتی به آن ترتیب اثر می دهد که عذر او را موجه بداند ، در غیر اینصورت جریان محاکمه را ادامه داده و مراتب را به مرجع صلاحیت دار برای تعقیب انتظامی وکیل اطلاع خواهد داد . در صورتی که جلسه دادگاه به علت عذر وکیل تجدید شود، دادگاه باید علت آن و وقت رسیدگی بعدی را به موکل اطلاع دهد . در این صورت ، جلسه بعدی دادگاه به علت عدم حضور وکیل تجدید نخواهد شد ».
با توجه به ماده ۴۱ در صورتی که وکیل یکی از اصحاب دعوا به علت داشتن عذر موجه در جلسه دادرسی نتواند شرکت کند با احراز دو شرط جلسه دادگاه تجدید خواهد شد :
اول اینکه وکیل حق توکیل نداشته باشد. در صورتی که حق توکیل داشته باشد، موظف است در صورت عذر ، وکیل دیگری برای جلسه دادگاه بفرستد. ماده ۲۹ قانون وکالت در این مورد مقرر می دارد : « از وکلایی که حق وکالت در توکیل دارند هیچ عذری برای عدم حضور در جلسه مقرر پذیرفته نیست. هرگاه وکیلی در یک ساعت در دو محکمه دعوت شده باشد باید به یکی از دو محکمه که نسبت به دعوای مطروح درآنجا وکالت در توکیل دارد وکیل بفرستد، و در دیگری خود حاضر شود ».
دوم اینکه عذر وکیل، توسط قاضی دادگاه محرز داشته شود.
ل- جهات دیگر تجدید جلسه :
تجدید جلسه دادرسی به علل دیگر نیز امکان پذیر است در صورتی که موجبات دادرسی که همان شرایط تحقق دادرسی است فراهم نباشد، جلسه دادرسی تجدید می شود. می توان در مرخصی بودن قاضی یا تعطیل شدن ادارات دولتی در روز رسیدگی تعیین شده برای دادرسی یا نقص ابلاغ یا بلا تصدی بودن دادگاه اشاره کرد، که از موارد تجدید وقت رسیدگی هستند همچنین در مواردی نیزکه موجبات دادرسی فراهم باشد و جلسه دادگاه تشکیل شده ولی عمل به دستور جلسه دادرسی امکان پذیر نباشد. در این صورت تجدید جلسه الزامی است. برای مثال در صورتی که جلسه برای استماع توضیح ازکارشناس تشکیل شده باشد و کارشناس در جلسه حضور نیابد وجلب او نیز به سرعت میسر نباشد که در جلسه مقرر توضیح او استماع گردد تاخیر یا تجدید جلسه الزامی می گردد. همچنین در صورت تغییر شعبه دادگاه و محل آن ، محل جدید باید به اصحاب دعوا ابلاغ شود، در صورت عدم ابلاغ ، تشکیل جلسه در محل جدید و عدم حضور اصحاب دعوا در آن با توجه به عدم ابلاغ محل جدید قانونی نبوده، و جلسه باید تجدید شود.
نکته : توجه به آثار ویژه اولین جلسه دادرسی از حیث حقوق و تکالیف اصحاب دعوی این سوال مطرح
می شود که اگر جلسه تجدید شده باشد ، جلسه بعدی جلسه اول تلقی می شود ؟
آیا حقوق و تکالیف خاص جلسه اول در جلسه بعدی قابل اعمال خواهد بود ؟ در این خصوص باید گفت چنانچه جلسه دادگاه به علت فراهم نبودن موجبات رسیدگی از جمله نقص ابلاغ یا مرخصی بودن قاضی تشکیل نشود یا در صورت تشکیل جلسه عمل به دستور جلسه دادرسی کلاً یا جزئاً امکان پذیر نباشد و تجدید جلسه شود در این صورت جلسه بعد جلسه اول محسوب می شود و برآن جلسه همان آثار جلسه تجدید شده مترتب است و اصحاب دعوا همان حقوق و تکالیف مختص جلسه اول دادرسی را خواهند داشت، مثل اینکه در جلسه اول خوانده دعوای متقابل اقامه کرده و خواهان برای ابراز اسناد جدید تقاضای تجدید جلسه کرده است، حال جلسه بعدی در حکم جلسه اول می باشد و اصحاب دعوی می توانند حقوق و تکالیف خاص جلسه اول را درآن اعمال نمایند مثلا خوانده اقدام به ایراد نماید و ….
اما در صورت تجدید جلسه دادرسی به مفهوم اخص مثلاً جلسه دادگاه به علت انقضای مدت جلسه و لزوم تشکیل جلسه دیگر تجدید شود، نظر به اینکه جلسه بعدی دستور جلسه جدیدی خواهد داشت در اینجا آثار جلسه اول را نمی توان بر آن مترتب نمود، مگر اینکه دستور جلسه بعد نیز همان دستور جلسه قبل باشد مثل اینکه خوانده در جلسه اول فرصت دفاع نداشته و تجدید جلسه به منظور استماع دفاعیات وی باشد .
فصل سوم
حقوق و تکالیف اصحاب دعوا بر اساس جلسه ی اول دادرسی
فصل سوم : حقوق و تکالیف اصحاب دعوا بر اساس جلسه اول دادرسی
همانطور که می دانیم برای جلسه ی اوّلین دادرسی آثار مهمی مترتب است. درواقع در این خصوص طرفین دعوی حقوقی دارندکه اعمال آنها تا اولین جلسه ی دادرسی امکان پذیر است. علاوه بر آن تکالیفی را نیز قانون به عهده ی آنها گذارده است که باید در اوّلین جلسه ی دادرسی انجام دهند. بنابراین مناسب است که حقوق و تکالیف اصحاب دعوی بر اساس اوّلین جلسه ی دادرسی در دو مبحث جداگانه مورد بررسی قرارگیرد.
مبحث اول – حقوق اصحاب دعوا بر اساس اولین جلسه ی دادرسی
حقوق اصحاب دعوی در اولین جلسه ی دادرسی را قانونگذار در مواد مختلف قانون آئین دادرسی مدنی و کیفری پیش بینی کرده است. لذا در این مبحث ابتدا به حقوق خواهان و خوانده « تا اولین جلسه ی دادرسی» و « تا پایان جلسه ی دادرسی » و سپس به حقوق مشترک بین آنها را در سه گفتار جداگانه مورد مطالعه و بررسی قرار می دهیم.
گفتار اول – حقوق خواهان
قانونگذار در قانون آیین دادرسی مدنی برای خواهان، حقوقی را پیش بینی کرده است، که اعمال آنها منوط به اقدام او « تا اولیّن جلسه ی دادرسی » یا « تا پایان اولین جلسه ی

برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت tinoz.ir مراجعه کنید.

دادرسی » می باشد. لذا این گفتار را در دو موضوع جداگانه تحت عنوان حقوق خواهان تا اولین جلسه ی دادرسی و حقوق خواهان تا پایان اولین جلسه ی دادرسی مورد بررسی قرار می دهیم.
الف – حقوق خواهان تا اولین جلسه ی دادرسی
به موجب بند الف ماده ۱۰۷ ق.ج. این اختیار به خواهان داده شده که تا اولین جلسه دادرسی، دادخواست خود را استرداد نماید. که در این صورت دادگاه قرار ابطال دادخواست صادر می نماید. بند الف ماده ۱۰۷ جانشین ماده ۱۲۳ قانون سابق ائین دادرسی مدنی می باشد که مقرر می داشت : «چنانچه در مبادله لوایح مدعی دادخواست خود را استرداد کند مدیر دفتر مکلف است فورا پرونده را به دادگاه بفرستد و دادگاه پس از اطمینان به تقاضای مدعی دادخواست را ابطال می کند» . در قانون سابق مقطعی که دادخواست دهنده می توانست دادخواست خود را مسترد کند صریحا تعیین نشده بود ولی در قانون جدید مقطع استرداد دادخواست در بند الف ماده ۱۰۷ تعیین شده و ان « تا اولین جلسه دادرسی » است، که به موجب ان خواهان( اصلی، تقابل، ورود ثالث، جلب ثالث) می تواند پس از تقدیم دادخواست تا اولین جلسه دادرسی (یا اولین جلسه پس از تقدیم دادخواست ورود ثالث و جلب ثالث ) آن را پس بگیرد. پذیرش استرداد دادخواست منوط به رضایت خوانده نمی باشد و چنانچه در مقطع قانونی انجام گیرد دادگاه اقدام به صدور قرار ابطال دادخواست می نماید البته در استرداد دادخواست خواهان می تواند قبل از صدور قرار ابطال دادخواست از استرداد دادخواست منصرف شود . در این خصوص می توان به حکم شماره ۶۹۲ – ۳۰/۳/۳۳ شعبه ۳ دیوان عالی کشور اشاره کرد که طبق آن «اگر خواهان در مقام استرداد دادخواست برآید و قبل از این که قراری بر رد دعوی صادر شود وکیل او از استرداد در خواست منصرف گردد رد دعوی موقعیت نخواهد داشت »( به نقل ازحسینی، سید محمد رضا،سال ۱۳۸۳، قانون آئین دادرسی مدنی در رویه قضایی، ص ۹۹).
در مرحله تجدید نظر استرداد دادخواست در ماده ۳۶۳ ق.ا.د.م.ج پیش بینی شده است که مقرر می دارد: « چنانچه هر یک از طرفین دعوی دادخواست تجدید نظر خود را مسترد نمایند مرجع تجدید نظر، قرار ابطال دادخواست تجدید نظر را صادر می نماید». قانون گذار مقطع زمانی برای استرداد دادخواست تجدید نظر تعیین نکرده و رضایت طرف مقابل را نیز شرط استرداد دادخواست ندانسته است که علت ان محدود بودن مهلت تجدید نظر می باشد چرا که با صدور قرار ابطال دادخواست دعوی تجدید نظر منتفی شده و در نتیجه رای مورد تجدید نظر خواهی قطعی می شود. در خصوص استرداد دادخواست ورود ثالث و جلب ثالث در مرحله تجدید نظر می توان گفت با توجه به مواد ۱۳۴ و ۱۳۷ ق.ا.د.م.ج همان احکام و اثاری که در مورد دادخواست تجدیدنظر گفته شد بر انها بار می شود. همچنین در مورد استرداد دادخواست واخواهی نیز باید گفت که این امر در قانون پیش بینی نشده است ولی با توجه به اینکه واخواهی یکی از طرق شکایت از آراء است، لذا در این خصوص باید ملاک ماده ۳۶۳ ق.ج. را مد نظر قرار داد و گفت که احکام و آثار استرداد دادخواست تجدید نظر بر استرداد دادخواست واخواهی نیز باید بار شود. استرداد دادخواست اعتراض ثالث نیز با توجه به ماده ۴۲۰ ق.ج. مشمول مقررات مربوط به استرداد دادخواست نخستین است که در این صورت استرداد دادخواست تا اولین جلسه دادرسی ممکن خواهد بود که در این صورت قرار ابطال دادخواست صادر می شود. استرداد دادخواست باید در مقطع قانونی صورت بگیرد در غیر این صورت خواهان در صورت تمایل، باید دعوای خود را استرداد نماید که در این صورت قرار رد دعوا صادر می شود(بندب ماده ۱۰۷ ق.ا.د.م.ج).
استرداد دادخوست مقید به زمان خاصی می باشد ، از زمان قدیم دادخواست تا اولین جلسه دادرسی قابل استرداد می باشد.
سوالی که مطرح میشود اینکه آیا در اولین جلسه دادرسی نیز میتوان دادخواست را مسترد ساخت؟
به این سوال دو گونه پاسخ داده میشود، اگر ما بپذیریم که حرف «تا» به معنای «تا پایان» می باشد پس از اولین جلسه نیز میتوان دادخواست را مسترد کرد. با این توجیه که اگر غیر از این بود، مقنن تصریح به «تا اولین جلسه» نمیکرد و شایسته بود بیان مینمود دادخواست باید قبل از اولین جلسه استرداد شود.
پاسخ دیگر اینکه تصریح قانونگذار به «تا اولین جلسه» به معنای «تا پایان» نبوده است و اگر غیر این بود باید مانند سایر موارد به عبارت «تا پایان اولین جلسه دادرسی» تصریح مینمود. مضافا اینکه تا پایان اولین جلسه خوانده دفاعیات خود را مطرح می نماید و اجازه استرداد دادخواست توسط خواهان در طول دفاعیات خوانده صحیح به نظر نمیرسد. و دارای تالی فاسد خواهد بود، مگر اینکه بگوییم خواهان حق داشته باشد در اولین جلسه دادرسی و تا قبل از شروع دفاع خوانده، حق استرداد دادخواست را داشته باشد. نتیجه اینکه به نظر میرسد در ضمن جلسه اول دادرسی و قبل از اینکه دادگاه وارد رسیدگی به ماهیت دعوی شود خواهان میتواند دادخواست خود را مسترد کند که در این صورت وفق بند الف ماده ۱۰۷ ق.ج. قرار ابطال دادخواست صادر خواهد شد، حتی اگر جلسه اول دادرسی به علت نقص ابلاغ با حضور طرفین تشکیل نگردد و وقت دادرسی تجدید شود و قبل از این جلسه دادخواست مسترد شود. در این صورت نیز دادگاه باید قرار ابطال دادخواست صادر نماید.
چرا که از شرایط جلسه اول دادرسی این است که موجبات رسیدگی در آن مهیا و فراهم باشد. اما بعد از اینکه دادگاه وارد رسیدگی ماهوی شد، استرداد دادخواست ممکن نخواهد بود. چرا که در جلسه اول رسیدگی پرونده خواهان وارد مرحله دا
درسی میشود و عنوان دعوی بر آن صادق میگردد. لذا در این مرحله استرداد داخواست دیگر معنایی ندارد. اگر خواهان متقاضی ختم پرونده باشد، باید دعوی خود را استرداد کند، نه دادخواست را. در صورت استرداد دعوی وفق بند ب ماده ۱۰۷ ق.ا.د.م قرار رد دعوی صادر خواهد شد.
سوالی که مطرح میشود چنانچه قبل از جلسه اول دادرسی خواهان دادخواست خود را مسترد کند، آیا دادگاه باید منتظر بماند و در روز دادگاه قرار ابطال دادخواست صادرکند؟ یا اینکه به محض استرداد دادخواست میتوان قرار ابطال آن را صادر کرد؟ در پاسخ باید گفت که با صدور قرار ابطال دادخواست به محض استرداد دادخواست و آزاد شدن وقت تعیین شده برای پرونده، میتوان وقت را برای رسیدگی به پرونده دیگر اختصاص داد. لذا به این اعتبار صدور قرار ابطال دادخواست قبل از حلول وقت پرونده مانعی نخواهد داشت.
ب – حقوق خواهان تا پایان اولین جلسه ی دادرسی
۱ – ایرادات
علی الاصول ایرادات از جمله حقوقی است که برای خوانده در نظر گرفته شده است، البته ایرادات مذکور در ماده ۸۴ ق.ا.د.م، منحصر به خوانده نیست بلکه هریک از ایرادات که از قواعد آمره محسوب شوند نظر به اینکه جنبه تذکر دارد از سوی خواهان نیز قابل طرح بوده و باید مورد رسیدگی قرار گیرد. به موجب ماده ۸۵ ق.ا.د.م ایراد سمت و به موجب ماده ۹۱ ق.ا.د.م ایراد رد دادرس از سوی خواهان قابل طرح می باشد. خواهان در صورت تمایل به طرح ایراد، باید به موجب ماده ۸۷ همان قانون تا پایان اولین جلسه دادرسی اقدام به طرح آن کند، والا دادگاه به موجب ماده ۹۰ ق.ا.د.م مکلف نیست جدا از ماهیّت دعوا نسبت به انها رسیدگی کند و رای دهد. ایرادات در گفتار دوم این فصل بطور مفصل مورد بررسی قرار خواهد گرفت.
۲– تغییر خواسته و میزان آن،تغییر نحوه دعوا و تغییر درخواست
همین طور که در بند اول گفتار در خصوص استرداد دادخواست گفته شد پس از تقدیم دادخواست توسط خواهان، این امکان وجود دارد که خواهان با ارزیابی ادله و اظهارات به این نتیجه برسد که برای اطمینان از حاکم شدن در پرونده دادخواست خود را مسترد و دادخواست جدید تقدیم کند،ولی پرداخت هزینه دادرسی مجدد و نیز اطاله دادرسی به دلیل تراکم پرونده ها در محاکم مانع از این اقدام خواهان می شود.
در چنین وضعیتی چه راهکارهایی برای خواهان قابل تصور است؟
به نظر می رسد حقوقی که قانونگذار برای خواهان در متن ماده ۹۸ ق.ا.د.م.ج در نظر گرفته برای رفع نقیصه فوق الذکر می باشد. ماده مذکور مقرر می دارد : «خواهان می خواهد خواسته خود را که در دادخواست تصریح کرده در تمام مراحل دادرسی کم کند ولی افزودن ان یا تغییر نحوه ی دعوا یا خواسته یا درخواست در صورتی ممکن است که با دعوای طرح شده مربوط بوده و منشاء واحدی داشته باشد و تا پایان اولین جلسه آن را به دادگاه اعلام کرده باشد.»
مقنن در این ماده و در این راسته پنج حق برای خواهان قائل شده که به بررسی انها می پردازیم :
۱ – ۲ افزایش خواسته
وفق ماده ۶۱ ق.ا.د.م، «بهای خواسته از نظر هزینه دادرسی و امکان تجدید نظرخواهی همان مبلغی است که در دادخواست قید شده مگر اینکه قانون ترتیب دیگری معین کرده باشد». و بند ۴ ماده ۶۲ همان قانون مقرر می دارد : «در دعاوی راجع به اموال،بهای خواسته مبلغی است که خواهان در دادخواست معین کرده است و خوانده تا اولین جلسه دادرسی به آن ایراد یا اعتراض نکرده مگر این که قانون ترتیب دیگری معین کرده باشد».
بنابراین بهای خواسته مبلغی است که خواهان در دادخواست قید می کند و مقنن وفق ماده ۹۸ این حق را به خواهان می دهد که تا پایان اولین جلسه ی دادرسی آن را افزایش دهد. لازم به توضیح است که افزایش خواسته با افزایش بهای خواسته دو مطلب جداگانه است ولازم است که از خلط آنها خودداری گردد.
افزایش خواسته به دو صورت قابل تصور است :
۱-خواسته دادخواست از همان جنس افزایش داده شود مثلا خواسته پنج میلیون ریالی به ده میلیون ریال افزایش یابد در اینجا پنج میلیون ریال افزایش یافته از همان جنس پنج میلیون ریال اولیه است.
۲-خواسته ای از جنس دیگر به خواسته تصریح شده در دادخواست افزوده شود.مثلا خواسته خواهان در دادخواست خلع ید است و خواهان در مقام افزایش خواسته اجرت المثل را نیز به آن اضافه می کند.سوالی که در این خصوص مطرح می شود این است که منظور از افزایش خواسته کدام یک از مصداق بالا می باشد؟
در پاسخ می توان گفت با در نظر گرفتن ماده ۹۸ به نظر می رسد فقط آنچه که در درخواست تصریح شده قابل افزایش است. و لذا تنها مصداق مورد اوّل مشمول ماده ۹۸ می باشد و چنانچه مورد دوم حادث شود قابل پذیرش نمی باشد زیرا که اولا آنچه اضافه می شود در دادخواست تصریح نشده ثانیا مورد اضافه شده یک دعوی مستقل است که طرح آن مستلزم تقدیم دادخواست است و در مصداق دوم آنچه محقق می شود الحاق است نه افزایش،که طی آن خواسته ای به خواسته تصریح شده در دادخواست الحاق می شود.افزایش خواسته دارای سه شرط می باشد اول اینکه افزایش خواسته تا پایان اولین جلسه دادرسی انجام شود شرط دوم مربوط بودن قسمت افزایش یافته با دعوای طرح شده می باشد.شرط سوم اینکه منشاء قسمت افزایش یافته خواسته همان منشاء خواسته مصرحه در دادخواست باشد .
افزایش خواسته مانند این است که شخصی خواسته خود را به مبلغ دو میلیون ریال بابت اجاره بها برای مدت یک سال به مبلغ سه میلیون ریال بابت اجاره بهای یک سال و نیم افزایش دهد در این مثال منشاءخواسته نخستین و مبلغ ا
فزایش یافته هر دو عقد اجاره بوده و با یکدیگر نیز مربوط هستند. و در صورتی که یکی از این شرایط وجود نداشته باشد نمی توان از افزایش خواسته استفاده نمود. به عنوان مثال اگر خواسته نخستین مبلغ دو میلیون ریال بابت اجاره بها باشد خواهان نمی تواند مبلغ یک میلیون ریال نیز بابت خسارت تعدی و تفریط خوانده در عین مستاجره مطالبه و آن را به خواسته نخستین اضافه نماید. زیرا منشاءمطالبه اجاره عقد اجاره است و منشاء مطالبه خسارات،تعدی و تفریط در مورد عین مستاجره است مثال دیگر چنانچه خواهان در دعوای اجرت المثل ملکی مبلغ مشخصی را خواسته باشد نمی تواند مبلغی را نیز بابت اجرت المثل ملک دیگر خود که توسط همان خوانده همزمان غصب شده به ان اضافه کند، چرا که این مستلزم اقامه دعوی جدید است.افزایش خواسته مستلزم تقدیم دادخواست نبوده بلکه با تقدیم لایحه یا اعلام آن در جلسه دادگاه امکان پذیر است.
سوالی که مطرح است این است که افزایش خواسته در مراحل بعدی دادرسی غیر از مرحله بدوی نیز قابل تصور است یا خیر؟
در پاسخ باید گفت با توجه به ظاهر ماده ۹۸ افزایش خواسته فقط تا پایان اولین جلسه دادرسی در مرحله بدوی قابل تصور می باشد. با توجه به اینکه افزایش خواسته ادعای جدید است در دادگاه تجدید نظر به استناد بند ۲ ماده ۳۶۲ ق.ا.دم، قابل استماع نمی باشد. نکته ای که قابل توجه است این است که در صورت افزایش خواسته،خواهان مکلف است به میزان افزایش،نسبت به پرداخت هزینه دادرسی نیز اقدام نماید در غیر این صورت پس از اخطار رفع نقص و عدم پرداخت در مدت مقرر،دادخواست رد می شود و موجبی برای رسیدگی در قسمت افزوده شده وجود نداشته و خواسته همان خواسته اولیه تلقی خواهد شد.ضمنا اینکه افزایش خواسته باید به اطلاع خوانده برسد اگر تغییر بهای خواسته قبل از اولین جلسه دادرسی باشد مراتب باید به خوانده ابلاغ شود و اگر در اولین جلسه دادرسی صورت گرفته و خوانده در جلسه حضور نداشته باشد و یا اگر حاضر است آمادگی دفاع را با توجه به تغییرات انجام شده نداشته باشد دادگاه با توجه به ملاک ماده ۶۴ ق.ا.د.م و در جهت اصل « تناظر » و حق دفاع خوانده می بایست جلسه دادرسی را تجدید نماید. در رای شماره ۱۳۷۹ – ۲۷/۷/۲۸ شعبه چهارم دیوان عالی کشور آمده است : « در صورتی که در دادخواست بدوی خواسته خواهان کالائی با قیمت معین شده باشد و در اولین جلسه دادگاه که خوانده غائب بوده قیمت کالای مزبور تعیین گردد بایستی این موضوع به خوانده ابلاغ شود و عدم توجه به این قسمت موجب نقض حکم خواهد بود». به نظر می رسد علت این امر حقی است که قانونگذار در اولین جلسه دادرسی برای خوانده در نظر گرفته که بتواند به میزان خواسته اعتراض کند.
۲-۲ تغییر در خواست
درخواست به معنای تقاضا و خواستناست ویک لفظ عام است.
در اصطلاح «نوشته ای است که در آن چیزی از مراجع قضائی خواسته شود مانند درخواست های امور حسبی که به جای دادخواست در امور ترافعی قرار داد.»[۵۷]
در این تعریف از عبارت «نوشته ای » افاده عموم می شود و به هر نوشته ای با هر شکلی و فرمی اطلاق می شود در صورتی که حتی می تواند درخواست باشد ولی نوشته نباشد مانند تقاضاهایی که به صورت شفاهی از محاکم می شود. پس درخواست یک مفهوم اعتباری است و به نفس نوشته اطلاق نمی شود بلکه به مضامین یک نوشته که دارای عنوان تقاضا باشد درخواست گویند ولو اینکه به صورت شفاهی بیان گردد از همین جا تفاوت تقاضا یا درخواست با دادخواست روشن می شود چرا که دادخواست اگرچه ماهیتا یک نوع درخواست می باشد ولی در قالب اوراق مخصوصی که از طرف محاکم در اختیار افراد قرار داده می شود ارائه می گردد پس رابطه درخواست و دادخواست عموم و خصوص من وجه میباشد. پس هر دادخواستی به یک معنا درخواست می باشد، ولی هر درخواستی، دادخواست نیست. تغییر دادخواست مقتضی آئین خاصی است که خواهان برای تغییر دادخواست، آنرا مسترد می کند و متعاقب آن را ی مقتضی صادر می شود. حال آنکه برای تغییر درخواست، چنین تشریفاتی ضروری نیست. یعنی مقنن ماده ۹۸ ق.ا.د.م این اجازه را به خواهان داده که پس از تقدیم دادخواست، تا پایان اولین جلسه دادرسی بدون اینکه تغییری در دادخواست داده شود، درخواست خود را تغییر دهد. مثل اینکه درخواست گواهی حصر وراثت به درخواست تنفیذ وصیت نامه همان متوفی تغییر یابد. یا اینکه در دادخواستی، برای اثبات ادعا از ارجاع امر به کارشناسی درخواست شده باشد و در اولین جلسه دادرسی به صورت کتبی یا شفاها از دادگاه خواسته شود که این درخواست به انجام تحقیقات محلی تغییر یابد. چنانچه درماده ۵۱ ق.ا.د.م ملاحظه می گردد که مقنن خواسته را در بند ۱۳ آن ماده بیان کرده است. این امر دلالت دارد که درخواست امری غیر از خواسته است. به عنوان مثال در دعوای مطالبه مهریه اگر خواهان درخواست تامین خواسته نماید، « مهریه » خواسته دعوی است ودرتامین خواسته، خواسته، درخواست « تامین خواسته »می باشد.

پایان نامه حقوق

  • milad milad

نقش اکراه بر اراده و اثر آن- قسمت ۵۱

milad milad | جمعه, ۲۲ اسفند ۱۳۹۹، ۰۲:۱۳ ق.ظ

 

  • . Personne raisonnable :
    در لغت این اصطلاح به معنای انسان صاحب تشخیص است ؛ یا کسی که منطق پذیر است . برخی از نویسندگان ( حسین صفایی ، پیشین ، ص ۱۰۹٫ ) معتقدند مقصود از« raisonnable » عادی و متعارف است و این که در ماده ۲۰۲ قانون مدنی ایران به «با شعور» ترجمه شده است قابل ایراد است . ↑
  • .François Terré, op.cit. Nº ۲۴۱٫ ↑
  • .Jacques Ghestin, op.cit. Nº ۵۸۹٫ ↑
  • . François Terré, op.cit. Nº ۲۴۱ ↑
  • .Ibid . ↑
  • . Metus prœsens. ↑
  • . Jacques Ghestin, op.cit. N 589. ↑
  • . Crainte. ↑
  • .Mal. ↑
  • . Jean, Henri et Léon Mazeaud, op.cit. Nº ۲۰۴٫ ↑
  • . In Absracto. ↑
  • . In Concreto. ↑
  • . Jean Carbonnier, op.cit. Nº ۲۱٫ ↑
  • . Metus atrax (ترس خیلی وحشتناک). ↑
  • ۳ . رومی ها اصطلاح homo constantissimuss»» یعنی «مرد خیلی ثابت» را به کار بردند اما نویسندگان فرانسوی ترجمه به «مرد خیلی شجاع» کردند. (home trés courageaux) بدیهی است که این دو عنوان مطابقت ندارند. چه بسا مردی شجاع باشد اما ثابت و استوار نباشد. ↑
  • .La doctrine stoicienne . ↑
  • .Alex Weill; François Terré, op.cit. p. 208. ↑
  • .Jean, Henri et Léon Mazeaud, op.cit. Nº ۲۰۴٫ ↑
  • . Jacques Ghestin, op.cit,. Nº ۵۸۸٫ ↑
  • .Art 1112: “ Il y a violence , lorsqu’elle est de nature à faire sure une personne raisonnable , et qu’elle peut lui inspirer la crainte d’exposer sa personne ou sa fortune à une mal considérable et présent . On a égard, en cette matière, à l’âge, au sex et la condition des des personnes’’ ↑
  • . Objectife. ↑
  • ۳ . البته رومی ها به جای «mal considérable» (ضرر قابل ملاحظه) اصطلاح «metus atrax» را به کار برده اند . همان طور که در صفحه قبل گفته شد به معنای ترس خیلی وحشتناک است. برخی از نویسندگان خاطر نشان کرده اند: «معیار ضرر قا بل ملاحظه، مفهوم رمی «مرد خیلی شجاع» را به یاد می آورد که خود از مفهوم جرمی (جرم مدنی) اکراه ناشی می شود:
    Jacques Ghestin, op.cit. Nº ۵۸۸٫ ↑
  • .Jean, Henri et Léon Mazeaud, op cit . Nº۲۰۴٫ ↑
  • .Subjectife. ↑
  • ۶ . به نظر می رسد ترجمه «فرد منطقی» برای personne raisonnable بهتر باشد. ↑

 

جهت دانلود متن کامل این پایان نامه به سایت jemo.ir مراجعه نمایید.

 

 

  • . Jean, Henri et Léon Mazeaud, op.cit. Nº ۲۰۴٫ ↑
  • .Henri Capitant et Colin (A ) , op.cit.p 288 ↑
  • ۳ . به برخی از آراء در این زمینه اشاره می شود:
    (نقل از ژک گستن: پیشین، شماره ۵۸۸)
    ۱- شعبه سوم مدنی دادگاه استیناف در ۱۹ فوریه ۱۹۶۹ تأیید کرد که برای ابطال قرارداد (به علت اکراه) باید سن، جنس و سایر شرایط فروشنده در نظر گرفته شود. فروشنده یک زن ۷۷ ساله بوده که بخاطر مریضی ضعیف شده بود . او اموال خود را با یک قیمت غیر واقعی در برابر ارائه خدماتی به او به فروش می رساند. این زن از ترس اینکه نگهداری نشود و تنها رها شود حاضر به تسلیم در برابر خریدار می شود.
    ۲- برعکس حکم بالا، شعبه اول مدنی استیناف در ۱۷ ژوئن ۱۹۸۱ در ارتباط با توافق بر تقسیم مال موردارث بین خواهر و برادری، برادر ادعای اکراه می کند، اما دادگاه اعلام می کند که با توجه به سن و اطلاعات عملی برادر (از بورس) نمی توانسته مورد اکراه واقع شود.
    ۳- شعبه اجتماعی دادگاه استیناف در حکم ۵ ژانویه ۱۹۸۴ به طور برابری (مثل مورد بالا) قضاوت کرد اکراه ادعا شده توسط یک کارمند زن تشخیص داده نمی شود. قرارداد بین زنی (که رئیس بخش خدمات اشخاص متخصص بوده) و شرکت منعقد می شود. استدلال دادگاه بر رد تقاضای اکراه زن این بوده که چنین شخصی (با توجه به وضعیتی که دارد) می توانسته نتایج چنین تعهدی را بپذیرد و نمی تواند مورد اکراه واقع شود.
    ۴- بخاطر اینکه ارزیابی محاکم باید مرکب شخصی باشد، شعبه تجاری دادگاه استیناف در ۲۸ می ۱۹۹۱، حکمی را به این علت که شخص نمی توانسته است نتایج قانونی کار خود را ارزیابی کند، رد کرده است. بخاطر اکراهی که بر علیه زوج و زوجه ای می شود آن دو ضمانت شرکتی را که شوهر ریاست شورای اداری آن راداشته می کنند. دادگاه رأی به ابطال قرارداد فقط نسبت به زوجه (که قابل صدمه بوده) می کند.
    ۵- راه حل ابطال قرارداد به علت اکراه زمانی است که متقاضی بطلان در یک وضعیت و مشقت عصبی و یا یک نوع افسردگی روانی باشد بر همین اساس دادگاه پاریس در ۱۷ سپتامبر ۱۹۸۲ از ابطال قراردادی که بین یک کارمند (زن) و کارفرمایش منعقد شده بود امتناع کرد. متقاضی بطلان کارمندی بود و استدلال او این بود که در یک وضعیت افسردگی روحی قرارداد را پذیرفته است. دادگاه اعلام کرد که زن در یک وضعیت کاملاً هوشیارانه قرارداد را امضاء کرده است و او توانایی ارزیابی کلمات را داشته است. و قرارداد تحت فشار روانی اجبار کننده ای منعقد نشده است.
    ۶- شبیه مورد بالا رأی دادگاه ورسایل (Versailles) در ۹ می ۱۹۷۹ است. دادگاه از ابطال تعهدی (بدهی) که توسط زنی در برابر دوستش به امضاء رسیده بود، امتناع کرد. استدلال زن این بود که امضاء بدهی تحت یک فشار روحی و جسمی بوده است. چون برای دادگاه به اثبات نرسید که قرارداد بر اساس اکراه منعقد شده، از ابطال آن امتناع کرد.
    ۷- اما شعبه اول مدنی دادگاه استیناف در ۲۲ آوریل ۱۹۸۶ ابطال یک قرارداد را تأیید کرد. این قرارداد بین پدر و پسری در ارتباط با تقسیم مال الارث (زوج و مادر) منعقد شده بود. پسر مدعی شد تقسیم مال در زمانی بوده که به خاطرتعادل روانی، قوای ذهنی خود را از دست داده است. ↑
  • .۱ . به لحاظ شباهت بسیار شرایط اکراه در حقوق مصر و عراق از ذکر مبحث جداگانه ای برای حقوق عراق خودداری می شود و در موارد محدودی که لازم به نظر می رسد به مقایسه پرداخته می شود . ↑
  • ۱ . محمد کامل مرسی بک، پیشین، ص۳۴۷٫ ↑
  • ۲ . انور سلطان، پیشین، ص۱۶۴٫ ↑
  • ۳ . محمد کامل مرسی بک، پیشین، ۳۴۷٫ ↑
  • ۴٫ لایکون .الاکراه موجبا لبطلان المشارطه الا اذا کان شدیداً بحیث یحصل منه تأثیر لذات التمییز مع مراعاه سن العاقد و حالته و الذکوره و الانوثه ↑
  • ۱ . عبدالسلام ذهنی بک، پیشین، ص۱۲۷ . ↑
  • ۲ . عبدالرزاق احمد سنهوری،پیشین، ص ۳۴۸ . ↑
  • ۱ . همانجا. ↑
  • ۲ .همانجا. ↑
  • ۲ . ر.ک.: به ص ۱۲۹ رسالهی حاضر ↑
  • ۳ .م ۱۲۷: «۱- یجوز ابطلال العقد للاکراه اذا تعاقد شخص تحت سلطان رهبه بعثها المتعاقد الاخر فی نفسه دون حق و کانت قائمه علی اساس.
    ۲- و تکون الرهبه قائمه علی اساس اذا کانت ظروف الحال تصور للطرف الذی یدعیها ان خطرا جسیما محدقا یهدده هو او غیره فی النفس او الجسم او الشرف او المال.
    ۳- و یراعی فی تقدیر الاکراه جنس من وقع علیه هذا الاکراه و سنه و حالته الاجتماعیه و الصحیحه و کل ظرف آخر من شأنه ان یؤثر فی جسامه الاکراه».
    این ماده از م ۱۷۶ « لا یحه مقدماتی» اقتباس شده است:
    «۱- یکون العقد قابلاً للبطلان اذا تعاقد شخص تحت سلطان رهبه بعثها المتعاقد الاخر فی نفسه دون حق علی ان تکون الرهبه قائمه علی اساس.
    ۲- و تعتبر الرهبه قائمه علی اساس اذا کان للطرف الذی یدعیها ان یعتقد تبعا للظروف، ان خطرا جسیما حالا یهدده هو ا و احد اقاربه فی النفس او الجسم او الشرف او المال.
    ۳- و ینظر فی تقدیر الاکراه الی جنس من وقع علیه هذا الاکراه و سنه و حالته الاجتماعیه و الصحیه و مزاجه و کل ظرف آخر من شأنه ان یؤثر فی جسامیه الاکراه».
    نتیجه تصویری برای موضوع افسردگی

 

  • milad milad